تنها خراسانی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
دفتر دگرسانیها در غزل های حافظ: برگرفته از پنجاه نسخه خطی در سده نهم که با کوشش و تلاش زنده یاد مرحوم دکتر نیساری
تالیف شده است ، یکی از بهترین و کامل ترین تصحیح ها به گفته دکتر شفیعی کدکنی می باشد.هرچند که استاد بزرگوار بهاالدین خرمشاهی "حافظ به سعی سایه" آقای ابتهاج را حسن ختامی بر تمامی تصحیح ها می دانند.
زهراقلیلیان در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
سلام.تشکر از زحمات شما خوبان.سفره یکروزه کرد نقد همه روزگار کنایه از چیست؟و به چه معناست؟و من الله التوفیق
بی نام در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش:
شرح و تفسیر بیت 1091
همچو آن خرگوش ، کو بر شیر زد / روح او کی بود اندر خورد قد ؟
به عنوان مثال ، آن خرگوشی که با شیر مقابله کرد . چگونه ممکن است روحش ، همردیف جسمش باشد ؟ یعنی روح آن خرگوش هوشمند از جسم کوچکش بسی والاتر بود .
شرح و تفسیر بیت 1092
شیر می گفت از سر تیزی و خشم / کز ره گوشم ، عدو بربست چشم
شیر از روی خشم و غضب با خود گفت : دشمن از راه گوش ، چشمانم را فرو بست . یعنی همینکه یاوه های آن گروه را شنیدم و دل بدان بستم . چشم بصیرتم بسته شد .
شرح و تفسیر بیت 1093
مکرهای جبریانم بسته کرد / تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد
شیر گفت : حیله های اهل جبر (نخچیران) دست و پایم را بست و شمشیر چوبین آنان ، تنم را مجروح کرد . [ جبریان هر چند در اقامه دلیل ، مغلوب شیر شدند اما عملا نوعی جبر را بر او الزام کردند . بدین ترتیب که قرار شد شیر از جستار شکار دست کشد و به رزق معین نخچیران بسنده کند . همانطور که در ابتدای حکایت آمد . نخچیران نماد جبر بودند . مولانا در اینجا استدلالات بی پایه جبریان را به شمشیر چوبین تشبیه می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1094
زین سپس من نشنوم آن دمدمه / بانگ دیوان است و غولان ، آن همه
از این به بعد من دیگر ، سخنان پر مکر و تزویر آنان را نخواهم شنید زیرا که این سخنان بانگ دیوان و غولان است یعنی گفته های آنان مانند شیاطین و غولان است که همواره با مکر و حیله آمیخته است .
شرح و تفسیر بیت 1095
بر دران ای دل ، تو ایشان را مایست / پوستشان برکن ، کشان جز پوست نیست
ای دل ، بی درنگ آنان را پاره پاره کن و پوستشان زرا برکن که آنان چیزی جز پوست نیستند . [ گفتارهای پر نقش و نگار آنان ، فاقد مغز حقیقت است . پس می توان فورا رسوا و زارشان کرد ]
شرح و تفسیر بیت 1096
پوست چه بود ؟ گفته های رنگ رنگ / چون زره بر آب کش نبود درنگ
پوست و قشر چیست ؟ همان سخنان گوناگون و گفتارهای رنگارنگ . درست مانند حلقه های زره مانندی که روی آب نقش می بندد . دوامی ندارد و بلافاصله نابود می گردد . [ مولانا خود فرماید “درد چون نیست چه حاصل که سخن رنگین است” وقتی کلام آدمی از حلیت حقیقت و نشان صداقت عاری باشد هر چند هم آن را آراسته بیان دارد و شیوا نویسد قلب و روح شنونده و خواننده را گرمی نبخشد جز ملال . نظیر مدایح و تملقات شاعران و سخنوران نان پیشه نسبت به ارباب قدرت و اصحاب مکنت . ]
شرح و تفسیر بیت 1097
این سخن چون پوست و معنی ، مغز دان / این سخن چون نقش و ، معنی همچو جان
سخنی که گفته می شود آن را مانند پوست بدان و معنی را مانند مغز . به عبارت دیگر سخن مانند جسم است و معنی همچون روح .
شرح و تفسیر بیت 1098
پوست باشد مغز بد را عیب پوش / مغز نیکو را ز غیرت ، غیب پوش
پوست پوشاننده مغز بد و ناخوش است . همینطور الفاظ و عبارات رنگارنگ ، پوشاننده عیب های درونی انسان است . ولی مغز نیکو و جان پر معنا ، نیازی به الفاظ پر طمطراق ندارد . بلکه حق تعالی از کمال غیرتش ، آن کسان را که صاحب جانی پر معنا هستند از دیده ظاهری مردم می پوشاند که اینان را اولیای مستور گویند . دو بیت اخیر انتقادی است از کسانی که در کلام خود از عبارات رنگین و کلمات پرطمطراق استفاده می کنند ولی وقتی به عمق آن نظر می شود معلوم می گردد که هیچ و پوچ است . صنعت سازی های افراطی و بی مزه کلامی معمولا وقتی پدید می آید که گوینده از دستمایه معنوی تهی است و می خواهد با عبارات پر آب و تاب و آرایه های لفظی بر جهل و بی مایگی خود سرپوش نهد .
شرح و تفسیر بیت 1099
چون قلم از باد بد ، دفتر ز آب / هرچه بنویسی ، فنا گردد شتاب
به عنوان مثال ، هر گاه قلم از باد باشد و کاغذ از آب ، هرچه روی آن بنویسی بیدرنگ نابود می شود . [ نقش بر آب زدن مثلی است برای بیهوده کاری و بی ثباتی . مولانا در اینجا سخنانی را که از روی هوای نفس بر زبان آورده می شود . در بیهودگی و بی ثباتی به نقوش روی آب تشبیه می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1100
نقش آب است ار وفا جویی از آن / باز گردی ، دست های خود گزان
اگر از نقوشی که بر سطح آب می نشیند . دوام و بقا بخواهی . مسلما دچار پشیمانی خواهی شد و سرانجام از روی ندامت دستانت را خواهی گزید . همینطور است الفاظ و عبارات رنگین و میان تهی .
شرح و تفسیر بیت 1101
باد در مردم ، هوا و آرزوست / چون هوا بگذاشتی ، پیغام هوست
نقوشی که باد بر سطح آب پدید می آورد . دوامی ندارد و زود فانی می شود . همینطور این باد در آدمیان ، همانا شهوات و آرزوهای بی اساس است که در نفس های آنان نقوشی می نگارد که پایدار نباشد و اینک اگر هوا و هوس شیطانی را فرو بگذاری پیغام و سروش حق را خواهی شنید . [ در اینجا هوای نفس را به باد تشبیه می کند زیرا باد بر سطح آب موج می انگیزد و هوای نفس نیز در آدمی موج هوس و آرزو پدید می آورد . ]
شرح و تفسیر بیت 1102
خوش بود پیغام های کردگار / کو ز سر تا پای باشد پایدار
پیغام های حضرت پروردگار نغز و خوش است زیرا که آن پیغام ها یکسره پایدار و با دوام است .
شرح و تفسیر بیت 1103
خطبه شاهان بگردد و آن کیا / جز کیا و خطبه های انبیا
خطبه و عظمت پادشاهان روزگار تغییر می یابد . مگر بزرگی و خطبه های پیامبران که همواره برقرار است . [ استاد فروزانفر در توضیح بیت گویند : خطبه و سکه علامت پادشاهی و امارت است . از آن جهت که هر گاه کسی به پادشاهی و امارت می رسید . خطیب ، مکلف بود که نام او را روز جمعه و در اعیاد رسمی در خطبه یاد کند و همینکه معزول می شد و یا درمی گذشت . نام وی را از خطبه می افکندند و نام جانشین او را در خطبه ذکر می نمودند و در نقش سکه نیز همین روش معمول بود و هنوز هم معمول است ولی هیچگاه نام حضرت رسول اکرم (ص) از خطبه حذف نمی شد . چنانکه در سکه های اسلامی کلمه “لااله الالله ، محمد رسول الله” بر دایره خارجی و کناره سکه و یا بر طرفی از آن ضرب می شد و نام پادشاه و یا امیر محل در درون آن دایره و یا سوی دیگر منقوش می گردید . ولی این نقش با تبدیل سلطنت یا حکومت تبدیل می یافت . مولانا در این بدین رسم و آیین اشاره می فرماید و حقیقت امر آن است که حکومت حق ، تغییر پذیر نیست . بر خلاف حکومت ظاهری و قدرت مادی که در معرض زوال است . (شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 423) ]
شرح و تفسیر بیت 1104
ز آنکه بوش پادشاهان از هواست / بارنامه انبیا از کبریاست
زیرا که شکوه و شوکت (بوش) پادشاهان دنیوی از روی هوی و هوس است و دوامی ندارد ولی شکوه و جلال پیامبران از سوی خدای تعالی است که صاحب بزرگی و عظمت است . پس همانطور که کبریایی حق تعالی را فنا و زوالی نیست . قدرت و جلال پیامبران نیز زوال نگیرد .
شرح و تفسیر بیت 1105
از درم ها نام شاهان برکنند / نام احمد تا ابد بر می زنند
نام شاهان را از روی سکه بر می دارند زیرا در هر زمان نوبت یکی از آنان است که حکم براند در حالی که نام احمد (ص) برای همیشه باقی و پایدار است . [ همانطور که گفته شد در دوران قدیم کلمه شهادتین را بر سکه ضرب می کردند ]
شرح و تفسیر بیت 1106
نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست
نام شریف حضرت احمد (ص) . نام همه پیامبران است . یعنی حقیقت حضرت محمد (ص) جامع جمیع مراتب و ظهورات انبیاست و آیین او کامل ترین آیین ها و زبده همه شرایع است . زیرا که مثلا وقتی عدد صد را داشته باشیم در واقع همه اعداد کمتر از صد را نیز داریم . [ به اعتقاد صوفیه هر پیامبری تمهیدی است برای ظهور پیامبر بعدی ، و قهرا آن پیامبر مستجمع جمیع کمالات انبیای پیش از خود است . ]
دل شکسته روزگار در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
سلام خدمت دوستان و عزیزان و علی الخصوص کسانی که خواهند فهمید من چی میگم...
در تفسیر همین بیت اول حضرت لسان الغیب، فقط اونایی که کشیدن و چشیدن، خوب درک میکنند و بقیه، نظرات و بعضا دل نوشته های خودشونو نسبت به این بیت باور دارند و بیان میکنند.
عمق این بیت خیلی فراتر از این حرفاست، در نگاه اول حرف از عشق و عاشقی و ناکامی و دلواپسی و رسیدن و نرسیدن معنا میشه، ولی حرف چیز دیگر است.
همون که گفتم، فقط اونهایی که واقعا و با تمام وجود بار این احساس رو به دوش کشیدن و طعم و مزه اونو چشیدن، درک میکنند.
چون قابل بیان نیست.
سلام در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه:
منظور عرفانی این داستان از دو بیت قبلی بدست می آید
سهل شیری دانکه صفها بشکند
شیر آن است که خود را بشکند
در بیان این شنو یک قصه ایی
تا بری از سر گفتم حصه ایی
در واقع داستانی را تحت عنوان آمدن رسول تا امیر المومنین عمر رضی الله عنه بیان می فرمایند برای این موضوع که شیر واقعی کسی است که با نفس اماره مقابله می کند. یعنی عمر رضی الله عنه بمثالی از شیری از شیران طریقت که به نفس خود فائق آمده داستانش را تعریف می کند.
داستان از این قرار است که فرستاده ایی از روم پیش وی می آید.این شخص راههای پر پیچ و خم و دور و دراز را درنوردید و به سرزمین مسلمانان گام نهاد و از جایگاه و قصر عمر پرسیدن گرفت . به او پاسخ دادند که عمر قصری ندارد . تنها قصر او ، جان روشنن اوست . او در خانه ای ساده و محقر می زید . ای فرستاده تو چه سان می خواهی قصر باطنی او را مشاهده کنی در حالی که دیدگان تو را حجابی پوشانده که مانع از دیدن آن است ؟ فرستاده دولت روم ، خلیفه را جستجو کرد تا اینکه سرانجام زنی صحرا نشین بدو گفت : خلیفه در زیر خرمابنی آرمیده است . فرستاده نزدیک محل او رسید ولی پیشتر نتوانست رفتن ، زیرا هیبتی از حضرت عمر در دلش پدیدار آمده بود . و …
سید محسن در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » سیه مست:
درود بر شما-----مصرع دوم بیت آخر اینگونه خوانده میشود
گر، --- نه --- ای بیدرد،----اشک گرم و آه سرد کو؟
مرزبان در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:
از همه چیز گذشته بلخ باستانی که اصلا پهلو و پهله است و ان را یلخ بامی میگفتند و انرا پهله و پخله بختی به معنی بلخ روشن و بلخ خوشبخت میگفتند
بهله بختی صفت بختی و پختی مانند پخش و پخش یکی هستند پخش کردن و بحش کردن یکیست در زمان ما بی سوادها جدایش کردند
وهمان بی سوادها نفهمیدن در اوستا نیز بلخ با صفت بختی بامیک به معنی بلخ بخت روشنا امده است - لطفا کسی نیاید قوول فلان دانشمند را بیاورد که گمان کرده بخدی درست است -
بلخ پایگاه ایران زمین ریشه اش پهلو و پرثو و پرسو یکی است پهله و پارسه به معنی مرکز پارسان است در واقع به معنی ضلح و دنده پارسیان است و این نام را به مراکز پارسی میدادند چهار ضلع پارسی بلخ پارسه پهله خراسان و پهله غربی شامل پنج شهرب بزرگ اذربایجان و همدان و اصفهان و ری و دینور میشد و تمتم شمال اهواز و شرق بغداد را میگرفت )
این زبان پارسی دری است و گویش ادبی زبان پارسی است فارسی پهلوی نیز منسوب به پهله است و میتواند اشکانی باشد و میتواند ساسانی باشد و میتواند بلخی باشد به مجموع انها زبان پهلوانی میگیوند -پهلوان یعنی کسی که اهل یکی از این پهله هاست -ان نون نسبت است و پختو یعنی منسوب به بختو - - حالا به قول شیرازیا حالتون بختره کاکو - هرکه گفت بیتره بدانید اصل نیست - تازه به هیزمم میگفتن خیزم - علو بگیری - واخ واخ - بخ بخ - به به وه -
بیچاره انان که گمان میکنند انسوی باختریا یعنی خاوریا - حالو حالتون بخترتره ؟
ما به سختی نمردیم و او بر بختی مرد انقدر با ضمه نگویید
پارسی را پاس بدارید و با گویش پهلوی اصیل خود سخن بگویید و با پارسی دری بنوسید
کتایون فرهادی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
این رباعی در کمال زیبایی , ریشه خوبی و بدی را در ذات انسان میداند , هرکدام را انتخاب کنیم , بسته به انتخاب ما ,محصولش شادی و غم است ,
یعنی اگر خوبی را انتخاب کنیم, قضا و قدر الهی , شادی را برایمان میفرستد , و اگر بدی را برگزینیم, محصولش غم است , و همه را قضا و قدر الهی با توجه به انتخاب ما رقم میزند , پس همه چیز دست خداست
حال ای انسان بیچاره که از سر بیچارگی , تمام اتفاقات زندگی خود را به چرخش افلاک نسبت میدهی, بدان و آگاه باش *کاندر ره عقل* از نظر داشتن عقل , چرخ و فلک از تو بیچاره تره !!! چون تو با وجود
عقل, اینهمه در خسران هستی و سرگردانی !!!!!! چه برسد به چرخ و فلک که از نعمت عقل نیز بی بهره اند!!!!!
چگونه است که تو با وجود داشتن عقل, خیال میکنی شادی و غم را اجرام آسمانی و نحوه قرگرفتن آنها تعیین میکند؟؟ زهی خیال باطل , شادی و غم را خداوند, با کن فیکون و با قضا و قدرش تعیین میکند
افلاک بیچاره تر از آن هستند که چنین کاری ازشون سر بزند, .......فقط کار خداست. و لا غیر
یزدان قهرمانی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
چرا حضرت حافظ مرغ زیرک در دام متصور بوده است؟ مگر زیرکی در نباید مانع در دام افتادن مرغ میشد؟ و چرا مرغ زیرک را باید توصیه به تحمل و مرارات های بیشمار در دام بودن کرده است؟ شاید تحمل این دنیا با وجود رنج و دردهای زیادش تنها از یک موجود زیرک بر می آید؟
ارشک دادور در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:
آقای سید عبدالرسول عدنانی ،ظلم بزرگی است بر حافظ اگرچون تویی پای درمحفلی نهدکه نه تنهافهم وادراک آنرانداریدبلکه مغرضانه درپی آلودن آن نیزهستید...شوربختانه درفضای حقیقی ومجازی ،مکان های بسیاری برای شماوهم اندیشانتان فراهم آورده اند پس بهتراست درهمان جای ها اظهارفضل فرمائید
کامی منشی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۲:
گلستان ، ویراست فروغی(؟) : دروغی اگر رفت از ما مرنج / جهاندیده بسیار . . . .
عرفان خیراندیش در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:
یک تصنیف بسیار زیبا و شنیدنی بر روی این شعر توسط استاد کیانی نژاد در دستگاه سه گاه ساخته شده و با صدای استاد افتخاری اجرت شده
تنها در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:
البته اگر این غزلو در نسخه ای که به روایت خاقانی هست خونده باشید،خیلی از اشکالات شعر برطرف شده ،مثلا ترتیب ابیات خیلی سنجیده تر هست ولی حتی در نسخه منسوب به خاقانی هم _با اون توانایی که در خاقانی وجود داره(البته به شرط قبول این فرض که خاقانی سراینده این غزل باشه)_حق مطلب ادا نشده...
محمدعلی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:
اتفاقا شاهکار مولانا همینجا هست که می گویند "جز عشق" واین مکسی که قبل از غشق آمده نه تنها بیت را از وزن و ریتم نینداخته بلکه با آوردن نیم فاصله سکوت تاکید خود بر عشق را می رساند. اضافه کردن هرگونه صامت یا مصوت قبل از عشق مانع از دریافت تاکید می شود.
.f.m در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
واقعا این شعر حافظ زیباست و معنوی به نظرم.
حمید صادق در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
استادان ادبیات مدعی و آلوده به "بدواژگی" بخوانند؛ مگر قالب تقلیدی شعر پارسی از قالب های شعر عربی چقدر است که انتظار دارید شهریار در قرن 14 قالبی تازه بیافریند؟ مگر خود حافظ قالبی تازه آفریده؟ من جای شما ادیبان مدعی بودم به خاطر همین ضدیت نابخردانه با شهریار و شعرش، شرم می کردم نام پارس بر خود بگذارم تا چه رسد ادیب و استاد! در ضمن این گوی و این میدان؛ بروید با همان استادان شعرشناس خود در دانشگاه ها(تعدادتان البته زیاد نیست) دو بیت از حافظ تقلید کنید که در حد یک مصرع شهریار باشد. شعر، اولش سخنی است که از دل برآید نه قالب و قافیه.
بحث های کارشناسانه سراسر مغرضانه خود را هم بین این همه احساس پاک جوانان به صورت زهر هلاهل پخش نکنید. این را هم بدانید عمر دیدگاه های پرتو پلای شما، کوتاه است و ماندگاری شاعری چون شهریار، جاودانه. در ضمن همان بهتر که در دانشگاه هایی که شما و امثال شما تدریس می کنید واحدی به نام غزلیات شهریار نباشد و بگذارید این واحد بدون ادیبانی چون شما بین خود مردم تدریس شود.
تنها خراسانی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
وفا مجوی زکس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
باری بیت الغزل است.
حافظ در کنج تنهایی خویش افق پهناوری را به تصور در آورده است.
به قول استاد بهاالدین خرمشاهی« یا باید حافظ شناس بود یا حافظ پژو و یا حافظ دوست که حافظ دوستی بافت و پیوند اصلی همه ایرانیان است».
گفتگو هاست در این راه که جان بگدازد
هرکسی عربده ای این که مبین آن که مپرس
مهدی یوسفی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
سلام و درود
به نظر بنده جناب گزنفون به زیبایی مشکل بیت اول رو حل کردند، احسنت. و اصلا معتقدم زیبایی ادبیات به همین ایهام ها و برداشت های گوناگون است. و این که بعضی ازدوستان خیلی تک بُعدی به این گونه اشعار نگاه می کنند و خیلی مُصِر هستند که نظرخودشون رو به زور به دیگران تحمیل کنند، برای من قابل درک نیست.
باتشکر
nabavar در ۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹:
گرامی ناشناس
نظر آقای منوچهر تقوی بیات اشتباه محض است و ایشان به خطا رفته
لطف کنید حاشیه ی دوم و سوم را ، و همچنین نظر آقای سید محمد را بخوانید تا به بیراهه رفتن آقای تقوی پی ببرید
نوروز فولادی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب: