گنجور

 
مولانا

در دو چَشمِ مَن نِشین اِی آن که از مَن مَن‌تری

تا قمر را وانمایم کز قمر روشن‌تری

اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند

ز آنک از صد باغ و گلشن خوش‌تر و گلشن‌تری

تا که سَرو از شرمِ قَدَت قدِ خود پنهان کند

تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن‌تری

وقتِ لطف ای شمعِ جان مانند مومی نرم و رام

وقت ناز از آهن پولاد تو آهن‌تری

چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او

نرم گردی چون زمین گر از فلک توسن‌تری

زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار

کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشن‌تری

زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست

کز برای روشنی تو خانه را روشن‌تری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

پیش اغیار از بهار تازه رو گلشن تری

از دل خود در شکست کار من آهن تری

با رقیبان می دهی از کف عنان اختیار

با اسیران از دو چشم شوخ خود توسن تری

خار شرم آلود ما را دست دامنگیر نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه