گنجور

حاشیه‌ها

دمی با یار در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

سلام اذر عزیز
بسیار شفاف و زیبا بود . لذت بردم و بنده هم با شما کاملا موافقم . طلب خیر برای دوستان

نیما در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

با سلام.
در دستگاه ماهور گوشه راک هندی شنیدم که آقای دوامی اینچنین میخواند:
*به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه *بِگیرند مرغ دانا را*
که به نظر بنده هم فقط به همین شکل معنای درستی دارد.
یعنی مرغ دانا نظر اهل دلان را با خوش خلقی های خود جلب میکند.

شاهین در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

پیشنهاد می کنم برای اینکه دیدگاه شاعر رو بهتر درک کنیم؛ فرض کنیم شاعر بعنوان ذره ای آگاه در جسم یک انسان زندگی میکنه و از تاثیر عالم خارج از آن جسم بر سرنوشت خود به این نتیجه رسیده که سبک زندگی خاصی برگزیند.از یاد نبریم شاعر دانشمند ؛ریاضی دان و فیلسوف نامداری هست که ضمن اینکه سبک زندگی خاصی رو توصیه میکنه از کاووش و کسب آگاهی دست برنداشته ...بهرحال قضاوت او کار راحتی نیست .خوندن اشعار خیام به من احساس خوبی میده بشما چطور؟

بی نام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را:

شرح و تفسیر بیت 1045
گفت : هر رازی نشاید باز گفت / جفت ، طاق آید گهی ، گه طاق جفت
خرگوش گفت : شایسته نیست که هر رازی را بازگو کرد زیرا گاهی جفت ، طاق می آید و گاهی طاق ، جفت می آید . [ بازگو کردن اسرار خود ممکن است گاهی سود و منفعتی در پی آرد ولی همیشه کار بر این منوال صورت نگیرد . مصراع دوم احتمالا اشارت است به بازی طاق یا جفت ، و این نامِ بازیی است که از چیزی ، تعدادی در دست می گیرند و از حریف می پرسند : این که در دست دارم طاق است یا جفت ؟ اگر حریف جوابِ درست دهد بازی را برده و اِلّا باخته است . ( لغت نامۀ دهخدا ، ج 16 ، ص 48 ) ممکن است که جفت به معنی دوست و طاق به معنی دشمن آمده باشد یعنی ” راز خود را حتی به دوست مگو شاید که روزی آن دوست ، دشمن تو شود ” ]
شرح و تفسیر بیت 1046
از صفا گر دم زنی با آینه / تیره گردد زود با ما آینه
برای مثال ، اگر با نیت تمیز کردن روی آینه نفس بزنی (ها کنی) بلافاصله آینه از بخار نفس تو پوشیده و تیره می گردد . [ اگر منظور از آینه “دوست” باشد باید اینگونه بیان کرد ” از آنجا که اظهار دوستی های اکثریت مردم تا وقتی است که موفقیت دوست خود را ندیده اند ولی همینکه راز خود را که در آن موفقیتی به دنبال خواهد داشت به دوستی می گوییم او به حکم حسادت باطنا دلگیر و مکدر می شود . ولی ظاهرا خود را مسرور و شادمان نشان می دهد . و اگر مراد از آینه “راز” باشد . منظور این است که هر گاه راز را به کسی بگویی آن راز تباه می شود و از راز بودن خارج می گردد . ]
شرح و تفسیر بیت 1047
در بیان این سه ، کم جنبان لبت / از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
از سه چیز کمتر سخن بگو : یکی از راه و مقصدت ، و دیگری از سیم و زر و دارایی ات و سومی از اعتقادات خود . [ اگر راه و مقصدت را به کسی بگویی ممکن است در کار تو خلل در آورند و اگر بر ثروت تو واقف شوند . ای بسا بدخواهان و حسودان به تو گزند رسانند . مراد از کتمان مذهب نیز احتمالا تقیه است . ]
شرح و تفسیر بیت 1048
کین سه را خصم است بسیار و عدو / در کمین ات ایستد چون داند او
زیرا این سه چیزی که برشمردیم دشمن و بدخواه زیاد دارد و هر گاه دشمن بر یکی از این سه امر واقف شود در کمین تو می نشیند تا به تو آسیب رساند . [ پس ثروتت را مکتوم دار تا راهزنان بدان دست نیابند و راه و مقصدت را نیز پوشیده دار تا مبادا نااهل همراه تو شود و عقیده ات را نیز پنهان کن تا گرفتار مفسده جویان نشوی . ]
شرح و تفسیر بیت 1049
ور بگویی با یکی دو ، الوداع / کل سر جاوز الاثنین شاع
اگر رازی را با یکی دو نفر بگویی با آن راز باید وداع کنی زیرا هر رازی که از بین دو نفر خارج شد قطعا فاش می گردد . [ یعنی هر رازی که از میان دو لب خارج گردد شایع می شود و دیگر نمی توان آنرا راز نامید . ]
شرح و تفسیر بیت 1050
گر دو سه پرنده را بندی به هم / بر زمین مان اند محبوس از الم
مثلا اگر دو سه پرنده را به هم ببندی از درد و ناراحتی زمینگیر می شوند و دیگر نمی توانند پرواز کنند . [ مولانا در ابیات پیشین از ربان نخچیران گفت که مشورت موجب درک و فهم می شود و اینک از زبان خرگوش می گوید که رازت را پنهان دار . ظاهرا مولانا در این بیت و بیت بعد می خواهد تعارض نداشتن مشورت با راز داری را بیان کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1051
مشورت دارند سر پوشیده خوب / در کنایت با غلط افکن ، مشوب
اما آن پرندگان اسیر به زبان حال و به طور پوشیده با هم مشورت می کنند . [ پرندگان اسیر در دام صیاد ظاهرا خود را عاجز و تسلیم نشان می دهند اما باطنا با خود مشورت می کنند که چگونه می توانند از دست صیاد بگریزند پس اصل رازداری با مشورت کردن تعارضی ندارد ( مشورت جایز است مشروط بر آنکه مقصود صریحا بازگو نگردد ) ]
شرح و تفسیر بیت 1052
مشورت کردی پیمبر بسته سر / گفته ایشانش جواب و بی خبر
پیامبر (ص) هرگاه در مجلسی با اصحاب خود مشورت می کردند سخنان خود را سربسته می فرمود و آنها نیز جواب آن جناب را می دادند و کسی آگاه نمی شد . [ ماخذ این روایت بدست نیامد ولی مولا در کتاب فیه ما فیه صفحات 70 و 71 بدان اشاره کرده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1053
در مثالی ، بسته گفتی رای را / تا نداند خصم ، از سر ، پای را
پیامبر (ص) عادتا نظر خود را همراه مثال می گفت تا دشمن چیزی از آن سر در نیاورد .
شرح و تفسیر بیت 1054
او جواب خویش بگرفتی ازو / وز سوالش می نبردی غیر ، بو
بدین ترتیب پیامبر (ص) پاسخ خود را از اصحاب می گرفت بی آنکه دشمنان و اغیار بویی از آن برند .

سید در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

با سلام
اگه خود خواجه این حاشیه ها و تفاسیر رو میدید یا از خنده می میرد یا از گریه...

نوری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷:

سلام.
مصرع دوم بیست سوم،
که سخت خام فریب است و تو خام
بنظرم باید اینطوری باشه:
که سخت دام فریب است و تو خام

محمد در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۰:

خلاصه شرح غزل شمارهٔ 2740 دیوان شمس، موضوع برنامه‌ٔ 807 گنج‌حضور
انسان امتداد خدا و هوشیاری است. وقتی به این جهان می‌آید با چیزهای مهمّی که آدم‌های دیگر به او نشان می‌دهند و در بقایَش اهمّیّت دارد، با آن‌ها همانیده می‌شود. آن‌ها را به‌صورت فکر تجسّم می‌کند و به آن‌ها حسّ وجود تزریق می‌کند.
بدین‌ترتیب این جسم‌ها در مرکزش قرار می‌گیرند و هوشیاری از پشتِ عینک آن‌ها یا برحسب آن‌ها، خودش را، خداوند را و جهان را می‌بیند. این حالت باید موقّتی باشد. به‌زودی انسان باید متوجّه شود که از جنس خداست، هوشیاری است و می‌تواند در این لحظه به بی‌نهایت و ابدیّت خداوند زنده شود.
انسان‌هایی مثل مولانا متوجه این حقیقت شده‌اند که غیر از هوشیاری جسمی که از همانیدگی‌ها حاصل می‌شود، هوشیاری دیگری هم در انسان به‌نام هوشیاری حضور وجود دارد ولی انسان از آن استفاده نمی‌کند.
در این‌جا این سوال مهمّ مطرح می‌شود؛ دیدنِ فضای اطراف کلاغ‌ها که در آسمان پرواز می‌کنند چگونه ممکن است؟
کلاغ‌ها را چشمان ما می‌بیند، فضای اطراف آن‌ را چه چشمی می‌بیند؟
موسیقی را گوش‌های ما می‌شنَوَد، صدای سکوت بین نُت‌ها را چه گوشی می‌شنود؟
آن فضای خالی آسمان را همان خلاءِ درون ما، و سکوت را، سکوت درون ما می‌بیند و می‌شنود‌‌.
دسته‌دسته پرندگان مختلف در آسمان پرواز می‌کنند، این ما هستیم که انتخاب می‌کنیم به نوع پرندگان دقّت کنیم یا به فضایی که آن‌ها را دربرگرفته‌ است. درست مانند دسته‌دسته فکر‌ها که از آسمانِ ذهن ما می‌گذرند؛ این ما هستیم که انتخاب می‌کنیم به فکر‌ها توجه کنیم، جذب فکرهای‌مان شویم یا فضای در برگیرنده‌ٔ فکر‌ها باشیم و اجازه دهیم بی‌مقاومت و بی‌قضاوت، فکرها رد شوند.
در این غزل مولانا نکاتی را که ما باید هنگام برگشت از جهان هم‌هویت‌شدگی‌ها توجه کنیم و در این لحظه به هوشیاری اگاه باشیم را در هر‌بیت توضیح می‌دهد و لغزش‌هایی را که انسان ممکن است در برگشت از جهان به فضای یکتایی، رو‌به‌رو شود را، بیان می‌کند.
برنامه 807 را در سایت گنج حضور ببینید

پایدار در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

چهار بیت اول غزل و سه بیت آخر مثنوی‌اند. بعید بنظر میرسد سعدی که بحق استاد غزل هست چنین ترکیبی را انجام داده باشد.

مصداق در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

علی جان، وقتی می گی حرامه از نظر تو
و در اعتقادات تو و البته خیلیا حرامه
ولی دخلی به اعتقاد دیگران نداره
و این که شعر از دید زاهدان و عارفان نوشته شده
و میان گروه زاهدان و عارفان با گروه شیوخ اختلافاتی
هست لذا نظر از دید شیوخ ممکنه نظر عرفا نباشه
و در نهایت سعی کنیم در اعتقادات هم مداخله نکنیم

احمد محمود امپراطور امپراطور در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰:

نیست جز بیخردی راحله ای ریگ روان
رفتن از دست به ذوق طلبت پای دل است
حضرت بیدل

حمزه در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

مصرع اول بیت 9 در کتاب آقای الهی قمشه ای: نه رفیق مهربانست و حریف سخت پیمان

مصطفی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

اولین باز که شنیدم درست نفهمیدم. اما بعد متوجع زیبایی و لطافت کلام شدم.
بیت آخر اشاره به زلف کوتاه (همان حالت قجری) و ابروی پیوسته که در کنار سفیدی پوست و سیاهی مو به شب و روز توصیف شده که پس از آن به استعاره از درد عشق و کوتاه شدن عمر و رنج ندادن دوباره کرده است.
در بیت بالاتر میگوید که امشب یار اینجاست و خوانده شدن اذان از به پایان رسیدن شب میگوبد و به زیبایی استعاره ی اذان و مسجد و موذن و خادم و گلدسته را استفاده کرده.

عبدالله در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۴ - گفتار اندر احسان با نیک و بد:

در جواب دوست عزیزی که معنی بیت آخر رو پرسیده
منظور از ارزان فروشان عالمان و ملاهاست که به اسم دین رزق
روزی میخورن بدون اینکه قلبا و در خفا احکام و دستورات الهی رو انجام بدن
در واقع همان واعظان که در شعر حافظ اومده و منظور از اینکه تو ازشون بخر
یعنی اینکه دین چیز قیمتی هست و هرچند هم که اونا بد باشن بازهم قرآن و احدیث البته اگه صحیح باشن رو ازشون یادبگیر

بهنام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز:

به زیر پر طوطی ... یعنی زاغ سیاه شب، زیر پر طوطی سبز رنگ آسمان، تخم زرین خورشید را گذاشت. (از حاشیه وحید دستگردی)

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از این چشم و از آن ابرو
غزلی زیبا و خوش آهنگ است همانندِ قریب باتفاقِ غزلهایِ حافظ که با شیوه ای نوین علاوه بر اینکه به غزل معنایِ دیگری بخشید، با خلاقیتِ بی‌نظیرِ خود مضامینِ عاشقانه را با مفاهیمِ عارفانه در آمیخت تا جذابیتِ غزل مشوقی باشد برای انسانهای مشتاق به اندیشیدن در احوالِ خویش، بویژه در این غزلِ ناب که پر از ایهام و استعاره های بکر است و بویژه که اساتیدِ آواز آنرا به زیباییِ تمام اجرا کردند و موجبِ اقبالِ عموم به آن شدند. دوستان نیز به تفصیل در بارهٔ نکاتِ ادبی و مضامینِ عاشقانهٔ غزل سخن رانده اند که جای سپاسگزاری دارد اما بنظر می رسد پرداختِ بیشتر به معنایِ کُلیِ نهفته در غزل کمکِ مضاعفی به درکِ ما از غزل و منظور از سرایشِ آن می کند. انسان از دیرباز فلک یا هستی را منحنی و گنبدی شکل تصور می کرد و شاعران نیز آنرا استعاره از ابرویِ معشوق توصیف کرده اند، و حافظ آن ابرو یا فلک را همچون کمانی در دستِ معشوقِ ازلی می بیند که با تیرهایی که در چله گذاشته و بسویِ انسان پرتاب می کند موجبِ خون افشانی یا فورانِ خون از چشمِ او می شود. و اما پرسش این است که چه کسی از تیرهایِ فلک در امان بوده و خونِ دلش از چشمانش جاری نشده است؟ آیا ثروت و داشته هایی چون شغل و مقام، یا شهرت و اعتبارهایِ این جهانی مانعی برای دیگر غمهایِ انسان می شوند؟ آیا کسی اعم از غنی یا فقیر در این جهان وجود دارد که غمی در دل نداشته باشد و هنگامی که نامِ روزگار را بر زبان می آورد آه از نهادش بر نخیزد؟ نظرِ بزرگان و عارفان که خود از این قاعده مستثنی بوده و تنها غمِ آنها غمِ فِراق می باشد بر این است که اینهمه درد و رنجی که بر انسان وارد و موجبِ خون فشانی از دیدگانش می گردد ثمرهٔ فتنهٔ آن چشم و ابروست. در مصراع دوم چشم همان نگرشِ انسان به هستی ست، پس رابطهٔ تنگاتنگی بینِ چشم و نوعِ نگاهِ انسان است با ابرویِ حضرت دوست که این جهانِ فُرم یا گنبدِ کبود و اصطلاحن فلک، که نتیجه اش می تواند غم و درد و خون باشد و یا برعکس شادیِ حقیقی باشد که بزرگانی چون مولانا و حافظ به آن دست یافتند. فتنه یعنی بر هم زدنِ نظم و برپا کردنِ آشوب که در اینجا معنایی کاملن منفی از آن استنتاج می شود، فتنه هایی چون جنگهایِ چندصد ساله صلیبی، فتنهٔ مغولان و همچنین دو جنگِ بزرگِ جهانی در یک قرنِ اخیر و جنگهایِ منطقه ای که پس از آن شکل گرفتند همگی فتنه هایی هستند که بشریت بصورتِ جمعی تجربه کرده است و حافظ معتقد است این همه بواسطۀ چشمی ست که جهان بین است و نه جان بین، اما فتنه های انفرادی نیز در زندگی همهٔ ما انسان‌ها غیر قابل اجتناب است اگر با چشم و نگرشِ جسمی و ذهنی جهان را ببینیم، فتنه هایی چون زیاده خواهی، خیانت و اختلاف بینِ اعضایِ یک خانواده، تضییعِ حقوقِ اطرافیان،  و بسیاری موارد مشابه نیز از جمله فتنه هایِ فردیِ انسان است.

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

تُرک در ادبیاتِ عارفانه نمادِ زیبا رویی ست و چشمِ تُرک همان چشمِ جان بین است، یعنی چشمی که جهان را از منظرِ چشمِ خداوند می بیند و صاحبِ چنین چشمی تُرک یا زیبا روی شده است، استعاره از عرفا و سالکانِ حقیقی یا عاشقانی همچون مولانا و سعدی و حافظ، پس حافظ در ادامهٔ بیت قبل می فرماید غلامِ چنین چشمی ست( چنین چشمی را عشق است) که صاحبِ این چشم در خوابِ خوشِ مستی بسر می برد، خوابِ خوش در اینجا یعنی در آرامش و شادیِ محض و بدور از هرگونه خون و دردی در مستی و سرخوشیِ کامل است، در مصراع دوم نگارین ضمن اینکه نگار یا نقاشِ ازل را به ذهن متبادر می کند توصیف کنندهٔ رخساری ست که گلشن و شاداب شده که در عینِ حال وصفِ رنگ و رویِ معشوقِ ازل است، یعنی آن تُرک از آن روی که به خداوند یا زندگی زنده شده و با او به یگانگی رسیده زیبا و آئینهٔ تمام نمایِ او شده است، بعبارتی دیگر چنین عاشقانی که با چشمِ جان بین جهان را می‌نگرند رویِ آنان نگارین گلشن و همواره آباد و خُرَّم است، همچنین ابرویِ حضرت دوست یا جهان و زیبایی هایِ آن سایبانی مُشکین است که در پناهش به آسودگی در خوابِ خوشِ مستیِ ناشی از شرابِ عشق روزگار را با آسودگی سپری می کند. کنایه از اینکه عاشق و عارف بدونِ ایجادِ غم و درد و خون برای خود و دیگران به زیباترین صورتِ ممکن در زیرِ سایهٔ ابرو از این جهان و مواهبِ آن نیز بهره می برد.

هلالی شد تنم زین غم که با طغرایِ ابرویش

که باشد مَه که بنماید ز طاقِ آسمان ابرو

هلالی شدنِ تن کنایه از تسلیم است در برابرِ معشوقِ ازل،‌ و چنانچه در بیتِ پیشین ذکر شد تنها غمِ عاشقان غمِ فِراق و هجران از حضرت دوست می باشد، پس تنِ حافظ هم زیرِ بارِ این غم خمیده و هلالی شده است که اگر طُغرا یا تایید و امضایِ ابرویِ حضرتش که همان فلک و چرخِ هستی است را نیز با خود داشته باشد، پس آنگاه ماهِ آسمان که باشد که بخواهد زیباییِ خود را در زیرِ سقفِ این گنبدِ نیلی بنماید و به نمایش بگذارد، یعنی با این زیبایی که عاشقان و عارفانی چون فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا به آن رسیده اند جایی برای عرضِ اندام چیزهایِ بیرونی و این جهانی حتی اگر به زیبایی و جذابیتِ ماه هم که باشد وجود ندارد.

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم

هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

رقیب آن مراقبی ست که در گذشته زیبارویان را همراهی می کرد تا نامحرمان به آنان نزدیک نشوند و مزاحمتی در کوچه و سرِ گذر برایشان ایجاد نکنند، جبین در این بیت یعنی روزی و قسمت، پس حافظ به رازِ چگونگیِ دست یافتن به زیباییِ ذکر شده پرداخته، می فرماید او از غفلتِ رقیبان استفاده می کند و از هزاران گونه اشارات و پیغامهایی که هر لحظه از چشم و بینشِ حضرتِ معشوق به جهان و جهانیان می رسد هر آنچه را که قسمت و روزیِ او باشد بر گرفته واز آنها بهرمند می گردد و آن پیغام‌ها را بکار می بندند، هرچند حاجب و پرده دار در این میان اَبروی حضرتِ دوست است که زیبایی و جذابیت هایش مانعِ دریافتِ این هزاران پیغام به انسانها می شوند. مولانا نیز در رابطه با پیغامهای معنوی می فرماید؛

هر لحظه و هر ساعت، یک شیوهٔ نو آرد  شیرین تر و نادر تر زان شیوهٔ پیشینش

روانِ گوشه گیران را جبینش طُرفه گلزاری ست

که بر طرفِ سمن زارش همی گردد چمان ابرو

گوشه گیران؛ عاشقان، جبین در اینجا یعنی سرنوشت، طُرفه؛ نو،‌ تازه و خوشایند، پس‌حافظ ادامه می دهد پس از دریافتِ پیغامهای معشوقِ ازل که سالکِ عاشق  بدور از چشمِ رقیبان دریافت می کند سرنوشتِ جانِ او نیز به نسبتِ پیغامهای دریافتی طرفه یا تازه و خوشایند، و گلزار و بستانی زیبا خواهد بود، یعنی همان که در ادیان آنرا بهشت نامیده اند با این تفاوت که عاشق چنین گلزاری را از همین جهان تجربه خواهد کرد، در مصراع دوم چمان یعنی چمیدن و چرخیدن، پس با رسیدنِ عاشق به چنین گلزاری ست که ابرویی که تا دیروز موجبِ خون افشانیِ چشم و ایجادِ غم و درد می شد اکنون چمان و چرخشی کرده و همی ( همواره ) او را بسویِ سمن زارش اشاره و راهنمایی می کند، سمن زار که با گلزار نیز تناسب دارد کنایه از زیباییِ روزافزونِ عاشق است.

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حُسنی

که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

پس از رسیدنِ عاشق به چنین حُسن و زیباییِ روزافزون است که دیگر کسی از حور و پری سخنی بر زبان نمی آورد، حور زیبارویانِ بهشتی هستند و پری که موجودی افسانه ای ست کنایه از جذابیت هایِ این جهانی می باشد، حور که به سیاه چشمی توصیف شده است درواقع استعاره از بینایی و دیدنِ جهان از منظرِ معشوقِ ازلی ست و به همین لحاظ است که زیبا و تمثیلِ بهشت است، پس‌اکنون که عاشق به چنین زیباییِ روز افزونی رسیده است حور و پری را پشتِ سر گذاشته و به زیباییِ فوقِ آنها دست یافته است.و حافظ در مصراع دوم ادامه می دهد پس از این دیگر کسی نمی گوید که آن حور چنین چشمِ زیبایی دارد و پری یا زیبایی و جذابیت هایِ ابرویِ این جهانی چنان است.

تو کافر دل نمی بندی نقابِ زلف و می ترسم

که محرابم بگرداند خَمِ آن دلستان ابرو

 "کافر دل" یعنی پوشانندهٔ دل و در اینجا استعاره از خداوند است که بر دل یا ذاتِ خود حجابی قرار داده است و حافظ معتقد است راهی به آن نیست، پس از چشم و ابرو و رخسار جایِ زلف در این غزل خالی بود تا نقش و تصویرسازیِ عاشقانهٔ حافظ به پایانِ خود نزدیک شود، زلف در اینجا استعاره از جذابیت های بیشمارِ این جهان است که توجهِ هر انسانی را بسویِ خود جلب می کند و از نظرِ عرفا ابرویِ حضرتِ دوست محیط بر همهٔ آنهاست، پس‌حافظ به نوعی انتقاد می کند که اگر خداوند بجای دل نقاب و پوششی بر زلف قرار می داد و یا بنحوی زیبایی های جذابِ این جهانی را از چشمِ انسان می‌پوشاند شاید انسان در حلقه و پیچ و تاب های آن گرفتار نمی شد، و حافظ که اکنون خود به زیبایی و حُسنی ورایِ حور و پری رسیده است از این می ترسد( به بیانی دیگر مطمئن است)که خَم و اشارهٔ ابرویِ آن دلستان یا معشوقِ ازل توجهش را به زلف معطوف کند و آنچنان محرابِ او را بگرداند که پس از آن بجای سجده بر خداوند یا رخسارِ کُلیِ معشوق به زلف و زیبایی هایِ جهانِ فُرم سجده کند و بار دیگر بندهٔ این جهان گردد که در اینصورت کابوسِ غم و درد و خون فشانیِ دوبارهٔ چشم او را رها نخواهند کرد.

اگرچه مرغِ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیرِ غمزه صیدش کرد چشمِ آن کمان ابرو

هواداری یعنی عاشقی، پس حافظ که بارها بر بهرمندی از زیبایی هایِ زلف و لذات و مواهبِ این جهانی با شرطِ تر نشدنِ دامن و عدمِ دلبستگی به آنها تاکید کرده است در اینجا می فرماید اگرچه او مرغی زیرک بود و از دانه هایِ لذیذِ مواهبِ این جهانی برخوردار می شد و مراقبِ دامِ زلف بود که در بندِ آن گرفتار نشود، اما سرانجام نیز چشمِ آن کمان ابرو ( در اینجا معشوقِ ازل) یکی دوتا از دلبستگی هایِ حافظ را به دانه ها تشخیص داده و با هدف قرار دادنِ آنها بوسیلهٔ تیرِ غمزه حافظ را صیدِ خود کرد. یعنی بفرمودهٔ مولانا ؛

" عاشقان از بی  مرادی هایِ خویش    باخبر گشتند از مولایِ خویش"،

پس حافظ نیز با همهٔ زیرکی که در راهِ عاشقی داشت (بدلیلِ باز بودنِ نقابِ زلف) دلبستهٔ زیبایی های این جهان شد، برای نمونه او به چشم و ابرویِ دلبری عاشق شد اما تیرِ غمزهٔ حضرتش اجازهٔ وصالش را نداد و این ناکامی در وصلِ دلبرِ زیبا رویِ این جهانی موجبِ حضورِ معشوقِ ازل و تیرِ قضا و کن فکانش شد و به اینوسیله حافظ که قصدِ صیادی از زلف و مواهبِ این جهانی را در سر می پروراند خود صیدِ آن کمان ابرو شد، و البته که حافظ بدلیلِ رضایت و خوشنودی که از تیرِ غمزه اش داشت آن تیر را یکی از هزاران پیغامِ معشوق تشخیص داده و تحمل کرد، چشمش از این تیر خون افشان نشد و بلکه تنش هلالی، چشمِ جان بینش باز و تُرک و نگارین گُلشن و زیبا روی شد و در خوابِ خوشِ مستی فرو رفت.

ای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی منال 

مرغِ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

گلی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

با تشکر از توضیحات آقای رضا ساقی، در مصرع دوم از بیت سوم واژه بت (با فتحه ب) ممکن است به معنی طیلسان باشد، دلق جامعه ای ارزران است و زمانی که در هنگام سماع آن را تکه تکه میکنند هر تکه ارزش طیلسان گرانقیمت پیدا میکند.

کاظم ایاصوفی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

مصراع دوم بیت پنجم کز درست است نه کر

Mohsen Zare در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:

سلام و عرض ادب خدمت پیشگاه حضرت حق
و سلام و درود خدمت شما بزرگواران
بنده بیت ششم را با نسخه غنی-قزوینی مقابله کردم و به شکل تقوی ام برخوردم که به نظر حقیر، زیباتر از تقویم است.

شهروز انصاری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۴۴ - در بیان آنکه خواری آورد:

واژه کتخدا اشتباه کدخداست؟ یا معنی دیگری دارد اگر صحیح نیست تصحیح گردد

شهروز انصاری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۱۰ - در صفت علامتهای بزرگی:

با محبان درسته تا محبان معنی نداره

۱
۲۰۵۶
۲۰۵۷
۲۰۵۸
۲۰۵۹
۲۰۶۰
۵۴۸۵