گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

گرامی محمد حسین
کنند هر کسی از حضرتت تمنایی
خلاف همت من کز توام تو می‌باید
می گوید: هر کس که از تو خواهشی می کند، غیر از خود توست، برای آنست که حاجتی بر آوری تا به آرزویش برسد، ولی من حاجت و آرزویی ندارم جز وصال تو

محمود کلاهی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

با احترام به نظرات دوستان، بنده هم یک مطلبی را عرض می کنم:
در همان معنا روایتی از پیامبر هم هست: مُوتُوا قَبلَ اَن تَموتوا.
مرگ در اینجا به معنی مصطلح یا مجازی شاید نباشد. ببینید که یقین من به مرگ خودم، از روی روی قیاس است، یعنی من به خودم می گویم که میلیاردها انسان و حیوان قبل از من مرده اند پس من هم خواهم مرد. این یک قیاس است.
پس یقین من به مرگ مثلاً (6/999/999/999) از میان (هفت میلیارد) است و هنوز (یک درجه از آن هفت میلیارد درجه اش) را ندارم و این یک درجه مرا هوایی می کند و فکر و کارم حال به حال می شود و افکارم را تغییر می دهد و یقین کامل آن موقعی است که خودم هم بمیرم و همه شک ها و افکار از من کنار رود و عین الیقین شوم.
در این شعر و در آن روایت به گمان بنده، نظر همین است که قبل از این که به مرگ اجباری بمیرید آن یقین کامل را به دست بیاورید، علی (ع) در این مورد فرمود:
اگر پرده ها کنار برود هیچ چیزی به یقین من اضافه نخواهد شد.

امیرحسین ربیعی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱:

با عرض سلام و ادب
این شعر خیلی وزن سنگینی داره اگه کسی میتونه یک روخوانی از روش داخل سایت بگذاره.
باتشکر.

ایرج بهرامی فر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

با سلام
در مصراع سوم بایستی بدین گونه بخوانیم
زن ها رز کس وفا مجویید .....
هجای کوتاه در وازه زنهار ( مفعول)
با هجای کوتاه در واژه از کس ( مفاعیل)
ترکیب می شود و رکن اول مفعولن می شود شود
این از اختیارات شاعری هست

سلام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

به نظر بنده ساعد به جای دامن صحیحتر به نظر می رسد هم به لحاظ زیبایی واج آوایی و هم به لحاظ معنایی ...... در جواب دوستانی که فرموده بودند دست به دامن شدن رایج است و دست به ساعد شدن شنیده نشده است باید عرض کنم در سماع که صوفیان از خود بیخود می شوند دست در ساعد میچرخند و بخصوص اگر این رقص با ساقی باشد حتماً آنقدر از خود بیخود می شوند که رشته تسبیح خواهد گسست ..... استاد شجریان نیز در آواز اصفهان ساعد تلفظ می فرمایند.

بی نام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش:

شرح و تفسیر بیت 1157
گفت خرگوش : الامان ، عذریم هست / گر دهد عفو خداوندیت دست
خرگوش گفت : اگر لحظه ای به من امان بدهی و منتی بر جان این ضعیف بنهی ، عذرم را بیان خواهم کرد .
شرح و تفسیر بیت 1158
گفت : چه عذر ای قصور ابلهان ؟ / این زمان آیند در پیش شهان ؟
شیر به خرگوش گفت : ای قاصرترین ابلهان ، کدام عذر ؟ آیا این موقع پیش شاهان می آیند ؟
شرح و تفسیر بیت 1159
مرغ بی وقتی ، سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید
تو خروس بی محلی و بی موقع آواز می خوانی . برای همین است که باید سرت را برید . شایسته نیست که بهانه احمقان شنیده شود .
شرح و تفسیر بیت 1160
عذر احمق ، بدتر از جرمش بود / عذر نادان ، زهر دانش کش بود
عذر احمق بدتر از گناه اوست و عذر آدم نادان ، شرنگی است که هر نوع علم و معرفتی را تباه می کند .
شرح و تفسیر بیت 1161
عذرت ای خرگوش ، از دانش تهی / من چه خر گوشم که در گوشم نهی ؟
ای خرگوش ، عذر تو فاقد علم و معرفت است . من من خرم که گول حرف های تو را بخورم . ( خرگوش در مصراع دوم کنایه دراز گوش یعنی خر و الاغ است )
شرح و تفسیر بیت 1162
گفت : ای شه ، ناکسی را کس شمار / عذر استم دیده ای را گوش دار
خرگوش به شیر گفت : شاها ، این حقیر و ذلیل را کسی بدان و عذر مظلومی مثل من را قبول کن و حرفش را بشنو .
شرح و تفسیر بیت 1163
خاصه از بهر زکاة جاه خود / گمرهی را تو مران از راه خود
به ویژه از بابت زکات جاه و مسند خود هم که شده ، فرد گمگشته راهی همچون مرا از پیشگاهت طرد مکن . [ این بیت متخذ است از حدیث ” زکات مقام و مسند به فریاد رسیدن ستمدیدگان دلشکسته است . ( احادیث مثنوی ، ص 12 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1164
بحر ، کو آبی به هر جو می دهد / هر خسی را بر سر و رو می نهد
مثلا دریا که به همه جویبارها آب می رساند . از روی تواضع ، هر خس و خاشاکی را روی سرش می گذارد .
شرح و تفسیر بیت 1165
کم نخواهد گشت دریا زین کرم / از کرم دریا نگردد بیش و کم
دریا به خاطر این بخشش هرگز کاهش نمی یابد . به سبب بخشش است که دریا کاستی نمی گیرد . ( در اینجا بخشندگان بزرگوار به دریا تشبیه شده اند )
شرح و تفسیر بیت 1166
گفت دارم من کرم بر جای او / جامه هر کس برم بالای او
شیر گفت ، من در جای مناسب بخشش می کنم . از اینرو لباس هر کس را به اندازه قامتش می برم و با هر کس به اقتضای وضع و حالش رفتار می کنم .
شرح و تفسیر بیت 1167
گفت بشنو گر نباشد جای لطف / سر نهادم پیش اژدرهای عنف
خرگوش گفت عجالتا عذر مرا قبول کن و اگر دیدی عذرم مقبول نیست مرا به اژدرهای قهر و قدرت تسلیم کن .
شرح و تفسیر بیت 1168
من به وقت چاشت در راه آمدم / با رفیق خود ، سوی شاه آمدم
خرگوش گفت : من بامدادان به را افتادم و به اتفاق رفیقم به سوی شاه (شیر) روان گشتم .
شرح و تفسیر بیت 1169
با من از بهر تو خرگوشی دگر / جفت و همره کرده بودند آن نفر
گروه نخچیران که با عهد و پیمان بسته بودند به همراه من خرگوش دیگری را برای تو به همراه من گسیل کرده بودند .
شرح و تفسیر بیت 1170
شیری اندر راه ، قصد بنده کرد / قصد هر دو همره آینده کرد
ما در راه بودیم که ناگهان شیری به من و همراه من حمله کرد .
شرح و تفسیر بیت 1171
گفتمش : ما بنده شاهنشهیم / خواجه تاشان که آن در گهیم
من به آن شیر مهاجم گفتم : ما بندگان شاهنشاه هستیم و هر دو نفر ، بنده و خادم کوچک درگاه سلطانیم .
شرح و تفسیر بیت 1172
گفت : شاهنشه که باشد ، شرم دار / پیش من ، تو یاد هر ناکس میار
آن شیر مهاجم گفت : شاهنشاه کیست ؟ خجالت بکش و در پیش من از فرومایه ای یاد مکن .
شرح و تفسیر بیت 1173
هم تو را و هم شهت را بر درم / گر تو با یارت بگردید از درم
هم تو را خواهم درید و هم شاهنشهت را و اگر تو همراه رفیقت درگاه مرا ترک کنید هلاکتان کنم .
شرح و تفسیر بیت 1174
گفتمش : بگذار تا بار دگر / روی شه بینم ، برم از تو خبر
من به شیر مهاجم گفتم : ما را هلاک مکن و فرصت بده تا یکبار دیگر روی شاه خود را ببینم و خبر تو را به او برسانم . [ خرگوش با مهارتی تام و تمام ، خشم شیر را تند و تیز می کند تا حواس او را از خود به رقیبی خیالی معطوف دارد و خود ، جان سالم بدر برد ]
شرح و تفسیر بیت 1175
گفت : همره را گرو نه پیش من / ور نه قربانی تو اندر کیش من
شیر مهاجم گفت : پس رفیقت را پیش من گرو بگذار و گرنه طبق آیین و روشی که دارم ، ترا قربانی می کنم .
شرح و تفسیر بیت 1176
لابه کردیمش بسی ، سودی نکرد / یار من بستد ، مرا بگذاشت فرد
ما پیش آن شیر مهاجم شیون و التماس کردیم ولی سودی نبخشید و او رفیقم را نزد خودش نگه داشت و مرا تنها رها کرد .
شرح و تفسیر بیت 1177
یارم از زفتی سه چندان بد که من / هم به لطف و ، هم به خوبی ، هم به تن
رفیق من در چاقی و درشتی سه برابر من بود و همچنین در لطافت و خوبی و مرغوبیت هم از من بالاتر بود .
شرح و تفسیر بیت 1178
بعد از این ، ز آن شیر ، این ره بسته شد / رشته ایمان ما بگسسته شد
از آنرو که آن شیر مهاجم راه را بر نخچیران بسته است . آنان دیگر نمی توانند به عهد تو وفا کنند .
شرح و تفسیر بیت 1179
از وظیفه بعد از این اومید بر / حق همی گویم تو را ، الحق مر
زین پس ، مستمری تو قطع خواهد شد و تو باید رشته امیدت را از آن قطع کنی . من حرف حق را به تو می گویم . گرچه حرف حق ، تلخ است . [ اینکه حرف حق تلخ است در کلام امیر مومنان (ع) آمده است . ” بیش از هر کس به تو سخن تلخ حق را گوید ” ( شرح اسرار ، ص 46 )
شرح و تفسیر بیت 1180
گر وظیف بایدت ، ره پاک کن / حین بیا و دفع آن بی باک کن
اگر می خواهی هر روز مستمری ات به تو برسد . بیا و آن شیر مهاجم و بی باک را از شسر راه بردار . [ در اینجا می توان گفت که شیر ، مظهر قهر نفس و صولت شهوت است . با این اعتبار می توان چنین گفت : ” ای سالک طریقت اگر می خواهی به سر منزل مقصود برسی ، باید شیر مهاجم و خشمین نفس را از سر راهت برداری ” ]

حفیظ احمدی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ رهی معیری » ابیات پراکنده » آتش گل:

با سلام و خسته نباشید
زنده‌یاد ظاهر هویدا آوازخوان افغان این شعر شادروان رهی را همراه با رباعی دیگر وی در آهنگی خوانده است.
شعر دیگرش:
ای جلوه برق آشیان سوز ترا
ای روشنی شمع شب افروز ترا
زان روز که دیدمت شبی خوابم نیست
ای کاش ندیده بودم آنروز ترا
با احترام
حفیظ احمدی از افغانستان

سین صاد در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:

در خودنویس‌ (fountain pen) هم آن فاق وجود دارد:
پیوند به وبگاه بیرونی

محمد حسین در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

دوستان معنای مصرع(خلاف همت من کز توام تو می باید)چیه؟لطفا معنیش رو باتوجه به مصرع قبلیش بگید ممنونم

محمد حسین در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

دوستان معنای مصرع(خلاف همت من کز توام تو میباید)چیه؟لطفا باتوجه به مصرع قبلیش معنیش رو بگید ممنون

امید در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ:

وزن شعر مفاعلن مفاعلن مفاعلن است نه مفاعیلن مفاعیلن فعولن

امیرهوشنگ در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:

با سلام، فکر میکنم منظور از مصرع (سگی بگذار...) این باشد که اگر نمیتوانی وفاداری مثل سگ که الگوی وفا است داشته باشی لااقل به اندازه انسان ها وفاداری داشته باش

سعید رضایی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۴:

سلام این شعر زیبا را استاد بنان در گلهای رنگارنگ شماره 103در آواز دشتی بسیاز زیبا اجرا کرده اند

شهرام در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

هم به لحاظ معنای بیت
و هم به جهت تناسب "پیش"و " بعد"
باید چنین نوشته می شد:
پیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

زهرا زارعی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸:

خطاب مولانا به شمس هست که:
ای کسی که حتی بیشتر از خودِ من، من هستی و در هم نیست شدیم... به جای دیده و چشم من بنشین تا همه جا تنها تو رو ببینم چون که روشنیِ جانت از ماه هم روشن تر هست... و با تو میتونم ماه رو معنا(وانمایان) کنم‌‌...
و حالا چون تو درون دیده ی من نشستی به هر جا نظر کنم تنها تو رو میبینم و با نگاه کردن من همه جا از "روشنیِ حضورِ جانِ تو" روشن میشه...

جعفر عسکری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۹۱:

سلام.
گویا "گمان" نا درست و "کمان" درست تر است.
با روی چو نوبهار و با خوی دئی
با ما چو خمار و با دگر کس چو مئی
بخت بد ما همی کند سست پئی
ور نه تو چنین سخت کمان نیز نئی

جعفر عسکری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۰:

سلام.
شکل درست بیت دوم:
گر اُشتر با تو از پی بارکِشی ست
من بارکِش غمم،مرا نیز بِــبَر

جعفر عسکری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۲۶:

سلام.
گویا این رباعی از مسعودسعدسلمان است اما در جُنگی خطی عربی به دست شخصی به نام شعبان اصفهانی در سال 622 به شاعری ناشناس نسبت داده شده و مایر بر طبق اصول رباعیات مهستی،این رباعی رو از ایشان می داند.
مصرع اول هم مشکل وزنی دارد.

قاسم کوثری در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

در جواب محمد ادیب باید عرض کنم که با چه سندی می‌فرمایند که حافظ در وصف امام زمان شعر سرودن؟
من شنیدم که خواجه حافظ شیعه ای اسماعیلیه بوده و اسماعیلیه اعتقاد به دوازده امام ندارن اسماعیل پسر بزرگ امام صادق علیه السلام بوده که شیعیان شش امامی یا همان اسماعیلیه معتقدند که جانشین امام صادق بوده

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:

شرح غزل شماره 311: عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
معانی لغات غزل (311)
خوش : خوشرفتار، دلپذیر .
نوخاسته : نوجوان، نورسیده، تازه پا به میدان اجتماع نهاده .
عاشق : عاشق آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است. با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد ولی عشق او را مرگ باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد و نه غم هجران خورد زیرا که نه از وصال او را شادی آید و نه از فراق او را رنج و غم نماید همۀ خود را به عشق داده باشد (در جستجوی حافظ، به نقل از تمهیدات، صفحه 101) .
رند : لاقید، لاابالی، آنکه ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد .
نظر باز : کسی که به روی زیبا نظر کند و لذت ببرد. « غزالی خاطر نشان می کند که اگر کسی از زیبایی آن گونه لذت ببرد که از نظر در سبزه و آب روان لذت می برد، نشانه ی آن است که شهوت در وی فروکش کرده است … به نظر می آید که در مسئله (نظر)، حافظ نیز همان رأی سعدی و شیخ روزبهان را دارد که مثل غزالی، می پنداشته اند وقتی از روی شهوت و هوس نباشد در آن ایراد نیست. » (از کوچه رندان)
نظر باز : صفت فاعلی مرکب مرخّم و در اصل به صورت نظربازنده بوده که مصدر آن نظر باختن و به معنای : نگاه و در پَسِ آن دل را از دست دادن است (در جستجوی حافظ)
نظر باز : کسی که به نگریستن به چهره زیبارویان عادت دارد. بسیاری از عرفا از جمله صدر الدّین قونوی ـ اوحد الدّین کرمانی ـ شیخ روزبهان ـ مولوی و حافظ به مقتضای (المجاز قنطرة الحقیقت) اعتقاد داشته اند که عشق زیبا چهرگان و نظربازی، وسیله ی نیل به جمال و کمال مطلق است. به همین دلیل شیخ روزبهان به (یوسف) که نمونه جمال است توجهی خاص دارد و حافظ نیز بنده طلعت کسی است که (آن)ی دارد و بالصّراحه می گوید : گر مُرید راه عشقی فکر بدنامی مکن. شیخ صنعان، خرقه رهن خانه خمّار داشت (در جستجوی حافظ).
پیراسته ام : پیرایه کرده ام .
خوش بسوز : با حالت خوش و نشاط بسوز .
جامه قبا : با جامه یی که از جلو چاک خورده و باز باشد .
معانی ابیات غزل (311)
1) عاشق روی نوجوانی خوشرفتار و نورسیده ام، و (خود) از خداوند شور و شوق و شادی حاصله از غم این عشق را درخواست کرده ام .
2) آشکارا می گویم که من عاشق و وارسته و جمال پرستم تا بدانی که وجود من به چه هنرهایی آراسته است .
3) از خرقه خود که به گناه آلوده و بر آن صد نیرنگ وصله زده ام شرمسارم .
4) ای شمع از غم او بسوز و بگداز که هم اکنون من هم به همین منظور آماده و بر پای خاسته ام .
5) با این همه کارکُشتگی، عنان اختیار از دست من به در رفت و هرقدر که دل و جان را فرسوده و از دست داده ام به اندوهم اضافه شده است .
6) مانند حافظ با پیراهنی که از گریبان چاک داده ام به سوی خرابات می روم، شاید که آن محبوب نوجوان مرا دربرکشد .
شرح ابیات غزل (311)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون محذوف
*
در جای دیگر گفته شد که هرچه از زمان حافظ به دور می شویم معنی کلمه شاهد از پسر زیباروی به محبوب زیباروی تغییر می یابد و این به دو لیل است یکی اینکه رسم برده فروشی به تدریج ملغی و داشتن غلام زیباروی آنچنان که در زمان سلاطین ترک و از قدیم معمول بوده از بین می رود. دیگر اینکه در جامعه تشیّع حساسیّت و منع شرعی باعث براندازی این رسم و عادت می شود. از طرف دیگر، در جامعه تشیّع، صوفی گری جای مناسبی ندارد و راه صوفیان از متشرّعین جداست، به همین دلیل شیوه نظربازی را که صوفیان اکثراً به شرط آنکه از شهوت به دور باشد مباح میدانند عمل زشت به حساب می آید که جای افتخاری برای آن نمی ماند. به عنوان مثال اگرهمین غزل حافظ را در حال حاضر برای جوانان کمتر از بیست سال قرائت کنیم شاعر را مردی هم جنس باز تصوّر می کنند حال آنکه بر طبق عقاید صوفیه حکم مسئله فرق می کند و شایسته است در شرح این غزل آنچه را که دکتر زرّین کوب در کتاب از کوچه رندان در این باره شرح داده اند به اختصار بازگو شود تا موضوع هرچه بهتر روشن گردد :
« … این مسئله نظر ـ نظر به خوبرویان در نزد فقیهان و صوفیان که حافظ به حکم رابطه یی که در مدرسه با آن ها داشت و با انکارشان آشنا بود نیز سابقه یی دراز داشت. اِبنِ داود معروف که بعد از پدر در رأس فرقه (ظاهریّه) باقی ماند و در واقعه محاکمه ی حلاج رأی به تکفیر او داد، نظر بر زن بیگانه و بر کودک موی نارسته را مباح می دانست … ابوحمزه بغدادی هم در این باره اشکالی نمی دید و آن را بدان سبب که میل شهوانی را در انسان در مجرای دیگر می اندازد و از بین می برد همچون نوعی ریاضت تلقی می کرد . محمّدبن طاهر مقدّسی (557م) هم کتابی در این باب نوشت و به جواز آن رأی داد، چنانکه از صوفیان نیز کسانی چون احمد غزّالی، اوحد الدّین کرمانی و شیخ عراقی ظاهراً طلعت خوبرویان را مظهر جمال غیبی می دیده اند. حافظ نیز که آشکارا خاطرنشان می کند : در نظربازیِ ما بی خبران حیرانند. بی هیچ شکّ می بایست در مسئله (نظر)، مشربی شبیه به طریقه روزبهان و عراقی داشته باشد. به علاوه وقتی وی از (نظر) صحبت می کند و با ایهام زیرکانه یی که خود یک ویژگی عمده در طرز بیان او به شمار است از آن (چیزی مثل علم)، می سازد . ناچار می توان پنداشت که باید در این تعبیر، تمام آنچه را که چنین لفظی در فرهنگ عصر او می توانست القا کند به جدّ و هزل به هم درآمیخته باشد. در عین حال در علم کلام هم مفهوم (نظر) بی آنکه ربطی به تعبیر صوفیانه و شاعرانه یی آن داشته باشد چنان وسعت و غنایی دارد که میر سیّد شریف جرجانی در شرح موافق خود تنها در باب آنچه مربوط به کلام می شود فصل مبسوطی به (نظر) اختصاص می دهد و این امر نشان میدهد که آنچه لفظ (نظر) در ذهن یک شاعر عارف مسلک اهل مدرسه می توانسته است القا کند تا چه حدّ گونه گون و سرشار و پرمایه بوده است … »
اینک که مسئله نظربازی تا حدّی روشن شد حافظ که شیوه صوفیان و فرقه ملامتیّه را می پسندیده و بیش از هشتاد بار خود را رند ویا رند و نظر باز معرّفی می کند در این غزل خود را شیفته جوانی خوشرفتار که کارگر میخانه یی بوده است معرفی می کند اما در همان بیت نخستین، خواننده را از اشتباه بیرون می آورد و همانطور که در معنای لغت عاشق در همین غزل گفته شد مقصود وی عشق است و سوز و گداز عاشقانه را طالب است نه آن جوان نوخاسته را به دلیل اینکه در بیت چهارم صراحتاً می گوید :
خــوش بسوز از غـمش ای شمـــع کـه اینـک من نیز
هـــم بـدین کــار کــمر بســته و بــرخـاسته ام
بنابراین حافظ عاشق سوز و گداز عشق است و جمال برانگیزانندهِ عشق اوست
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

۱
۲۰۴۰
۲۰۴۱
۲۰۴۲
۲۰۴۳
۲۰۴۴
۵۴۸۲