سامان در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۷:
درود دوستان عزیز،
در مصراع اول منظور از بن چیه؟
سپاس
احمد اسدی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۷:
با سلام،
در بیت هشتم عبارت "موج بحر" صحیح هست که به اشتباه "موج بهر" تایپ شده است.
میلاد ا. در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰:
》ز زلفش آمد یای باد حال دلها چیست》
غلط تایپی داره. به شکل زیر تصحیح شود. تشکر
《ز زلفش آمدی ای باد حال دلها چیست》
Fox در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:
این بخش از متن :
گر چه دانی که نشوند، بگوی...
با
هر که نصیحت خودرای میکند، او خود به نصیحتگری محتاج است. ( که این جمله هم از خود سعدی است)
در تضاد معنایی نیست؟
هاتف اردکانی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۲۱ - فی ذم من تشبة بالفقراء لسالکین و هو فی زمرة اشقیاء الهالکین:
با سلام. بیت 4 و به ویژه 5 که بیت معروفی هم هست هرچند به نظر می آید از مثنوی مولوی اخذ شده باشد ولی من در جستجویم در کشف الغات مثنوی آنها را نیافتم. نمی دانم شیخ بهایی از کدام مثنوی نقل کرده است.
سودابه در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
آقا رضا من خیلی سال هست که دنبال تفسیر اشعار حافظ بودم و به لطف خداوند و زحمات شما این آرزوی دیرینه محقق شد
سپاس فروان از شما دارم
محمدرضا در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان سنجر:
وزن بسیار عجیب و کم کاربردی است و کراهت سمع دارد
بابک در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » پانزدهم:
« ای یارو ای دلارام گرم دار» کیست ؟ خدای آسمان که سیمرغ باشد ، نه تنها « نم و آب و تری » است ، بلکه « اصل گرما » نیز هست . نمی وگرمی ، دو جفتند که زمینه آفرینندگی شمرده میشدند . ابرسیاه هم، با گرمای او بود که میبارید . رپیتاوین( رپیتا + وین ) که به معنای « دوشیزه نی نواز یا زنخدای نی » هست ، یکی از چهره های اوست، که « بُنکده گرما » بود، و در دهم بهمن ( جشن سده ) به زیر زمین میرفت، تا ریشه درختان و آب چشمه ها را گرم کند، و نوروز، باز به آسمان عروج میکرد ، و با با نگ نای او ( با گرمای او بود ) در نیمروز (گرمترین هنگام روز ) بود که جهان ، آفریده میشد ( به سخنی دیگر، جهان، هنگام اوج عشق و مهر و لطف ، پیدایش می یافت ) . این زنخدا ، همان گرمائیل ( اصل گرما = گرم+ ال= زنخدائی که سرچشمه گرما و مهر است) آشپز است که با ارمائیل ( آرمیتی) میکوشند ، تا میتوانند خونخواری ضحاک را در قربانی خونی به نیمه بکاهند، ولی برغم این مصالحه، ضحاک ، همان میماند که بود. شهر کرمانشاه ، در اصل « گرما سین » نامیده میشده است، و به معنای « سیمرغ گرم » است. چون گرمی، مانند تری ، بیانگر مهر و عشق او بوده است . از این رو ، گرم ، معنای « با حرارت و لطف و با محبت و دوستانه » را دارد . چنانکه واژه « گرم » در شاهنامه بدین معنی فراوانست :
به گفتار گرم و آواز نرم فرستاده را راه دادی به شرم
چنان شاد گشتم به دیدار تو برین پرسش گرم و گفتار تو
که بی جان شده باز یابد روان و یا پیرسر مرد، گردد جوان
بفرمودشان تا نوازند گرم نخوانندشان جز به آواز نرم
اینست که « یار گرم دار + دلارام گرمدار» ، خطاب به همان سیمرغ ، خدای مهر و محبت و عشق است . بویژه که مولوی پس از خطاب به « یارگرمدار» ، از او میخواهد که انسان را که گیاه اوست آبیاری کند ، تا تخم جوانمردی که در انسان کاشته است ، از چاه تاریک وجود او ، بروید و زیبائی خود را آشکار سازد .
اینست که مولوی درسراسر غزلیاتش یار و صنم را اینهمانی با ساقی میدهد ( که همان پیر مغان حافظ باشد ) که جام باده میآورد.
علی رجبی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳:
در پاسخ به دوستی که اعلام کردند چه نوع شرابی که ضرر نداشته باشد... باید بیان کنم مقصود خیام کوزه بوده نه شراب
کوزه ای که در آن ضرری وجود ندارد
و با توجه به همین رباعی و حتی رباعی متعدد از خیام
باید به این نکته توجه کنید که اینجا قصد خیام بیان این نکته بوده که
کوزه ( یا ادمهای مرده و خموش و ساکت و به ارامش رسیده ) ضرری برای کسی ندارند
و زیرکانه این موضوع رو بیان میکنه که بیشترین و یا حتی تنها ضرری که یک شخص میتونه در زندگی دریافت کنه از هم نوع خودش ( انسان های دیگه ) هست نه چیزهایی مانند شراب و ...
و حالا چرایی این نتیجه گیری
کوزه ی مصرع اول و کوزه ی مصرع اخر
در مصرع اخر به صراحت اعلام میکنه مرده ی من و تو تبدیل به کوزه میشه
پس کوزه ی مصرع اول مرده ی ادمهای دیگه هست که به ارامش رسیدند
نه حرص و طمع و آزی در انها وجود داره نه زبانی که حتی به قضاوت و دشنام و ... بپردازه
بابک در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱۶:
« مرد دینی » ، نقش بین است . آنچه از دینداران میخواهد آنست که « سجده به نقشها و صورتها و کلمات و آئین و مراسم ..» نکنند . تو ای انسان ، جان این نقشها و صورتها و کلمه ها ومراسم هستی . تو چشم های دیگری ، جز این « چشمی که عبد ِ نقشها و صورتها » میشود ، چشمهای دیگر داری که به هر نقشی ، جان میدمند
مجید در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:
درود بر کامران گرامی
منطقی که برای بیت "کردی دوتا زلف سیاه را ...." عنوان کردید کاملا خردپذیر و درست بنظر میرسه. هرچند بنظرم "کردی سیاه زلف دوتا ..." کمی روانتر و از نظر وزنی بهتر بنظر میاد!
در هر صورت چیزی که هست حرف "ا" در کمله "سیاه" باید با هجای بلند تلفظ بشه.
آن استادی که نامش نبردبد هم بنظرم استاد بهرام مشیری منظورتان بوده که فخر آزادگان و معلم میهنپرستی ست و شعرخوانی های ایشان هم خقیقتا هوش از سر شنونده میبره.
درود بر او و بر شما باد.
بابک در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۹:
دین، بینشی است که از ژرفای وجود انسان میجوشد و پدیدارمیشود و چهره می یابد. اینست که درهادخت نسک دیده میشود که انسان با "چشم خودش"، دین یا پری را که اصل زیبائی، و معشوقه و جفت خودش هست، می بیند. این چهره شدن ( اصل ، بخودی خودش ، شکل و صورت گرفتن) را مولوی، « آئینه شدن » مینامد.
به عبارت مولوی، آنگاهست که "وجود ِ انسان، آئینه میشود". آئینه، از دیدگاه ما، چیزیست که فقط، بازمیتابد. چشم، آئینه ایست که اشیاء را باز می تابد. اندیشه های انسان، اعمال و گفتارهای انسان، بازتابنده چیزهائی هستند که در محیطش و در اجتماعش روی میدهد . گوهر ِانسان ، آئینه است ، چون فقط محیط و شرائط اجتماعی و اقتصادیش را در افکار و اقوال و اعمالش ، بازمی تابد . این گونه تصاویر ، ما را به کلی از مفهومی که مولوی و فرهنگ ایران از "آئینه شدن که همان دین شدن، همان چشم شدن، همان خردشدن" است، دور میسازد. انسان، برای مولوی و برای فرهنگ ایران، چنین گوهر « آئینه ای » ندارد. انسان، موجودِ بازتابنده و منعکس سازنده نیست، بلکه درهر اندیشه و گفته و کاری، اصالت خود را مینماید. تصویر مولوی و فرهنگ ایران از انسان، بکلی بر ضد تصویر مارکس و جامعه شناسان آمریکائی است، که انسان را به « آئینه بازتابنده اجتماع و اقتصاد و اخلاق و دین » میکاهند، و آنرا ، علمی هم میدانند . این اندیشه نزد مولوی ، ژرف نخستین سیمرغی را پیدا میکند، که جان را شیرابه روان میدانست که از پرتوهای نگاه چشم انسان، به هر چیزی در محیطش روان میشود و به آنها ، جان میدهد . مولوی در این راستا میگوید که روند زمانه ، تن است، و انسان ، جان تن ِ زمانه است . انسان ، میتواند به زمان ، جان نوین و تازه ببخشد . مـا ، جـان ِ زمـانـیـم . این اندیشه ، بکلی متضاد با اندیشه خیام ، و گذرابودن زمان ، در اسلام و الهیات زرتشتی است .
بابک در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۲:
این سرّ درخت است که برگ و بر درخت میشود. این باطن است که ظاهر میشود. این جفت بودن باطن و ظاهر، بُن و بر، ژرفا و رویه، در واژه « چهره » چشمگیر و برجسته است.
« چهره »، هم معنای «اصل و ذات » دارد، و هم معنای « روی و صورت آدمی و سیما». در سانسکریت چیترا به معنای آشکار و برجسته و نورانی و روشن و برانگیخته است. این پیوسته بودن اصل و ذات که بُن باشد با صورت و روی و سیما، ویژگی « چهره » است. آنکه باطنش در ظاهرش، آشکار و نمایان و پیدا میگردد، چهره دارد. به همین علت در سانسکریت، به ماه آغازین فصل بهار (ماهی که درفوریه و مارس واقع میشود)، چیتر chaitra میگفتند، چون در این ماه، زمین انچه در دل دارد، پدیدار میسازد. از این رو خدایان ایران، چهره داشتند . گیتی و انسان و ...، چهره های خدا بودند. همه خدایان ایران، چهره های بهمن، یا سپنتا ( سپنج ) یا سیمرغ بودند.
بابک در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۵:
آنچه دو چیزرا به هم می میآمیزد و پیوند میدهد ، آب و شیرابه و شیره و خون و باده و... است که همه با هم زیر اصطلاح « آب » شناخته میشد . آبکیها ، همه « آب » خوانده میشدند . این بود که سیمرغ که آسمان بود و « ابر سیاه بارنده » با آسمان ، اینهمانی داده میشد ، آب را می بارید و آب بر سر هر گیاهی و هر انسانی میریخت ، به عبارتی دیگر، آسمان را به گیتی میچسبانید و خدا را با انسان ، جفت میساخت . به همین علت بود که خدا که همان سیمرغ باشد ، در ادبیات ایران ، ساقی ماند . خدا ، رابطه مستقیم یا جفتی و بیواسطه با گیتی میجست . اینست که مولوی ، محمد را هم فقط جام میشمارد ، نه ساقی . این « شراب و باده بر سر کسی ریختن » که درغزلیات مولوی بارها پیش میآید ، همان « ریختن باران از سیمرغ » است .
بریز بر سر و ریشش ، سبوی می امروز هرآنک دم زند از عقل و « خوب اخلاقی »
ابر، در بندهش ، جامی یا مَشکی یا پیمانه ای یا خنبی دارد که با آن باران را که اینهمانی با « می شادی آورنده » دارد ، بر سر مردمان و گیتی فرو میریزد . درسغدی « بارش waarishn » به معنای « شادمانی » است ( قریب ) . خدا ، خودش ، همان بارانیست که « اصل پیوند دهنده = عشق » است . اینست که خدا ، خودش ، باده در جام میشود ، و خودش ، شیرابه و مان و ژد و آب هر گیاهی و جانی میشود . از اینرو ، نامش « آوه » بود ، که پسوند ، رودابه ، مهرابه ، سودابه ... میباشد . این ها ، همه به معنای « ... فرزند سیمرغند » . از این رو در آمیختن = جفت شدن ، هر انسانی ، مست و دیوانه و سرخوش و رقصان و نیرومند میگردد .
حمیدرضا در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:
لطفا اصلاح شود؛
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهمان از باد باشد دم به دم
حمله مان پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
و همچنین؛
ما عدمهاییم و هستیها نما
تو وجود مطلقی هستی ما
سعید یعقوبیان در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰:
در انتهای بیتی که با روح امین آغاز میشود، «ز رَه» به اشتباه زره تایپ شده است.
علی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:
خانوم پریسا در تصنیفی این شعر را خوانده است.
آریا در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:
در نسخه ای بسیار قدیمی از دیوان حافظ مصرع دوم از بیت اول یصورت " سخن پیر مغان است و به جان بنیوشیم" آمده است.
Sabrina در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
پرتو مهر تو تا بر دل سلمان ( نتافت) صحیح میباشد
معنی بتافت با معنی مصرع بعد مغایرت دارد
Zahra در ۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح: