مهدی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
نگار در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:
ممنون از نکته جالبی که فرمودید آقا/خانم وفایی.
محمد در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:
بحث نکنید چمیدن و خرامیدن هردو کلمه شاعرانه هستند و بسیار نزدیک به هم ..............
احمد نامدار در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است
من فکر می کنم ادر این مصرع بجای کلمه هم باید فم به معنای دهان باشد
حسام در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸:
مصرع چهارم : نبود به جهان دگر گنهکار چو من
الهه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
سلام دوستان بیشتر نظرها رو خوندم ،زیاد به شعر مربوط نبود .
لطفا اگر اگاه به شعر و حضرت مولانا هستید از بیت اول تا بیت اخر رو توضیح بدید و تفسیر کنید تا امثال من که زیاد بلد نیستیم بخونیم و لذت ببریم و به جان شما دوستان دعای خیر کنیم.
پویا در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم نه به وصل می رسانی و به وصل می رهانی
ای که آزارم میدی (عدو) با آن آزار من نخواهم مرد پس یا مرا بکش یا به وصالت برسان
ایرانی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بوسه نسیم:
دوستان گرامی لطفا این غزل زیبا را با آواز دلنشین هایده در برنامه گلهای رنگارنگ 520 بشنوید. خیلی زیباست هم شع و هم آواز.
ایرانی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » آزاده:
واقعا شاهکاره این غزل. خیلی زیباست. یادش گرامی.
سیف در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است:
"حاش لله اگر امسال ز حج وا مانم" صحیح است
شهاب در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:
آهنگ زیبای «فریادرس» با صدای محمد اصفهانی و شعر سنایی را پیدا کنید و گوش بدید، عالی
مهدی بابایی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۹:
این رباعی را خواننده تاجیک جوربیک مرادف به زیبایی خوانده است
وهونام در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:
درود بر سخن و سروده وحشی بافقی.. الحق که خواندن این ابیات حال هر عاشقی را دگرگون میکند. صحبت عشق است و جفای محبوب. لکن عاشق هنوز هم به نفرین مقصود خود راضی نیست. پس چاره ای جز دشنام دادن خود نمی ماند. اتفاقا این غزل اعتلای هر آنچه است که عشق نامیده شده.
همایون در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:
موضوع این غزل "ذوق" است حس عجیبی در انسان که اگر به چشایی و چشیدن و بوییدن خلاصه شود بر مبنای مفهوم عربی آن، در حیوانات هم هست، برای انتخاب غذا و زنده ماندن
ولی در انسان چشمه آرزو و آرزومندی است، آرزو با نیاز فرق اساسی دارد، حیوانات آرزو ندارند بلکه دارای نیازند، ازینرو ذوق است که انسان را از حیوان جدا میکند و تو را به دنبال آرزو و دعا و غم خودت میبرد و نیروی تو را صد چندان میکند تا کارهای بسیار بزرگ را سامان دهی، سوال این است که این ذوق را چه کسی در انسان پدید میآورد و فعال میکند، بر اساس تجربه هر کسی میتواند متفاوت باشد ولی تجربه جلال دین میگوید این دوست است و دوستی او با شمس این ذوق را در او بیدار کرده است، و دوستی ما با جلال دین هم به ما ذوق میبخشد
ناشناس در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
مهم نیست مولانا به چه دین و مذهبی بوده... مولانا از جرگه ی عاشقان بوده و جزو عاشقان به حق و حقیقت... اون از دین عشق و ملت عشق بوده برای همین داخل یکی از اشعارش اینگونه میگه:
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
مهدی قناعت پیشه در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:
تا از تو جدا شده است آغوش مرا/از گریه کسی ندیده خاموش مرا/در جان و دل و دید فراموش نهای/از بهر خدا مکن فراموش مرا
مولانا عشق زمینی و عشق تن خود را در اینجا منظور داشته است. تشکر شیرازی
مهران در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام:
ناشناس بدون توجه به کل آفرینش وهستی فرن 21را یدک می کشد.خدا نیاز به اثبات ندارد.هستی باشعور است واز پرتوهستی جهان وموجودات به وجود آمده اند.ایشان فکر می کند علم ونظریات این وآآن ،ازل وابد را هم می تواند درک کند.جهان لایتناهیست وانسان با علمش فقط می تواند آنچه را که در دیداوست بفهمد.سخن ناشناس خیلی سست وناشیانه است.ببینید:اشناس نوشته:
این همه بی دین ها و ذره ی خدایی ها و بیگ بنگی ها و داروینی ها و دیگران استدلال بر نبودن خالق آورده اند بعد شما می خواهید با چند بیت شعر و یک ماشین قراضه، وجود خدا را ثابت کنید؟
نظر شما فقط به در شما می خورد.
هستی از هیچ ایجاد شده و تا بوده همین بوده…
قرن21 است و هنوز بعضی در توهم اثبات وجود خدای مهربان.
داریوش ابونصری در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان:
با اینکه درک بیت زیر ذز بالا اندکی مشکل است با اینحال نظر خود را مینویسم تا اگر دوستان دیگری نظری دارند ترغیب بنوشتن بشوند :
.
مخواهید با ژاندران بوم و رست
که ابر بهاران به باران نشست
گمان میکنم این بیت بصورت زیر باشد که در فاصله ها واژگان اشتباهی صورت گرفته
مخواهید باژ اندر آن بوم و رست
که ابر بهاران به باران نشست
یعنی که در محلی که تازه باران بهاران آغاز به باریدن کرده است از کدیور یا کشلورز باژ و مالیات نخواهید زیرا که هنگام برداشت نشده . در زمان انوشیروان مالیات را از کدیوران در سه نوبت در سال میگرفتند
کسی بر کدیور نکردی ستم
بسالی به سه بهره بود این درم
سه بهره= سه بخش
رُست= کشت - مزرعه
شهرام بنازاده در ۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد:
کفر گیرد کاملی ملت شود
جناب کاظمی با تشکر از زحمات شما در تبیین ابیات ،
ملت در ادبیات کهن و همچنین متون اسلامی از جمله قرآن به معنی مردم و ملت که ما استفاده میکنیم نیست .
ملت یعنی دین و مسلک و مکتب.
منظور از بیت مصرع این میتواند باشد که هر کسی با عامل بیماری تماس پیدا کند بیمار میشود ولی اگر کفر به سراغ کاملی بیاید ، این کفر است که تبدیل به ملت ( دین) میشود و ضرری به آن کامل نمیرساند .
آرمین عبدالحسینی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱: