هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی
من از او به جز جمالش طمعی دگر ندارم
کمر و کلاه عشقش به دو کون مر مرا بس
چه شد ار کله بیفتد چه غم ار کمر ندارم
سحری ببرد عشقش دل خسته را به جایی
که ز روز و شب گذشتم خبر از سحر ندارم
سفری فتاد جان را به ولایت معانی
که سپهر و ماه گوید که چنین سفر ندارم
ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند
تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم
چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم
بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن
دو جهان به هم برآید سر شور و شر ندارم
تبریز عهد کردم که چو شمس دین بیاید
بنهم به شکر این سر که به غیر سر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق و عشق و سرگشتگی شاعر اشاره دارد. شاعر از هوس و عشق خود میگوید و بیان میکند که به خاطر عشق، از خود بیخبر شده است. او عشق را منبع خوشنودی و زیبایی میداند و برای او جز جمال معشوقش هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد. همچنین او به سفر روحی و معنوی خود اشاره میکند و از فراق معشوق شکایت دارد، اما در عین حال بر این باور است که از عشقش چیزی جز خود آن نمیخواهد. در نهایت، شاعر با تعهد به معشوق و آرزوی دیدارش ابراز میکند که در عالم محبت و عشق، هیچ چیز دیگری برای او ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: در ذهن من آرزویی وجود دارد که هیچ انسانی نمیتواند داشته باشد. من آنقدر درگیر این آرزو هستم که از خودم بیخبرم.
هوش مصنوعی: شاه عشق در هر لحظه به من دو هزار فرشته عطا میکند، اما من به جز زیبایی او، آرزوی دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: عشق او مثل کمر و کلاه است که به من تعلق دارد. چه اهمیتی دارد اگر سرم بیفتد یا اینکه کمر نداشته باشم؟
هوش مصنوعی: عشق محبوبم، دل خستهام را به جایی میبرد که دیگر هیچ خبری از روز و شب که گذراندهام ندارم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به کهنتر بودن و ژرفای معانی اشاره میکند. او میگوید که روح او در مسیری معنوی سفر کرده که هیچ چیز مادی، حتی آسمان و ماه، نمیتواند به آن برتری داشته باشد. این سفر او به دنیای معانی و فهم عمیقتر از زندگی و هستی منجر شده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، این بیت به این معناست که اگر به خاطر دوری و جدایی من، اشکهای من از چشمانم بریزد، فکر نکن که دل من از عشق آن محبوب خالی است یا هیچ ارزش و احساسی ندارد.
هوش مصنوعی: نگرانم از اینکه شیرینیفروشم، به من شیرینی میفروشد بدون اینکه بگوید امروز به خاطر کمبود، نمیتوانم شیرینی بدهم.
هوش مصنوعی: من نشانهای از زیبایی او نشان دادم، اما اگر دو جهان را یکجا جمع کنم، دیگر از شور و شوق خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در تبریز تصمیم گرفتم که وقتی شمسالدین بیاید، به نشانه شکرگزاری، سرم را به زمین بگذارم؛ چرا که من جز سر، چیزی دیگری ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# بیت۶مصرع اول،فراق،به کسر ف،باید تلفظ شود
# بیت۸،واژه بنمودمی،درست تلفظ نشده.
برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم
به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس
[...]
زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم
بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم
بشب فراق چون شمع که بسوزد اشتیاقم
چکنم بشام وصلت که زخود خبر ندارم
من از این شکر دهانان همه عمر صبر کردم
[...]
به سرم فتاده شوری که ز خود خبر ندارم
برو از سر من ای سر که هوای سر ندارم
همه خون خورم که این غم به دلی دگر کند جا
به جز این غم ایمن الله که غم دگر ندارم
صنم شکر فروشم به دهان نهفته شکر
[...]
کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم
تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم
تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.