Sabrina در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
چونست مپرسید که بیمار خرابست
میپرسید (ی)
Sabrina در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۱۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
زبان به ذکر دهانت همیشه در کام است
زیرا کار با دیگر قافیه ها که به الف و میم ختم میشود مغایرت دارد.
مهدی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۷ - جواب:
سیه رویی زممکن در دو عالم
دو عالم یعنی قبل از وجود و بعد از وجود که این سیه رویی با امکان هست. سیه رویی ز ممکن یعنی ممکن به وجوب و امتناع وارد نمی شود چه قبل از وجود چه بعد از وجود، تنها با حصول وجوب موجود و با ورود امتناع معدوم میشود وجودش، نه خودش.ربطی به مکان ندارد روفیای عزیز
ولید اربابی در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۷:
اگه لطفی بشه این رباعی معنی و ارایه هاش مشخص بشه خیلی عالی میشه .
ممنمون
ترو خدا التماس میکنم در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
تورو خدا التماستون میکنم. خاطرات زندگیتون ، فال گرفتناتون و و و و رو اینجا بیان نکنید. اینجا جای تفاسیر اساتید و دانش پژوهانه تا امثال ما هم بتونیم بفهمیم داستان چیه. بزرگ شید ، خواهش میکنم به خودتون بیایید . چقدر حرف بیهوده باید بخونیم تا معنی شعری که دنبالشیم رو بفهمیم. تورو خدا بیخیال شید.
adabyar.blogfa در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:
رقص کن آن جا...: رقص کردن، گرد گردیدن، و این سو و آن سو گشتن است در مجلسهای سماع که در خانقاه میکردند. و از شور و هیجان از خود بیخود میشدند.
یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
(دیوان کبیر، ب 4645)
خود را شکستن: شکستن نفس. خودی را رها کردن.
پنبه از ریش شهوت کندن: پنبه را از روی جراحت بر میدارند تا چرک و خون فاسد که زیر آن فراهم آمده برون رود. مولانا گوید: پنبه هوی و هوس را از روی زخم شهوت بردار تا ریشه فاسد آن از دلت برون رود.
رقص اندر خون خود: دور نیست توجه او در این عبارت به نجم الدین کبری باشد. (حاشیه لاهوتی، بر ترجمه شرح مثنوی نیکلسون)
از دست خود رهیدن: خودی را واگذاردن. کشتن هوای نفس را.
دف زدن مطربان از درون: کنایه از شور و نشاط درونی. این شور و نشاط آنان را خوش میدارد و به رقص و نشاط وا میدارد.
گوش دل: گوش باطن است که حقایق را میشنود، در مقابل گوش سر است.
هُو اُذُن: برگرفته از قرآن کریم است وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: و از آنان کسانی پیمبر را آزار میدهند، و میگویند او سرا پا گوش است. بگو گوش خوبی است شما را به خدا و مؤمنان ایمان میآورد.[1]
مُرضِع: شیر دهنده، کنایه از تربیت کننده.
( 95) وقتی رقص کن که خود را شکسته و بر نفس غالب شده و پنبه را از ریش شهوت کنده باشی. ( 96) جولان و رقص را در میدان باید کرد مردها در میان خون خود رقص میکنند. ( 97) وقتی از دست خود رهایی یافتند دست میزنند و چون از نقص خود خلاص شدند رقص میکنند. ( 98) مطربان باطنی برای آنها دف زده و دریاها در شور آنها کف میزنند. ( 99) تو نمیبینی ولی در گوش آنها برگهای درختان بر شاخها مشغول کف زدن هستند. ( 100) تو کف زدن برگها را نخواهی دید در اینجا گوش دل لازم است نه گوش این بدن. ( 101) گوش سر را از سخنان یاوه و دروغ بر بند تا شهر جان را با روشنی و فروغ ببینی. ( 102) گوش حضرت محمد (ص ع) از سخن مردم متأذی میشود تا در قرآن مجید حق در باره او میفرماید. ( 103) آری آن پیغمبر اکرم تمام وجودش گوش و چشم است و او است که ما را چون طفل از پستان رحمت شیر میدهد. ( 104) این سخن بیپایان است اکنون باز گرد و قصه خورندگان بچه فیل را بیان کن.
مولانا می گوید: انسان غافل، انسانی است که چشم باطن او نابیناست، فرجام امور را نمیبیند و شیفتهْ ظواهر دنیاست؛ منافع خود را میبیند و دائم در حرکت است، اما به حاصلی که ارزش معنوی داشته باشد، دست نمییابد و به تعبیر مولانا، همچون خرس، بیهدف میرقصد، چنانکه خرس در کوچهها و بازار میرقصد و هرچه تماشاگران میدهند، به صاحب خرس میرسد و به خرس، جز رنج و زحمت بیهوده، چیزی نمیرسد. دنیاپرستان غافل نیز زحمت میکشند. اما اندوختههای خود را برای دیگران میگذارند و میروند. مولانا میگوید: زخم غفلت را با پنبهْ هوا و هوس نمیشود التیام داد، بلکه به جای آن، باید مرهم ریاضت بگذاری تا بهبودی یابد.
"خود"، نفس انسان و هوای نفس است که اگر مقهور انسان شود، جای شادی کردن و رقصیدن است و به جایی برسی که زخم غفلت و شهوتها در وجود تو درمان پذیرد. مردان حق اگر نفس و خواهشهای نفسانی را سرکوب کنند، در میدان شهر میرقصند و در حقیقت، شادی مرد حق از درون او نشئت میگیرد و در آن حال، همهْ هستی با او در نشاط است و دریاها نیز موج برمیدارند و "کف"، به روی آب میآورند؛ برگ درختها که به هم میخورد, گویی برای شرکت در شادی مردان حق، کف میزنند. مولانا میگوید: گوش ظاهر و جسمانی را که عامل و سبب غفلت توست، از شنیدن سخنان یاوه و بیپایه فروبند تا وادی روح و روان را روشن و فروزان مشاهده کنی.
حمید شیخ محمدی خسمه در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
سلام
به نظر میرسد منظور از "آن من کو" عمر و گذر عمر باشد. که شاعر می گوید او بر میگردد ولی عمر من از دست رفته است.
مانند مرحموم شهریار شاعر بزرگ که می گوید "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا" ...
ارادت
مهراد در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
نیکی و بدی هر دو تعبیری است از دریچه ذهن انسان نسبت به عالم کائنات، به عبارتی کائنات با قوانین مکشوف و غیر مکشوف خود در حال فعل و انفعال است و این ما هستیم که با معیارهای خوبی و بدی که در ذهن خود و به واسطه عقل خود ایجاد کرده ایم اتفاقات و حوادث آنرا برای خود به شادی و غم تعبیر و تفسیر میکنیم.
معنای کلی اینکه باید مسوولیت انتخاب بین خوب و بد را که در واقع با معیار عقلی (هر چند ناقص) خود گزیده ایم، بر عهده بگیریم و به قضا و قدر یا عوامل فوق طبیعی واگذار نکنیم
این برداشت حقیر بود
حسین در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:
اگر میخواهید از این شعر لذت دو چندان ببرید اهنگ این شعر رو با صدای محسن چاوشی بشنوید ، از البوم بی نام ، اهنگ قمار باز
کامیاب در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
که سرفرازی عالم در این "کله" دانست
کله (یا کلاه) به معنای ضمیر و ذهنیت نیز هست
آقا رضا درود بسیار دلنشین و روان می نویسید.
محمد در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:
باسلام خدمت اساتید ارجمند
بنده باوجود اینکه هیچ تخصصی در زمینه شعرو ادبیات ندارم وتنها گاه گاهی با نوشیدن جرعه ای ازشراب ناب اشعار پارسی سرمست میشوم بواسطه ی دیدن فیلم یکی ازسخنرانیهای سردارمیهن پرستو عارف شهید قاسم سلیمانی به خواندن این شعر زیبا کامیاب گردیدم
ممنون میشم اگر کسی از دوستان در مورد بیت زیر توضیحی مرحمت بفرمایند
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:
بیت اول---مصرع اول---بنظر میرسد معنی نداشته باشد---لطفا بجای (ای جز) ترکیب مناسبی عنایت کنید
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:
با احترام به آقای حمید ---دانی که داد بلبل شیدا بدست کیست---این کلمه(داد)فریاد وچهچه نیست . این داد در کلمات ترکیبی دادنامه---دادخواهی---دادرس میاید.
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:
با عرض ادب خدمت م داداشی-----مصرع درست همان است که نوشته شده----
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:
تو پنداری که از افسون.......------
درست است
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:
گر چنین ترک ز توران سوی ایران آید
؟؟؟؟؟؟؟؟؟شاه فلک دربارش
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
بخر به جان گرانمایه وصل جانان را---درست است
سید محسن در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:
جناب میرزا خانی درست فرمودند
هادی naji@alum.sharif.edu در ۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی:
این مصرع احتمالا اشتباه نوشته شده
زین پس تو و من و من تو زین پس
احتمالا این بوده
زین پس تو منی و من تو زین پس
یا
زین پس تو و من من و تو زین پس
Sabrina در ۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹: