سید حسن اعتمادزاده در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸:
بیت بیستم مصرع اول
مویت همه چون شیر شده ، از بچه طبعی
از نظر وزن و گویش صحیح تر است
Science در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
در مصرع اول
سر و سامان نگرفتم که گرو بود سرم به نظر صحیح میباشد.
حامد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
با سلام به نظر بنده شاه روح انسانی ماست که دیدش رو به حضرت حق است ولی اسیر جسم ما نیز هست هرازگاهی که پی شکار حقیقت می ره اشتباه شکار نفسانی و شکاری از جنس ماده میکنه حال کنیز همان جسم انسانی ماست که احتیاجات زیادی داره و اسیر آرزوهای بلند و بالایی همچون زرگر در سمرقند هستش تا بهش دست نیا به فکر میکنه چی هستش و از فرت حرص به آن بیمار میشه مانند همه ما که چشممون دنبال دنیا هستش حالا تا جسم و نفس ما تا به مرادش نرسه ول کن نیست چون دفعه اول روح ما به اشتباه شکار کرده و بعد خودش رو اسیر جسم کرده و حالا جسم خود اسیر حرص و شهوت دنیا شده پس برای درمان اگر دست به دامان هر کسی شده و درمان نشده پس دست به دامان خدا میشه و نسخه ای که او پیچیده چون و چرا نداره نگوییم طبیب کار بدی کرد مرد زرگر را زهر داد پس اگر خدا نسخه پیچیده عمل کن گر چه به ظاهر بد است چه بسا خدا برای تو خوبی می خواهد که در ظاهر تو برای خود بد می دانی آیه قرآن هستش خوب حالا وقتی حال جسم رو به خوبی رفت همان کامیابی حداقلی در دنیاست که خدا هم منع نمی کند حال به فکر آخرت باید از زر و سیم دنیا بگذریم حال در این راه به دستور و اشارت خدا زرگر فنا میشود از کار خدا هیچ نپرسیم که چرا مگر خدا قتل نفس را حرام نمی داند ولی قتل نفس مومن را نه قتل نفس بد کاره عماره را پس ما هم باید هر روز زرگر وجودمان را زهر دهیم ، در قران به قتل نوجوان شر به دست حضرت خضر اشاره شده و تعجب حضرت موسی را بر می انگیزد... حال جسم که سالم شد و دق دقه نفس نداشت حال روح می تواند به شکار حقیقت رود ...
برگ بی برگی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۹:
کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدی
کو شعشعه مستی گر باده جان خوردی
بنظر میرسد بیشتر انسانهای مدعی خدا جویی و خداشناسی اما تهی از خرد ایزدی مورد نظر مولانا باشد و پرسشی از اینگونه انسانها دارد که اگر به خدا رسیدی نشانه های آن کو و آگر از می معرفت خدا نوشیده ای بازتاب و آثار مستی کجاست؟
زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسه
آخر نه خر کوری بر گرد چه میگردی
برخی از ما برای ارضای من ذهنی خود مرتب از این شاخه به شاخه ای میپریم و به هر جا سرک میکشیم . یک روز فلسفه و نیچه و ارسطو میخوانیم و گاهی مولانا و حافظ و گاهی نیز قصد داریم از کار بودا و زرتشت سر در بیاوریم و مولانا میگوید هیچکدام از این سرکشی ها به تو آرام و قرار و آرامش نداد پس برگرد و در راه معرفت وشناخت خود که شناخت خدا نیز میباشد گام بردار و چه جایی بهتر از مکتب مولانا و اینمهه برکاتش .
بی نام در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس:
شرح و تفسیر بیت 1082
آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتی بان ، همی افراشت سر
آن مگس خردک اندام ، روی برگ کاه و پیشاب خر ، مانند کشتی بانان سر بلند می کرد .
– تمثیل : مگسی سوار بر برگ کاهی است و آن برگ کاه ، روی پیشاب خری روان است . مگس به خیال خود روی دریای پهناوری کشتی می راند . پس به خود می بالد و از سر مستی و بطر چنین می لافد : این منم کشتی بانی که در این دریای بیکران کشتی می رانم .
– مولانا در این تمثیل کوتاه طنز آمیز و در عین حال گزنده و بی پرده ، احوال سرمستان از باده غرور را نقد می کند . آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند . انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خود بینی ، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند . این تمثیل ، شمولی همه جانبه دارد . بنابراین هر کس که حد خود نشناسد و پای از گلیم خود فراتر نهد مشمول چنین تمثیلی است . مولانا با این تمثیل هم مدعیان معرفت را نقد کرده و هم حکام و امیران زمان خود را که به محض رسیدن به مسندی از مساند فانی دنیوی غره می شدند و کوس ” انا ربکم الاعلی ” می زدند . ( ماخذ این نمثیل در عیون الاخبار ابن قتیبه ، طبع مصر ، ج 1 ، ص 273 آمده است ) .
شرح و تفسیر بیت 1083
گفت : من دریا و کشتی خوانده ام / مدتی در فکر آن می مانده ام
آن مگس گفت : من قبلا در باره دریا و کشتی مطالبی خوانده بودم و مدتی را در همین اندیشه سپری می کردم .
شرح و تفسیر بیت 1084
اینک این دریا و این کشتی و من / مرد کشتی بان و اهل رای زن
اکنون بدون شک ، این پیشاب خر همان دریایی است که قبلا در باره آن چیزهایی خوانده بودم و این برگ کاه همان کشتی است و من نیز کشتی بان ماهر و حاذقم .
شرح و تفسیر بیت 1085
بر سر دریا همی راند او عمد / می نمودش آنقدر بیرون ز حد
آن مگس روی دریای خیالی خود (پیشاب خر) ، قایق خیالی (برگ کاه) خود را می راند و این چیزها در نظرش بیش از اندازه بزرگ و مهم جلوه می کرد .
شرح و تفسیر بیت 1086
بود بی حد آن چمین نسبت بدو / آن نظر که بیند آن را راست کو ؟
آن پیشاب (چمین) نسبت بدان مگس ، بی اندازه پهناور می نمود . اما کو آن نظر واقع بینی که پیشاب خر را آن چنان که هست بیند .
شرح و تفسیر بیت 1087
عالمش چندان بود کش بینش است / چشم چندین ، بحر هم چندینش است
جهان مگس به اندازه بینش اوست و در یا نیز در نظر مگس به اندازه بینش اوست . [ معرفت مگس صفتان نیز به اندازه دید تنگ و خرد آنان است ]
شرح و تفسیر بیت 1088
صاحب تاویل باطل ، چون مگس / وهم او بول خر و ، تصویر خس
آن کسی که همه چیز را به صورت یاوه و بی اساس ، تاویل می کند مانند همین مگس است . اوهام او مانند ادرار خر و تصوراتش مانند خس و خاشاک بی مقدار است .
شرح و تفسیر بیت 1089
گر مگس ، تاویل بگذارد به رای / آن مگس را بخت گرداند همای
اگر آن مگس آن تاویلی را که بر پایه رای و نظر سست است رها کند . همان دم ، طالع مبارکش او را به پرنده تیز بالی همچون هما دگر سازد . [ همینطور کسانی که در چنبره اوهام و بینش محدود خود اسیرند از این حصار بدر آیند . روحشان بر ستیغ رفیع حقیقت پر کشد . ]
شرح و تفسیر بیت 1090
آن مگس نبود کش ، این عبرت بود / روح او ، نی در خور صورت بود
هر کس دارای چنین بینش ژرف و والایی شود نباید او را مگس خواند زیرا روح او همردیف عالم صورت و ظاهر نیست بلکه از عالم صورت برتر و بالاتر آمده است .
برگ بی برگی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۴:
ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی
مراد از گوشه این جهان ماده و فرم میباشد و مولانای جان میفرمایند انسانی که مست می ایزدی شده است در این جهان خود را از معرض دید و قضاوت سایرین برکنار میدارد و کاری به کار سایرین نداشته سعی نمی کند دیگران را نیز تغییر دهد بلکه کار بر روی خود و مستی خود را از سایرین مخفی میکند .
حافظ میفرماید :
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
و در مصرع دوم ادامه میدهد که خدایا ببین که اینجا من کاذب و من اصلی هر دو به هم درآمیخته یک جان شده است یعنی اینکه من کاذب و ذهنی به لحاظ مستی از می و خرد زندگی خاموش و رام شده است و زین پس روی من اصلی و خدایی تاثیر ندارد .
از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته
دمها زده آهسته زان راز که گفتستی
میفرماید چنین انسانی از جان جسمانی و تعلقات دنیوی رها
شده است .دهان بسته کنایه از خاموش نمودن ذهن میباشد
و دلیل این وارستگی راز خاموشی ذهن است که از حضرت دوست آموخته است .
ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت
دستی صنما دستی میزن که از این دستی
خدایا دست افشانی و شادی کن که تو از جنس شادی هستی
چرا که در این خاموشی ذهن غرق لطف و رحمت تو شدم .
عاشق شده بر پستی ، بر فقر و فرودستی
ای جمله بلندی ها خاک در این پستی
عارف و همچنین خدا عاشق چنین فقر و پستی هستند چرا که این فقر و فرودستی فقر به چیزهای این جهان و عدم دلبستگی
انسان به آنها میباشد که همگی بلندی ها ازجمله ثروت و
جاه و مقام های دنیوی خاک در این فقر و پستی هستند یعنی اینکه بلندی حقیقی همین عدم توجه و هم هویت شدن با چیزهای مادی این جهانی میباشد .
جز خویش نمیدیدی در خویش بپیچیدی
شیخا چه ترنجیدی ، بی خویش شو و رستی
ای انسان که بجز من کاذب و ذهنی خود را نمی بینی و دنباله روی این من ذهنی فقط برای تو درد و رنج به همراه داشته و همواره با درون خود درگیر و در پیچیده هستی و ترنجیده و
عبوس شدی پس خویش کاذب خود ، را رها کن تا از این همه رنج ناراحتی نجات یابی و شادی اصیل زندگی درتو پدید آید .
بربند در خانه منمای به بیگانه
آن چهره که بگشادی ، وان زلف که بربستی
پس آن شادمانی بی سببی که بواسطه رهایی از من کاذب به تو دست داد و این نگاه جدیدت به زندگی و چهره زیبا و تازه خود
را به بیگانگان با عشق نشان نده یعنی که این کار زنده شدن به خدا را مخفیانه انجام ده و به غریبه ها راجع به آن حرفی نزن
اما مولانا تاکید بر مخفی نگاه داشتن این مراحل سلوک دارد چرا
که من های ذهنی پیرامون انسان همواره سعی در منصرف کردن انسانی را دارد که نمی خواهد مقلد و همراه من های ذهنی
دیگران باشد . من ذهنی غالباً عاشق جمع است .
امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی
ما را غلطی دادی ، از خانه برون جستی
مولانا روی به حضرت دوست میگوید آن شیوه و روشی که تا پیش از این بکار می بستی و وجه جمالی و زیبایی های این جهان را به من نمایش میدادی و به محض جلب توجه من به آن زیبایی ها تو از خانه دل من به یکباره بیرون می جستی .
صورت چه که بربودی در سر بر ما بودی
بز خاستی از دیده ، در دلکده نشستی
سپس چه صورتها و چیزهای آفل و گذار را بر می ربودی تا به ما بیاموزی که آدرس درست را پیدا کنیم به دلیل اینکه ما خدای ذهنی داشتیم و تو در سر (ذهن ) من بودی و نه در قلبم
اما اکنون با لطف تو سعی و تلاش من از چشم ظاهر بین
و ذهنی من بیرون شده و در دل و مرکز من قرار گرفتی .
شد صافی بیدردی عقلی که توش بردی .
شد داروی هر خسته آن را که توش خستی
و اینگونه شد که عقل جزوی من جای خود را به آب زلال زندگی
یا شراب صافی بدون درد داد که زنده کننده جان اصلی انسان است و داروی هر انسان خسته و زخم خورده از من کاذب خود
شد برای آن کسی که تو با لطف خود من کاذب وی را زخم زده
و از میان برداشتی .
ای دل بر آن ماهی زین گفت چه میخواهی
در قعر رو ای ماهی ، گر دشمن این شستی
و حال ای انسان که دلت مسکن و ماوای اوست و نزد آن ماه یا
خدا هستی پس این گفتگو را رها کن و چون ماهی در قعر این
آب زندگانی فرو رو اگر دشمن این من ذهنیت هستی زیرا
که من کاذب متوهم ذهنی فرصت طلب میباشد برای رجوع .
درخانه میمانیم
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰:
یادآور این ابیات از حافظ است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
از بان سوسن آزاده ام آمد به گوش / کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰:
باج گرفتن: کنایه از برتری داشتن، غلبه و استیلا
جوشن: زره، جوشن پوشیدن: کنایه از مصونیت و در امان بودن از خطر
تاج بر سر نهادن: کنایه از قدرت، بی نیازی و استغنا
حلاج: تلمیح است یعنی کلمه ای که داستان و شرحی مفصل دارد، کنایه از منصور حلاج که برای اعتقاد و آزادگیش به دار آویخته شد
معنا: من قانع و بی نیاز از شاهان هستم، کسی توان آسیب به من را ندارد زیرا از راه قناعت و وارستگی مانند شاهان احساس قدرت و بی نیازی دارم و تا پای جان برای آزادگی خود ایستاده ام
زیبایی بیت در این است که انسانی ساده و درویش برای نشان دادن احساس خوب خود از قناعت و بی نیازی از تاج و زره و حالات شاهان استفاده کرده است
تشبیه خود به حلاج چون کپسول کم حجمی است که معنای بسیاری را در آن فشرده کرده اند. تضاد فقر و سادگی با تصویر شاهانه ادبی و فنی و هنری است
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۹۹:
موضوع فنای فی الله ندیدن خود دیدن حق و اتصال و وحدت عاشق و معشوق است
تا وقتی عاشق خود را می بیند به عشق حقیقی نرسیده است در داستان مثنوی وقتی عاشق گفت منم او را راه ندادند وقتی سال ها ریاضت کشید و گفت تویی او را راه دادند
شبیه این دوبیتی بابا طاهر
اگر دل دلبره دل را چه نومه
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳:
گلایه از بیوفایی یار
گریبان چاک بودن : کنایه از شدت رنج و ناراحتی از رفتار کسی
زیبایی این کنایه تصویر کسی است که یقه خود را از شدت خشم و ناراحتی پاره کرده است.فاصله زمانی الان تا روز قیامت تابویی ساخته است که یک ضلع آن معلوم است و آن الان است اما ضلع دیگر این تابو تا بینهایت ادامه دارد.
کنایه هایی که علاوه بر دلالت بر یک مفهوم (شدت رنج) نیاز به یک تصویر (پاره بودن یقه) دارند زیبا دل انگیز و خوش آیند هستند
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱:
انصافا قدم ارزشمندی برای خدمت به ادبیات گررانسگ فارسی برداشته اید
برای قدر شناسی از زحمت شما من هم در حد توان همکارس می کنم
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱:
شال بستن و قدک پوشیدن : دو کنایه به معنای آمادگی برای رفتن و رها کردن . قدک: لباس نخی تیره رنگ است
بنازم کنایه از پسندیدن، آفرین گفتن و دست مریزاد
دست شستن: کنایه از انصراف و رها کردن و پشیمانی
دست بی نمک: دستی که خوبی های آن را نمی بینند و از آن قدردانی نمی کنند
دست بی نمک را در همه دریاها شستن : کنایه از رها کردن و ترک همیشگی است
معنای بیت ساده است: برخیزم و بروم زیرا قدر خوبی های مرا نمی دانند
این معنای ساده با بیانی پر از کنایه آمده شال، قدک، شستن دست، نمک و همه دریاها هیچ کدام در معنای حقیقی خود به کار نرفته اند و معنای حقیقی آن ها ربطی به موضوع ندارد. زیبایی شعر در استفاده از کنایه است
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵:
معنا و مقصود بیت: عاشق محبت هستم و وجودم آکنده ار عشق است
خریدار : کنایه از خواهان و مشتاق
گرمی بازار: کنایه از رونق و رواج
قامت دل: استعاره مکنیه؛ دل تشبیه به انسانی شده که قامت دارد
زیبایی در استفاده از دو کنایه و یک استعاره است. تناسب بین خریدار و بازار و نیز دوختن و قامت و لباس و تار و پود از این جهت ادبی و زیباست که همگی در معنای غیر حقیقی به کار رفته اند
نارین یازان در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » دنیا نه یالان تاپماجادیر؟:
چوخ اورگه یاتان بیر یازی. بو گونوموزه اویان بیت لر (قرنطینه دوره سی)
ایل کئچدی، باهار اولدو، خبر یوخ گولوموزدن،
گول آچمادی، قووزانمادی سس بولبولوموزدن.
بایرام گونوموز، یاسلی گؤروشلرله کئچر کن،
شادلیق نه اوماق بیز آییمیزدان ایلیمیزدن
.. در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
گویا ابیاتی از مثنوی معنوی، شکل غزل به خود گرفته و به دیوان شمس رخنه نموده..
کتایون فرهادی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:
6با عشق روان شد از عدم مرکب ما
روشن ز شراب وصل دائم شب ما
زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا صبح عدم خشک نیابی لب ما
ما انسانها ,با عشق , از عدم به این عالم خاکی روانه شدیم
ما با شراب عشقی که خدا درونمان قرار داده همیشه مستیم و این عشق مانند چراغی روشن, تمام تاریکیهای زندگی در این دنیای خاکی را برایمان, منور میکند
این شراب عشق ,( البته در حدود الهی آن که غیر حرام است و شریعت تعیین کرده است) تا لحظه ای که به اصل خود یعنی عدم ,بازگشت میکنیم , ما را سیراب میکند
محمدرضا در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
ببینید دوستان منظور سعدی از مصرع اول دو قسمت داره :1) لازمه شرافت وانسانیت بخشندگی است و 2 )لازمه کرامت و بزرگی سجود و بندگی خداونده
شراره در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:
جناب ساقی
دست مریزاد.حق مطلب را ادا کردید و پرده های زیادی را از ابیات کنار زدید
کمیل قزلباش در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۷ - محاورهٔ ما بین خدا و انسان:
من از خال پولاد ناب آفریدم
این کلمہ " خاک " است نہ "خال"
من از خاک پولاد ناب آفریدم
.. در ۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۹: