بیا کز غیر تو بیزار گشتم
وگر خفته بُدَم بیدار گشتم
بیا ای جان که تا روز قیامت
مقیم خانهٔ خمار گشتم
ز پرّ و بال خود گل را فشانَد
به کوه قاف خود طیّار گشتم
تُرُش دیدم جهانی را من از ترس
در آن دوشاب چون آچار گشتم
عقیده این چنین سازید شیرین
که من زین خمره شکربار گشتم
یکی چندی بریدم من از اغیار
کنون با خویشتن اغیار گشتم
ز حال دیگران عبرت گرفتم
کنون من عبره الابصار گشتم
بیا ای طالب اسرار عالم
به من بنگر که من اسرار گشتم
بدان بسیار پیچید این سر من
که گرد جبه و دستار گشتم
از آن محبوس بودم همچو نقطه
که گرد نقطه چون پرگار گشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کجا من با برادر یار گشتم
ز مهر دیگران بیزار گشتم
چو بختم خفت و من بیدار گشتم
بدینسان بیدل و بییار گشتم
چنان در پردهٔ غم زار گشتم
که گرد عنکبوتان تار گشتم
چو با عشق جمالت یار گشتم
بجان خویشتن اغیار گشتم
چو دیدم هستی جاوید مطلق
من از هستی خود بیزار گشتم
مقام از آشیان عشق کردم
[...]
من از خواب گران بیدار گشتم
ز جام بیخودی هشیار گشتم
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.