گنجور

 
مولانا

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید

لحظه‌ای قصه آن غمزه خون ریز کنید

در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم

زان شکرهای خدایانه شکرریز کنید

هندوی شب سر زلفین ببرد ز طمع

زلف او گر بفشانید عبربیز کنید

بس زبان کز صفت آن لب او کند شود

چون سنان نظر از دولت او تیز کنید

ای بسا شب که ز نور مه او روز شود

گرچه مه در طلبش شیوه شبخیز کنید

وقت شمشیر بود واسطه‌ها برگیرید

صرف آرید نخواهیم که آمیز کنید

شمس تبریز که خورشید یکی ذره اوست

ذره را شمس مگوییدش و پرهیز کنید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم