هر روز بامداد سلام علیکما
آن جا که شه نشیند و آن وقت مرتضا
دل ایستاد پیشش بسته دو دست خویش
تا دست شاه بخشد پایان زر و عطا
جان مست کاس و تا ابدالدهر گه گهی
بر خوان جسم کاسه نهد دل نصیب ما
تا زان نصیب بخشد دست مسیح عشق
مر مرده را سعادت و بیمار را دوا
برگ تمام یابد از او باغ عشرتی
هم بانوا شود ز طرب چنگل دوتا
در رقص گشته تن ز نواهای تن به تن
جان خود خراب و مست در آن محو و آن فنا
زندان شده بهشت ز نای و ز نوش عشق
قاضی عقل مست در آن مسند قضا
سوی مدرس خرد آیند در سؤال
کاین فتنه عظیم در اسلام شد چرا
مفتی عقل کل به فتوی دهد جواب
کاین دم قیامتست روا کو و ناروا
در عیدگاه وصل برآمد خطیب عشق
با ذوالفقار و گفت مر آن شاه را ثنا
از بحر لامکان همه جانهای گوهری
کرده نثار گوهر و مرجان جانها
خاصان خاص و پردگیان سرای عشق
صف صف نشسته در هوسش بر در سرا
چون از شکاف پرده بر ایشان نظر کند
بس نعرههای عشق برآید که مرحبا
میخواست سینهاش که سنایی دهد به چرخ
سینای سینهاش بنگنجید در سما
هر چار عنصرند در این جوش همچو دیک
نی نار برقرار و نه خاک و نم هوا
گه خاک در لباس گیا رفت از هوس
گه آب خود هوا شد از بهر این ولا
از راه روغناس شده آب آتشی
آتش شده ز عشق هوا هم در این فضا
ارکان به خانه خانه بگشته چو بیذقی
از بهر عشق شاه نه از لهو چون شما
ای بیخبر برو که تو را آب روشنیست
تا وارهد ز آب و گلت صفوت صفا
زیرا که طالب صفت صفوتست آب
وان نیست جز وصال تو با قلزم ضیا
ز آدم اگر بگردی او بیخدای نیست
ابلیس وار سنگ خوری از کف خدا
آری خدای نیست ولیکن خدای را
این سنتیست رفته در اسرار کبریا
چون پیش آدم از دل و جان و بدن کنی
یک سجدهای به امر حق از صدق بیریا
هر سو که تو بگردی از قبله بعد از آن
کعبه بگردد آن سو بهر دل تو را
مجموع چون نباشم در راه پس ز من
مجموع چون شوند رفیقان باوفا
دیوارهای خانه چو مجموع شد به نظم
آن گاه اهل خانه در او جمع شد دلا
چون کیسه جمع نبود باشد دریده درز
پس سیم جمع چون شود از وی یکی بیا
مجموع چون شوم چو به تبریز شد مقیم
شمس الحقی که او شد سرجمع هر علا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به تملک عشق و توجه به خداوند میپردازد. شاعر در آن به توصیف حالاتی میپردازد که در حضور یک شاه (نماد خداوند) حس میشود؛ حالاتی از عشق و شادی که روح را سرشار میکند. او از بساطی میگوید که در آن هر کسی در جستجوی وصال است و عشق، آرامش و خوشبختی را به مشترکین عطا میکند.
شاعر به حیرت و محو شدن در عشق اشاره میکند و بیان میکند که هر چهار عنصر وجود در این حالتی که عشق به وجود میآورد، به هم میآمیزند. او همچنین به پرسشها و ابهامات فلسفی و معنوی درباره وجود و دلیل این عشق پرداخته و در نهایت به جمع شدن عاشقان در این فضای معنوی و بینظیر اشاره دارد. اشاره به "شمس الحق" در انتها، نشان از کامل بودن و جمعبودن حقیقت در عشق و خدا دارد.
هوش مصنوعی: هر روز صبح به شما درود میفرستم، در جایی که پادشاه نشسته و آن هنگام زمان مرتضا است.
هوش مصنوعی: دل در برابر او ایستاده و دستانش را به هم بسته است تا شاه با دست خویش پایان بخش زر و عطا باشد.
هوش مصنوعی: دل، با شوق و شگفتی، در زندگی با وجود زمان و مکان، به تب و تاب میآید و هر از گاهی به جسم و ساختار دنیوی توجه میکند تا از آن چشیدنی نصیب خود کند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق مانند دستان مسیح به انسان نصیب و بخشش میدهد، فرد مرده را زنده میکند و به بیمار درمان میبخشد.
هوش مصنوعی: درختان باغ شادابی خود را از دست میدهند و صدای دلنواز آهنگ زندگی در میان دوستیها و لحظات خوشی دوچندان میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی از رقص و شور و شوق پرداخته میشود. جسم در اثر نواها به حرکتی شاد و سرزنده درمیآید، در حالی که روح نیز به دنبال این لذت به حالت مستی و شیدایی میرسد و در این حالت غرق میشود. این حالت بیانگر اتصالی عمیق بین جسم و روح است که در آن خود را گم کرده و به وجد میآید.
هوش مصنوعی: بهشت به واسطه نوا و لذت عشق به زندان تبدیل شده، و قاضی عقل که مست و شگفتزده است، در جایگاه قضاوت خود نشسته است.
هوش مصنوعی: به سمت معلمی بیایید و سؤال کنید که چرا این بحران بزرگ در اسلام به وقوع پیوسته است.
هوش مصنوعی: عالم بزرگ و صاحب اندیشه، برای هر کاری در این زمان، بیدرنگ و با قاطعیت پاسخ میدهد که این لحظه، دوران مهمی است و هر کار خوبی یا بدی در این زمان تأثیر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: در روز عید و دیدار عشق، خطیبی با شمشیر ذوالفقار ظاهر شد و درباره آن شاه ثنا و ستایش گفت.
هوش مصنوعی: از خدای بینهایت، جانهای ارزشمندی را به آفرینش و زیبایی بخشیده است و این جانها همچون گوهر و مرجان در محیط زندگی خود، هدیه و نثار میکنند.
هوش مصنوعی: افراد ویژه و زیباییهای این دنیای عشق، در صفهای منظم نشستهاند و منتظر رسیدن به آرزوها و خواستههایشان هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که از پس پرده به آنها نگاه میکند، صداهای عشق بهراستی بلند میشود و شگفتیآور است.
هوش مصنوعی: آن شخص آرزو داشت که دلش در عشق و محبت به زانو بیفتد و به دور از هر درد و رنج، به یک حالت خوشایند و بالنده دست یابد.
هوش مصنوعی: در این فضا چهار عنصر به صورت پرتحرک و فعال وجود دارند، به گونهای که مانند نَغمهای از نی، همواره پابرجا و ثابت هستند، ولی به طور همزمان، نه از خاک و آب، و نه از هوا جدا میشوند.
هوش مصنوعی: گاهی خاک به خودی خود به شکل گیاه در میآید و گاهی آب به خاطر این دنیای فانی تغییر شکل میدهد.
هوش مصنوعی: آب در این فضا بهخاطر عشق به آتش تبدیل شده و جویبار روغنی، در حالی که عشق در هوا جریان دارد، ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: انگار که اجزای وجودم به دور خانه میچرخند، مانند سگان بیهدف که در پی عشق شاه هستند و نه به خاطر سرگرمی و بازی مانند شما.
هوش مصنوعی: ای کسی که بیخبر هستی، برو و بدان که تو را آبی زلال و پاکیزه است که میتواند تو را از آلودگیها و ناخالصیها دور کند و به تو صفای دل و روح بدهد.
هوش مصنوعی: زیرا که جویای خلوص و پاکی هستم، آب زلال و پاک فقط در پیوند و ارتباطی عمیق با نور و روشنایی توست.
هوش مصنوعی: اگر به انسان نگاه کنی، میبینی که او از خدا دور نیست. مانند ابلیس که عذابش را میچشد، انسان نیز ممکن است به خاطر فراموشی از نعمتهای الهی دچار سختی و دردسر شود.
هوش مصنوعی: بله، شاید خدایی وجود نداشته باشد، اما این یک ویژگی از ذات بزرگ خداوند است که در عمق رازهای آفرینش وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که با نیت خالص و بدون هیچ تظاهر و ریا، از عمق دل و جان و وجود خود، به خاطر خدای حقیقی به آدم سجده کنی، تو در واقع به چیزی بزرگ و باارزش، ارادت و احترام میگذاری.
هوش مصنوعی: هر جا که تو رو به آن سمت بروی، عشق و ارادتت مثل قبلهای خواهد بود که در آنجا جاذبهای وجود دارد. یعنی تمام دل و خواستههای تو به سمت تو خواهد چرخید.
هوش مصنوعی: اگر من در این مسیر به تنهایی نباشم، چگونه رفقای باوفایم میتوانند کنار من باشند؟
هوش مصنوعی: وقتی که دیوارهای خانه به شکل منظم و مرتب درست میشوند، آن وقت افراد خانواده نیز در آنجا جمع میشوند و احساس همبستگی و آرامش میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که کیسهای برای جمعآوری وجود نداشته باشد، هرگونه درز و شکاف که در آن باشد، باعث میشود که جمعآوری از بین برود. وقتی که از سیمی که در کیسه است، یکی هم به وجود نیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که به تبریز رسیدم و در آنجا ساکن شدم، شمس الحق به گونهای درخشان شد که همه خوبیها و فضایل به او تعلق گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.