گنجور

حاشیه‌ها

الف در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
اینجا‌منظور از یک قلم چیه ؟

Jasmina در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴ - نی محزون:

سلام.
بیت آخر: شهریارا اگر آیین محبت باشد جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی درسته.من نسخه خطی خود مرحوم شهریار را دیدم.

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

آلن واتس، دین‌شناس و الهی‌دان بزرگ روزگار ما، کتابی دارد با عنوان حکمت بی‌قراری. وی در این کتاب «اعتقاد» و «ایمان» را از یکدیگر تفکیک می‌کند و می‌گوید، در غالب موارد، اعتقاد و ایمان با هم خلط می‌شوند، در حالی که این دو واقعیت کاملاً خلاف یکدیگرند و ویژگی‌هایی دارند که ساخت آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند. اما چه تفاوتی میان اعتقاد و ایمان وجود دارد؟

بر اساس تعریف ایشان، صاحب اعتقاد کسی است که می‌گوید جهان همان‌گونه است که من باور دارم، اما صاحب ایمان کسی است که می‌گوید من باید جهان را آهسته آهسته بشناسم و از آن‌جا که هیچ‌وقت خود را در مقصد احساس نمی‌کنم، همیشه حاضرم به سوی آن حرکت کنم و این یعنی آمادگی برای تغییر عقیده.
ایشان تعبیر جالبی دارد و می‌گوید:
"belief clings, but faith lets go"
یعنی اعتقاد، سخت می‌چسبد، درحالی که ایمان رها می‌کند و می‌گذارد امور سیر خود را داشته باشند. شخص صاحب ایمان به تبع امورِ دایماً متبدل و متحول، خویش را دایماً سیلان می‌دهد. واتس در این زمینه مثال‌های جالبی می‌زند. او می‌گوید، شما نمی‌توانید یک سطل آب روان از رودخانه بردارید، زیرا به محض اینکه آب رودخانه را درون سطل بریزید، روانی را از آن گرفته‌اید. اگر می‌خواهید آب روان داشته باشید، باید بگذارید آب سیلان داشته باشد. به همین ترتیب، اگر کسی بخواهد حقیقت را در اختیار داشته باشد، یعنی اگر بخواهد رأی‌اش مطابق با واقع باشد، باید سایه به سایه واقعیت متبدل و متحول سیرکند؛ باید حاضر باشد عقاید خود را با سیلان واقعیت، سیلان دهد. لذا ایشان می‌گوید ایمان، طلب واقعیت بی‌قرار است. درحالی که اعتقاد می‌خواهد واقعیت بی‌قرار را صاحب قرار کند. اما به محض آنکه بخواهیم واقعیت بی‌قرار را مستقر کنیم، آن واقعیت از دست می‌رود و مثله می‌شود. واقعیت، یک امر متبدل و متحول است و ما نمی‌توانیم به یک عقیده ناظر به واقع بچسبیم و بگوییم واقعیت همین است. لذا باید همیشه آمادگی تغییر و تحول در عقایدمان را داشته باشیم.
اتفاقاً بنده پیش از اینکه به این تفکیک واتس برخورم، همین مطلب را به زبانی دیگر در بعضی از درس‌هایم که صبغه کلامی-الهیاتی داشت، گفته بودم. در این‌جا از همان بیان استفاده می‌کنم.
حقیقت بت پرستی چیست؟ در کدام حالت شخص بت پرست می‌شود؟ پاسخ این است که بت پرستی به معنای پرستیدن چیزی غیر از حق است. وارد بحث ماهیت پرستش- که درجای خود بحث بسیار وسیعی در روان‌شناسی دین است- نمی‌شوم، اما این را می‌توانم بگویم که اگر پرستش عین شیفتگی نباشد، لااقل یکی از مؤلفه‌های آن، شیفتگی است. بنابراین معنای بت‌پرستی این است که شخص به غیر حق، شیفتگی داشته باشد. اما غیر حق ممکن است ثروت یا محبوبیت باشد؛ ممکن است حیثیت اجتماعی یا ریاست باشد؛ و نیز ممکن است علم باشد و بالاتر از آن، ممکن است عقیده خودم باشد. اگر کسی بت چوبی یا بت فلزی را بپرستد، می‌گویند بت پرست است. حال اگر هوای نفس خود را بپرستد، چه باید گفت؟ «أرأیت من اتخذ الهه هواه». پرستش هوای نفس هم بت پرستی است و با این حساب، اگر من شیفته عقاید خود شوم و آن‌ها را بپرستم، این هم نوعی بت‌پرستی است. اما کسی که حق پرست است، بت پرست نیست و چون حق پرست است، شیفته هوای نفس خود و شیفته افکار و عقاید خود نیست. اگر شیفته عقاید و افکار خود نیستی، این امر باید نشانه‌ای داشته باشد. من اگر شیفته یک اثر نقاشی باشم، علامت شیفتگی‌ام این است که آن را قاب می‌گیرم و اگر کسی بخواهد به آن نزدیک شود، می‌گویم لطفاً بیشتر احتیاط کنید. همین مطلب در باب عقاید آدمی هم صادق است. اگر کسی اجازه ندهد که دیگران به عقاید او نزدیک شوند و واقعیت‌ها را به مواجهه با آن عقاید بیاورند، او شیفته عقاید خود و مبتلا به نوعی بت پرستی است.
اتفاقاً اریک فروم در کتاب روان‌شناسی و دین، این نوع دینداری را که هیچ‌کس حق ندارد واقعیت‌ها را به مصاف عقاید دینی ببرد،"idolatry" (بت پرستی) می‌خواند.
جالب است که"idol" به معنای بت، از "idea" به معنای عقیده گرفته شده است و هردو ریشه یونانی دارند.
بازگردیم به تفکیک آلن واتس. او می‌خواهد بگوید فرق مؤمن با معتقد در این است که مؤمن شیفته حق است و معتقد شیفته عقیده. واتس می‌گوید چون معتقدان طالب قرار هستند، بی‌قرار می‌شوند و چون مؤمنان طالب واقعیت بی‌قرارند، قرار می‌یابند. این سخن یادآور بیان زیبای مولاناست:
جمله بی‌قراریت از طلب قرار توست
طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت
وقتی طالب یک امر ثابت باشیم، هرچیزی که برای آن امر ثابت خطری ایجاد کند، ما را مشوش می‌کند. اگر دغدغه من این باشد که آنچه دارم دست نخورده باقی بماند، چون علل و عوامل بسیاری وجود دارد که آن را به مخاطره می‌اندازد، دایماً دلهره و دلشوره خواهم داشت و دایماً مضطرب و ناراحت خواهم بود. زیرا جهان را با این امر ثابت و آسیب پذیر، ستیهنده می‌بینم. اما اگر طالب قرار و امر متقرر و ثابت نباشم، چیزی نمی‌تواند آرامش مرا برآشوبد. به همین جهت، عنوان کتاب واتس «حکمت بی‌قراری» است. فرد مؤمن به هیچ فقره عقیدتی ثابتی دلبستگی ندارد و طالب بی‌قراری است، لذا هیچ تغییری او را تهدید نمی‌کند و او آرام و قرار می‌یابد. اما فرد معتقد، طالب امر ثابت و متقرر است، لذا همه چیز ممکن است برای او خطرآفرین باشد؛ چنین کسی همواره مشوش و بی‌قرار است.
با توجه به این مقدمات، به‌ نظر من حقیقت ایمان دینی عبارت است از جستن بی‌قراری و یافتن قرار. به تعبیر دیگر ـ با الهام از سهراب سپهری ـ ایمان دینی، «دویدن در پی آواز حقیقت» است، نه چسبیدن به عقیده‌ای که حقیقت‌نماست.

مصطفی ملکیان، مشتاقی و مهجوری، دویدن در پی آواز حقیقت، صص 135 – 180

محمد راهبریان در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

این غزل رو محمد رضا لطفی هم اجرا کردن

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

اب کم جوی تشنگی آور بدست!
مولانا
سخنی بسیار کامل و نکوست

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

«شما دانش خود را از سلسله مردگان فرا می گیرید در حالی که ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم …»
با یزید بسطامی
هرکس برای خود باید رساله ای داشته باشد آن رساله مختص خود اوست. با خواندن رساله خود روشن خواهد شد.

علیرضا در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۷:

با سلام و احترام
بیت پنجم مصراع اول به این صورت صحیح است:
ز تیر راست رو چشمِ هدف چندان نمی‌ترسد

محسن حیدرزاده جزی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۷:

آزاد بلگرامی در خزانه عامره بیت ماقبل آخر این غزل را به زیبایی رمزگشایی کرده است ؛ظاهر بیت به خاطر تناسب ماه و هلال گمراه کننده است و خواننده را به یاد بدر می اندازد در صورتی که ماه تمام در این جا به معنی ماه قمری سی روزه است که اتمام آن ، نیازی به رؤیت هلال ندارد .

ی.ج.بافتی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:

هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او
بجای عنبر بار باید عنبر ریز باشد.
بنابراین:
هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر ریز او

محمود اسکندری در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷:

خیام به نظرم آگنوستیک بوده تا یک خداباور یا یک آتئیست
فلسفه‌ی زندگیش هم در شاد زیستن و درگیر دین و خدا و روز معاد و دوزخ و بهشت نبودن است.
از نظر اعتقاد به خدا که هیچ اعتقادی مانند مسلمان ها ندیدم ازش
اما رد کردن دین و روز معاد مستقیما با خدا در ارتباط نیست
مگر خدایی که در ادیان ابراهیمی بهش اشاره میشه
در کل برداشت من از ایشان اینه:
امروز را خوب زندگی کن و کسی را آزار نده و با همه مهربان و صمیمی باش
زیرا نه کسی از آن دنیا آمده و نه کسی راز خلقت را فهمیده
با این تفاسیر اگر خدایی هم باشه و اون داستانهایی که در ادیان گفته میشه باز هم حق الناس نکردی و بدهکار کسی نیستی
به شخصه هیچ سندی بر دیندار بودن ایشان ندیدم

محدثه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان:

دوستان عزیز اگر میشود در مورد این بیتن راهنمایی بفرمایید:
زشت باشد روی نازیبا و ناز
سخت باشد چشم نابینا و درد
قافیه ندارد و یا اشتباه نوشته شده؟
ممنون میشم راهنمایی کنید/

محمود اسکندری در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:

در دایره سپهر ناپیدا غور
(در این جهان/آسمان که کرانه های آن مشخص نیست، راز خلقت بر همگان معلوم نیست)
جامی‌ست که جمله را چشانند بدور
(مرگ و زندگی مانند جامی که باید به ترتیب قضا بخوریم به همه داده میشه)
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
(در برابر این سر نوشت مقاومت نکن)
می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
(این جام رو بگیر و با اشتیاق بخور، زیرا باید تسلیم سرنوشتی شوی که توانایی تغییرش رو نداری، در این صورت میتوانی خوشحال باشی و این راه سعادت توست)
این معنایی است که من برداشت کردم

محمود اسکندری در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱:

پر واضح است که در این رباعی
ایشان به سختی‌ای که روزگار بیشتر از پیش برای انسان بوجود میاره و این سختی رو برای نسل بعدی حتی بیشتر خواهد کرد گله و شکایت دارند
و عملا در مصرع آخر به عکس آرزو میکنند که کاش به دنیا نمی آمدند.
روح این رباعی با دعوت به خوشی و گذرا بودن زندگی همخوانی نداره به نظرم چون تمامش گله و شکایت از دنباست. البته که گله و شکایت در بعضی رباعیات دیده میشه ولی این تمامش نا امیدانه است

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

یک مُهره پیاده ای می رانیم تا ببینیم وضع بازی چه می شود . عرصۀ شطرنج رندان جولانگاه حرکت شاه یا بازی با شاه نیست و فعلا نمی توان شاه را راند . مقصود اینکه در این روزگار برای رندان آزاد منش این امکان نیست که با شاه بازی کند یعنی به دستگاه سلطنت تعرض نمایند لذا با پیادگان خرده پا بازی می کنیم تا چه پیش آید . [ بیدق = مُهره پیاده شطرنج / عرصه = صفحه شطرنج / مجال = محل جولان ، امکان حرکت ]
در این بیت وضع یک شطرنج باز وصف شده است . هنگامیکه حرکت مؤثری به نظرش نمی رسد . ناچار برای گذراندن وقت و رسیدن به فرصت مناسبت ، پیاده ای حرکت می دهد و منتظر بازی حریف می ماند .
منبع

پیوند به وبگاه بیرونی

دلبر ۱۹ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

ای کاش برویم در مثنوی و داستان چهار نفری که بر سر اسم انگور جنگ کردند را بخوانیم عنب ( عربی ) بگویی یا انگور فارسی هردو یک معنی دارند واما هدف مفهوم شعر است که کمتر بر آن توجه می شود
لطفا به مفهوم شعر توجه کنید حال که لفظ را می دانید
آتشی از عشق در جان بر فروز / سر به سر فکر و عبارت را بسوز

شهرام در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶:

استاد شجریان در آرام جان اینگونه اجرا کرده‌اند؛
عنایت با من اولیتر که "تا دیدم" جفا دیدم

محسن ص در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

برای اطلاع دوست گرامی "همیشه بیدار"
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد.
(در جایی هم دیده بودم "حافظ ار می بخورد جای شکایت باشد!")
با توجه به دیدگاه و تصورات خود از انسانها شخصیت نسازیم تا همیشه همه چیز را ببنیم نه آنچه که دوست داریم ببینیم که مطمئنا از حقیقت دور خواهد بود.

سید محسن در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸:

؟؟؟؟؟ پناه برد به گیتی زگریه ام---- لطفا تکمیل بفرمائید

کوروش شفیعی‌فر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید:

هیچکس هم این شعر رو نخونده که، هم طولانیه و هم من چند تا جاش مشکل خوندن دارم. چه کنم؟

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

شعرخوان گرامی؛
هر که را خوابگه آخر گل و مشتی خاک است... صحیح تر می نماید
مصرع استعمال شده ظاهراً غلط است.

۱
۲۱۴۶
۲۱۴۷
۲۱۴۸
۲۱۴۹
۲۱۵۰
۵۵۰۵