گنجور

 
مولانا

هوسی است در سر من که سر بشر ندارم

من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم

دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی

من از او به جز جمالش طمعی دگر ندارم

کمر و کلاه عشقش به دو کون مر مرا بس

چه شد ار کله بیفتد چه غم ار کمر ندارم

سحری ببرد عشقش دل خسته را به جایی

که ز روز و شب گذشتم خبر از سحر ندارم

سفری فتاد جان را به ولایت معانی

که سپهر و ماه گوید که چنین سفر ندارم

ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند

تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم

چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد

که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم

بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن

دو جهان به هم برآید سر شور و شر ندارم

تبریز عهد کردم که چو شمس دین بیاید

بنهم به شکر این سر که به غیر سر ندارم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰ به خوانش سید سهیل صدرزاده روح الامینی
اشکالات خوانش

# بیت۶مصرع اول،فراق،به کسر ف،باید تلفظ شود

اشکالات خوانش

# بیت۸،واژه بنمودمی،درست تلفظ نشده.

همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم

به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم

به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به

می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم

غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس

[...]

آشفتهٔ شیرازی

زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم

بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم

بشب فراق چون شمع که بسوزد اشتیاقم

چکنم بشام وصلت که زخود خبر ندارم

من از این شکر دهانان همه عمر صبر کردم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
نیر تبریزی

به سرم فتاده شوری که ز خود خبر ندارم

برو از سر من ای سر که هوای سر ندارم

همه خون خورم که این غم به دلی دگر کند جا

به جز این غم ایمن الله که غم دگر ندارم

صنم شکر فروشم به دهان نهفته شکر

[...]

الهامی کرمانشاهی

کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم

جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم

تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من

که به غیر درگهِ تو ،  به دری گذر ندارم

تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه