گنجور

 
رهی معیری

وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو؟

ناله مستانه دل‌های غم‌پرورد کو؟

ماه مهرآیین که می‌زد باده با رندان کجاست

باد مشکین‌دم که بوی عشق می‌آورد کو؟

در بیابان جنون سرگشته‌ام چون گردباد

همرهی باید مرا مجنون صحراگرد کو؟

بعد مرگم میْ‌کشان گویند در میخانه‌ها

آن سیه‌مستی که خم‌ها را تهی می‌کرد کو؟

پیش امواج حوادث پایداری سهل نیست

مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو؟

دردمندان را دلی چون شمع می‌باید رهی

گر نه‌ای بی‌درد اشک گرم و آه سرد کو؟