فربد در ۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری:
این شعر را باید با اب طلا نوشت.وصف الحال شرایط امروز ما نیز هست
سیدمسعود در ۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۹:
شخصا معتقدم اگر دوبیتی معروف
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
از باباطاهر باشد ، نمی توان دوبیتی فوق یعنی
اگر دستم رسد ...
را نیز از بابا طاهر دانست
چون در آن دوبیتی پسندم آنچه را جانان پسندد، تسلیم محض در برابر ناملایمات موج می زند که نشان دهنده اوج معرفت می باشد ولی در دو بیتی " اگر دستم رسد ..." اعتراض به مشیت الهی به اوج رسیده
لذا نمی توان این دو حرف متضاد را به یک نفر نسبت داد
آرمین محمدی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۱:
دروود بر شما 《ما در غم عشق تو اسیران بلاییم》منسوب هست به مولانا و هنوز هم شبهه هست که متعلق به ایشونه یا نه.
حسین در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵:
اجرای آقای ساکی و گروه کماکان برای این شعر بسیار زیباست و صد البته کلیپ ویدئوی این آهنگ هم خوب و مرتبط با آهنگه
سبک آقای ساکی خاصه و برای همین عامه پسند نیست
توی آهنگی که همین شعر رو اجرا میکنه بعد از بیت «عجب ای عشق چه جفتی چه غریبی چه شگفتی // چو دهانم بگرفتی به درون رفت بیانم» به جای خوندن بیت بعد با دهان بسته صدا ایجاد میکنه که خیلی خیلی زیبا مفهوم بیت رو تداعی میکنه
اگر خود آهنگ رو گوش بدین خیلی بهتر متوجه میشین و لذت می برین
رضاt در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:
لطفا در مصرع آخر زناز
فاصله نگارشی بین ز - ناز رعایت بشه خواننده به اشتباه میفته
نادر.. در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷:
گر چو مه در طلبش...
امین در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:
با درود به دوستان... بااحترام به دوستان خانم مهناز و آقای سعید و سایر دوستان خواستم بگم بهتر نیست به جای گیر کردن در فتحه وکسره و غلط و غلوط گرفتن از مولانا درس ادبیات تیکه پاره کردن به معنی شعر بپردازیم که هوش از سر آدم می بره اگر بفهمیم البته
مولانا بنده خدا خودش گفته که من برسر دیوارم از بهر علامت رو ولی متاسفانه بیشتر آدما بجای اینکه جهت علامت رو دنبال کنن کج و صافی دیوار و غلط املایی و دستوری نوشته روی دیوار رو می بینن
استادسید علی اصغرموسوی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۱:
مظفر احمدی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:
ممنونم از جناب حمیدرضا محمدیان عزیز
واقعا زحمت کشید و خیلی عالی بود تفسیر و صدای زیبایتان
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست . 『مولوی』
✓ هر چند استفاده از تمثیل می تواند به شفاف سازی سخن سود برساند و چادر از سر معنا بکشد ولی به همان میزان هم در پرده سخن گفتن است و می تواند از برهنه شدن معنای اولیه جلوگیری کند و ما را همچنان نامحرم با معنای اولیه نگه دارد .
✓ در این بیت زبان ، جای هوش را و گوش ، جای بیهوش را گرفته است ولی هر چقدر که معنا و کارکرد زبان و گوش برای ما آشناست نمی توانیم حُکم کنیم که معنای هوش و بیهوش را به درستی فهمیده ایم . هر چند که به قول اوحدالدین کرمانی معنی نتوان یافت مگر در صورت .
✓ گویا فاعلیتِ زبان و مفعولیتِ گوش در این بیت ، تبلیغ آن سخنِ عرفا است که رهرو باید شبیه مُرده باشد در دست مُرده شوی . یعنی یک فرمان پذیرِ بی چون و چرایِ محض .
✓ گویا تاکید این بیت ، بیشتر به دهندگی و گیرندگی و متعالی بودن جایگاهِ دهنده نسبت به گیرنده است و البته فشار و تاکید بیش تر بر شرایط گیرنده و گیرندگی است .
✓ انگار بهترین گوش (شنونده/ رهرو/مرید) هم باز به سطح دیالوگ با زبان (پیر/مراد)نخواهد رسید و متعالی ترین جایگاه برای او مشتری بودن و بیهوش بودن است .
✓ واژه ی «مشتری» که جایگزین واژه ی درون دینیِ «محرم» شده است بیانگر نیازمندی های رهرو است . یعنی اعلام نیاز کردن و خریدار شدن ، شاید اولین ویژگیِ بارزِ محرم شدن است . سنایی هم شرط برهنه شدن راز را محرم شدن می داند .
✓ تکرار فعلِ منفی نیست و روی آوردن به استثنا در هر دو مصرع ، شاید خبر از این ذهنیت بدهد که خریداران و مشتریانِ راز مورد نظر اندکند و در مجموع سخنِ مورد نظر ، کم شنونده و یتیم است .
احمد آذرکمان . حسن آباد فشافویه . 97/12/10
استادسیدعلی اصغرموسوی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۱:
برگ بی برگی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
فتنه و آشوب وخون ریزی محوی
بیش از این از شمس تبریزی مگوی
برخی این بیت را مربوط به شخص شمس تبریزی دانسته و با استناد به آن منظور مولانا را در اینجا صزفا شخص شمس تبریزی میدانند که اگر تامل داشته باشیم در زمان سرودن این ابیات دیگر شمس یا در این جهان نبوده است و بیا لااقل در آن مکان و دلیلی بر آشوب و خونریزی وجود نداشته است که مولانا از گفتن اسرار شمس ابایی داشته باشد . اگر یکی از معانی آن زمان فتنه را همان عشق و تحمل درد هشیاری به منظور رهایی از هم هویت شدگی های این جهانی با میل باطنی بدانیم و البته آشوب نیز واژه مترادف آن ، چنانچه حافظ میفرماید ؛
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد
عارف به جام می زد و از غم کران گرفت
و خون ریزی را نیز نتیجه تحمل آن درد ها بدانیم پس معنی این بیت عارفانه بسیار روشنتر از قبل با ما سخن خواهد گفت .
(خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد ؟ )
موفق و پایدار باشید
برگ بی برگی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
گفتم ار عریان شود او در عیان/نی تو مانی نی کنارت نی میان
آرزو می خواه لیکن اندازه خواه / بر نتابد کوه را یک برگ کاه
به نظر میرسد در این مبحث مراد از سری که جان مولانا ویا مخاطب وی از او سوال میکند شخص شمس الدین نیست چرا که این ابیات به مکالمه موسی با پروردگار اشاره دارد هنگامی که موسی میخواهد خدا خود را به او بنمایاند و خداوند به گونه ای بر وی تجلی می یابد ولی حتی کوه نیز تاب دیدن جمالش را نداشته و متلاشی میگردد . حال این داستان قرآن نمادین است
یا واقعی بحثی دیگر است و این را عرفا جزء اسرار میدانند . به این ابیات تیز میشود استناد کرد که مولانا میفرماید ؛
یک گهر بودیم همچون آفتاب / بی گره بودیم و صافی همچو آب
و میرسد به اینجا که ؛
نکته ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این الماس بی اسپر نیا / کز بریدن تیغ را نبود حیا
و مولانا میگوید درست است که انسان از همان جنس خداوند است و پرتوی از نور بینهایت اوست ولی انسان حتی وقتی به درجه اعلای عرفان نیز برسد بایستی حد و اندازه خود را بداند
و همه این گفت و شنود به این دلیل است که جان خویشتن مولانا که به درجه اعلای عرفان رسیده خواسته است که آن یک لا پیراهن نیز برداشته شود تا مولانا ی جان خالص با یار یکی گشته و بطور کامل در او حل شود و آن یک لا پیراهن چیزی جز جسم خاکی انسان نیست و این امر یکی شدن محض و مطلق فقط به همین علت ممکن نیست حتی برای انسان کامل همچون مولانا که پرده ها برای او یک به یک فرو افتادند بجز آخرین آن که آن را موکول به روز وصل می کند و آن جاست که دو نور در هم می آمیزند و یا بهتر بگوییم نور جزء با نور کل یکی میشوند .
به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی
پس آن دلبر دگر باشد من بی دل دگر باشم
موفق و پایدار باشید
محسن حسن وند در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:
در حاشیه قبلی، اشتباه تایپی صورت گرفته و «نحن اقرب...» درست است نه « نحن تقرب...».
محسن حسن وند در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:
در این غزل، عارف از چنبر چرخ بیرون جسته است، یعنی به لازمان و لامکان رفته است. پس در کل، بحث در مورد امشب یا امروز در لازمان و چنین تجربه عرفانی غیر قابل وصفی زیاد موضوعیتی ندارد. از طرفی دیگر، چون عارف این غزل را بعد از این تجربه سرتاسر نورانی، و بعد از معلوم شدن «نحن تقرب ...» سروده است، یعنی بعد از تجربه خدا در درون خود( البته آن خود بی خود، او)، دیگر دم از شب زدن هیچ معنایی ندارد. همچنین، وجود « شمس» در بیت پایانی دال بر روز است، آنهم نورانی ترین روز.
محمد در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:
این غزل را خانم نیاز نواب خوانده و البته به زیبایی تمام...
یکی جانی است در عالم که ننگش آید از صورت.. معنای فلسفی بلندی دارد، پدیده ها همه صورت و ماده دارند و تنها جان جهان آآفرین جانی فراتر از ماده و صورت است
سپر انداخته در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:
«قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر انسانی به اندازة چیزی است که دوست میدارد.» حضرت علی(ع)
جناب مولانا این حدیث رو چه زیبا بیان می کنند
((بر هر چه همیلرزی میدان که همان ارزی
زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد))
هرچیزی که دلت رو می لرزانه ارزش تو همان مقداره اگه یه ماشین یا آپارتمان دلت رو برد هم اونی هستی که تو قلبته،اگه عاشق خدا شدی با ارزشترین میشی از عرش هم برتری
سید یوسف بیژنی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳:
با خوندن این رباعی حس خوشی بهم دست داد و باعث شد این رباعی رو بسرایم. ببخشید اگه ضعیفه//
سیمای خوش طفل به رازی باقیست
آبیست که از دیده ی پاکش جاریست
این کشور جان و تن که تا دنیاییست
محفوظ نگه داشتنش با زاریست
ابوطالب رحیمی در ۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست:
تو اون ابیاتی که در مورد زیبایی ابلیس گفته، در پاسخی که ابلیس می ده یک بیت جا افتاده:
شنید این سخن بخت برگشته دیو
به زاری بر آورد بانگ و غریو
کای نیکبخت این نه شکل من است
ولیکن قلم در کف دشمن است
بر انداختم بیخ شان از بهشت
کنونم به نفرت نگارند زشت
مرا همچنان نام نیک است لیک
ز علت نگوید بداندیش نیک
Vahid_god در ۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸۰: