ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
خالی است اندرون تو از بند لاجرم
خالی کننده دل و جان مشوشی
نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی
هر چند امیی تو به معنی منقشی
ای صورت حقایق کل در چه پردهای
سر برزن از میانه نی چون شکروشی
نه چشم گشتهای تو و ده گوش گشته جان
دردم به شش جهت که تو دمساز هر ششی
ای نای سربریده بگو سر بیزبان
خوش میچشان ز حلق از آن دم که میچشی
آتش فتاد در نی و عالم گرفت دود
زیرا ندای عشق ز نی هست آتشی
بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش
دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی
بویی است در دم تو ز تبریز لاجرم
بس دل که میربایی از حسن و از کشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف نای (نیانبان) و تأثیرات آن بر دل و جان انسان میپردازد. شاعر نای را به عنوان منبع خوشنوا و آرامشبخش معرفی میکند که با صدای خود دلها را شاد و روحها را آرام میکند. او به خالی بودن درون نای اشاره میکند و از آن به عنوان وسیلهای برای ابراز عشق و احساسات یاد میکند. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که نای در حقیقت، نماد حقایق عمیق و معنوی وجود انسان است. در این سروده، عشق و شور زندگی از طریق صدای نای با قدرت احساس میشود و نای به عنوان وسیلهای برای رساندن این احساسات به دیگران معرفی میگردد.
هوش مصنوعی: ای نای خوش صدا، تو دلدار و خوشحالم میکنی، در حالی که نفس گرم و آرام تو به من زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: در درون تو از قید و بندها چیزی وجود ندارد، بنابراین کسی که دل و جان را در هم میریزد، نمیتواند بر تو تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند تصویری از معشوقش بسازد، هرچند که تو خود به معنای واقعی، هنرمند نقاشی هستی.
هوش مصنوعی: ای تجلی تمام حقیقتها، در کدامین پرده پنهان شدهای تا از میان آن بیرون بیایی، نه مانند شکر که ذوب شدهای؟
هوش مصنوعی: تو نه تنها چشمی، بلکه به مانند گوشهایی هستی که از درد جان من آگاهند، چرا که در هر سوی وجودم، تو باعث همنشینی با هر حس و حال من هستی.
هوش مصنوعی: ای نی بیسر، بگو که خوشی و لذت را از حلقم میچشی، همانطور که من از دم تو میچشم و حالم خوب میشود.
هوش مصنوعی: آتش در نی افتاد و دود همه جا را پر کرد، زیرا صدا و نداهای عشق از نی برمیخیزد که خود منشأ این آتش است.
هوش مصنوعی: بزن به نغمه عشق لیلی و مجنون، که دل را چه خوشی میدهد و جان را چه سروری!
هوش مصنوعی: بویی از تبریز در نزد تو وجود دارد که به ناچار بسیاری از دلها را با زیباییات میربایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غایت تنزه و خوبی و دلکشی
پنداشتم که جنت عدنست از خوشی
در سر کشیده شاخ شجرهای اوحلل
در بر گرفته خاک چمن های او وشی
بر گلبنان گنبد اخضر نهاد او
[...]
ای صورت تو آیت زیبائی و خوشی
نقشی کجا چو قامت آن دلربا کشی
بر فرق خاک تیره در دست آب پاک
ز آنروی آبدار گل لعل آتشی
زلفی چنانک، شام سر آسیمه بر شفق
[...]
گر بفریب می کشی ور بعتاب می کشی
دل بتو می کشد مرا زانک لطیف و دلکشی
آب حیات می برد لعل لب چو آتشت
واب نبات می چکد زان لب لعل آتشی
حاصل من ز خطّ تو نیست بجز سیه رخی
[...]
حیف آیدم که چون تو نگار پریوشی
گردد ندیم و همنفس دیو ناخوشی
تا عالمی نسوزد از این آه آتشین
از خون دیده میزنم آبی بآتشی
عشاق را بقامت تو دل همی کشد
[...]
با هر که غیر ماست چو شیر و شکر خوشی
با ما چه موجب است که چون آب و آتشی
ما همچو آب در قدمت سر نهاده ایم
ای سرو سرفراز سر از ما چه می کشی
می گفت شانه با سر زلفت که از چه رو
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.