حمیدرضا در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶۱:
با سلام
لطفا دوستان مفهوم این دو بیتی رو بیان کنند.
۸ در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶:
به چه کار آید این بقیت جان
که به معشوق بر نیفشانم
کار مردان تحمل است و........
۸ در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
انگبین رویان زیبارویانند و نه آنان که مگس انگبین می پرورانند. باردیگر بخوانید و اندکی بیندیشید.
.. در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
نوش: عسل
۸ در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
این جور که دوستان بر تاخت و تاز پای می فشارندو به ویژه اگر ساغر بتازد تا به نقطه جوشان ساقی برسد
گمان می برم سوختگی درجه پنج بنیاد ش را از بیخ وبن بر خواهد کند!!
۸ در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری!
بی زحمت این نامه را از لای در بنداز تو!!
علی رضا وحدتی نژاد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
من و ساقی به هم تازیم هم میتواند بیانگر دور افتادن عاشق از معشوق که با گذر زمان و ناملایمات و حوادث روزگار . در این بین در حال فاصله انداختن این دو هستند باشد . اما اگر راه رفته رودهای خروشان که بینهایت شده اند را در جهت عکس و با تاختن به سوی جهت مخالف آب به پیش برویم به نقطه آغازین این راه که نقطه انشعاب از دریای معرفت هست می رسیم و در واقع ساقی میجوشاند و ساغر هم برای رسیدن به چشمه جوشان ساقی می باییست بتازد تا به نقطه اتصال برسند.
علی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲:
نیایش همی بفرین برفزود
تضحیح شود به
نیایش همی بافرین برفزود
رحیم سینایی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
"یار گرانسایه"
احساس تو شد سرزده در خانهام امشب
شورو شعفی ریخت به کاشانهام امشت
این مرغ شباهنگ به من لطف نمودست
بنشسته براین کلبه ی ویرانهام امشب
شمعی نفُروزم چو بُود جلوهی مهتاب
خواهم که نسوزم پَر پَروانهام امشب
اینجا سُخن از ورد و دعا نیست بدانید
مشغول سُرود و می و پیمانهام امشب
درخلوتم و میل اَنیسی به سرم نیست
با هر که جز احساس تو بیگانهام امشب
حسّت نگذارد که کُنم درک زمان را
حَظ بردهام از عمر گرانمایهام امشب
من صُحبت خیّام نوشتم به ضمیرم
از شیخ گُریزم خودم افسانهام امشب
روح طرب کلبهی «سینا» همه از توست
ای همنفس و یار گرانسایهام امشب
رحیم سینایی 27/فروردین/1399
حامد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
سلام بر اقای زمانی
مانده آسوده بخوابد چو به منزل برود
مانده=خسته
من سالهاست که از خراسان دور هستم ولی تا اوایل دهه شصت که اونجا بودم در غالب مناطق روستایی در محاورهها بجای کلمه خسته کلمه مانده مورد استفاده واقع میشد لذا معنی مصرع میشود:
خسته آسوده بخوابد چو به منزل برود
محمد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۶:
آقای اردشیر این متن طولانی شما به علاوه ی محتوای آن اثبات کننده ی خزعبل بودن آن است.خیام یک خداناباور شک گرا نهیلیسم و جبرگرا است و هیچ ارتباطی هم به دین و مذهب شما ندارد.اگر دنبال اشعار مذهبی هستی بفرما کتاب اشعار مداحی بخوان و لطف بفرما دخالت در ادبیات کهن ایران بخصوص جناب خیام بزرگ نکن.
محمد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۵:
یکی از ویژگی اشعار خیام واضح بودن معنای آنهاست.نمیدونم برخی از جمله اقای رهگذر چه اصراری دارند تفسیر به رای کنند و معنای رباعیات خیام را در قالب اصطلاحات مذهبی و عرفانی استخراج کنند.نهیلیسم بودن و جبرگرا بودن خیام کاملا واضح و روشن است. چرا دوست دارید اشعار خیام را هم تحریف و تاویل به مسائل عرفانی کنید.
محمد در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:
معنای شعر کاملا واضح و روشن است.لطفا و خواهشا توضیح بیهوده و تفسیر به رای نفرمایید
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
اخگری
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
داغ مظور است اینجا اختری در کار نیست
درستش چینی است:
سوختن چون شمع، اوج پایه یی اقبال ماست
داغ منظور است اینجا، اخگری در کار نیست./
nabavar در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
مگس ( زنبور عسل ) نوش می گیرد یعنی شیره ی گلها را می مکد، نشتر می زند یعنی نیش می زند.
اما آنانکه انگبین می پرورند و متصدی در این کارند از زنبور هراسی ندارند.
امیر در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
آقا شیوه بیان این چجوریه ؟ عاطفیه ، خطابه ، واعظیه .... چیه
ساسان زند مقدم در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:
بیت اول اشکال تایپی دارد مطابق تصحیح فروزانفر نیست.
کلمه "ذاتش" به غلط "دانش" تایپ شده معنی بیت و کل شعر را کلا خراب میکند.
برگ بی برگی در ۵ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
تُرکان اول به زیبا رویی شهره بودند و دوم به غارتگری اما بیشتر بنظر میرسد به لحاظِ دل بردنشان در ادبیات عاشقانه نمادِ غارتگری شده اند، پس محتمل است حافظ زیباییها و جاذبه هایِ این جهان را که فلک یا روزگار از آنها برای غارتگری و دلبری از انسانها بکار می بندد دستمایه ای برای مفهومِ موردِ نظرِ خود قرار داده باشد، خوانِ روزه نیز میتواند دارای ایهام باشد، یعنی هم به معنی سفره های رنگینِ سحری و افطار در ماهِ رمضان باشد که توانگران می گسترند و هم به معنی ثواب و بهره معنویِ روزه داران در پایان ماه، اما آیا همه روزه داران چنین بهره ای از یک ماه روزه داری می برند؟ قطعآ پاسخ منفی ست و حافظ اشاره به گروهی دارد که در پایانِ ماه همچنان که در آن یکماه از خوان هایِ گسترده آنچنانی لذت می بردند اکنون و پس از آن به اصطلاح روزه داری نیز بار دیگر دلبسته جذابیتهای این جهان گردیده و برای جبرانِ مافات و اندک امساکِ چند روزه، محدودیت ها را مرتفع پنداشته و اگر هم پرهیزگاری در کار بوده است آن را به فراموشی سپرده، رها از قیود به خانه اولِ خود باز گشته و بارِ دیگر در دامِ فریبِ فلک گرفتار شود ، حافظ میفرماید تُرک فلک و زیباییِ یا جذابیت هایِ ظواهرِ این جهانی خوان و بهرمندی صائم را غارت کرده و از آن چیزی بر جای نمانده است، در مصراع دوم هلالِ عید و ماهِ نو شباهتی با دورِ قدح که مُدور است دارد و ضمنِ اشاره به دورِ فلک که موجب نو شدنِ ماه ها می گردد یادآورِ قدح است که با زبانِ زندگی چنین انسانی را به باده نوشی دعوت می کند زیرا آن یک ماه هیچگونه دستاوردِ معنوی برای چنین روزه داری در بر نداشته است، .پس اکنون از او می خواهد به باده نوشی آنهم با قدح روی بیاورد که بسیار بزرگتر از جام است تا شاید جبرانِ یکماه امساک او شده و به این آبِ معرفت تغییر و تحولی درونی را که در این ماه در پی اش بوده و باید به آن می رسید از این طریق بیازماید .
ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد
که خاکِ میکدهَ عشق را زیارت کرد
بیتِ بسیار مهمی ست ، حافظ روزه و حج و دیگر واجباتِ دینی را نفی نمی کند، بلکه ثواب و ثمر بخش بودنِ چنین اعمالی را مشروط به زیارتِ خاکِ میکده عشق می داند، میکده ای که خارج از زمان و مکان است و در آنجا شرابِ حقیقیِ عشق را سِرو می کنند و نه هر شرابِ موهوم دیگری ، زیارتِ خاکِ درِ میکده عشق یعنی خاکِ چنین میکده ای را سرمه چشم کنند تا بینایی یابند و جهان را از دریچه چشمِ خداوند که نگاهی سراسر عاشقانه به جهان است بنگرند، همچنین خاک درِ میکده کنایه ای ست از گشاده کردنِ فضای درونی یا همان شرحِ صدر که در ادیان آمده است، پس نماز و روزه و دیگر اعمالِ مذهبی انسانی مورد قبول قرار می گیرد که علاوه بر اخلاص و حضورِ قلب در انجامِ این عبادات ، نگاهش به جهان و دیگر انسانها نگاهی عاشقانه باشد و در تضاربِ عقاید با سعه صدر برخورد کند و پندارِ کمال نداشته باشد ، عابد و زاهدی که با خشم و کینه و نفرت به دیگر هم کیشان و حتی همنوعانِ خود با هر باوری بنگرد اگر هم عبادتِ ثقلین را بجای آورد کمترین بهره و ثوابی معنوی از آن نخواهد برد و تنها مشقتِ راه و گرسنگی را به جان خریده است. حافظ در غزلی دیگر انجام فریضه های دینی را با بدی نکردن به دیگران جمع بسته ، در باره خود میفرماید:
فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
پس معلوم میشود انسان دارای دو اقامتگاه است ، یکی اقامتگاه فرعی و موقت که ذهن است ومقامی برای شناسایی این جهان مادی که برای بقای انسان از ضروریات است و از بدوِ تولد شروع میشود و بهترین زمانِ بازگشت از آن، سنین جوانی ست و دیگر مقام اصلی که غالباً بایستی در آنجا بسر برد و آن خرابات یا همان میکدهٔ عشق است که درآنجا انسان با شرابِ عشق از عقلِ جزوی خود رها شده به شادی و آرامش و خوشبختی میرسد و حافظ دعا و شکر میگوید برای ایجاد و عمارتِ چنین اقامتگاهی چرا که آنجا از درد و غم خبری نیست .عمارت در مقابلِ خرابی می آید که معنی آبادانی می دهد، اولین عارفی که چنین خراباتی را عمارت کرد می تواند ابراهیم نبی ، سلیمان یا جمشید و یا زرتشت باشد که برخی نیز همگی آنان را یک نفر می دانند .بهای باده چون لعل چیست؟ جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
اما همانطور که باده انگوری زایل کننده عقل انسان است ، آن باده و می معرفت گرانبها نیز جوهرِ عقلِ ارزشمند که لازمه زندگی روزمره و تامین معاش است را از میان برداشته و عقل ارزشمند تری که عقل کل است و کاینات را اداره میکند جایگزین آن می نماید ، پس عقل معاش اندیش و مصلحت گرای انسان بهایِ آن می و باده عشق میباشد، و حافظ می فرماید ای انسان آگاه باش و بیا به این میکده یا خرابات چرا که بهترین سود در این تجارت است یعنی دادن عقل جزوی خود و دریافت می معرفتی که علاوه بر سرمستی، انسان را به عقل کلی متصل میکند که کاینات را اداره میکند و این عقل کل قطعاً امورات دنیوی انسان را نیز بهتر از آن عقلِ جزوی اداره میکند، تجارت خوب و پر منفعتی ست .نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی
کسی کند که به خونِ جگر طهارت کرد
شاید حافظ این بیت را با یادِ بیتِ معروفِ در نمازم خمِ ابرویِ تو با یاد آمد ،،، سروده باشد ، و می فرمایدِ نمازِ حقیقی در خمِ ابروانِ محرابی شکلِ حضرتِ معشوق است، و محرابِ منحنی نمادِ تسلیم است در برابر اتفاقات یا رخدادهای زندگی، اتفاقاتی که عرفا معتقدند بوسیله قضا و کن فکان الهی رقم می خورند، خونِ جگر کنایه ای ست از تحملِ دردِ آگاهانه و رضایت کامل برای همه اتفاق و رخدادهای لحظه به لحظه بدون اینکه آنها را به خوب و بد تقسیم بندی کنیم، پسحافظ میفرماید نمازِ صرفآ خم و راست شدن نیست در حالیکه الفاظی را بیان می کنیم اما ذهن و فکرِ ما در آینده و گذشته سیر میکنند ، کسی در فضای تسلیم و رضایتِ محرابِ آن ابروان نمازِ میگذارد که با خونِ ناشی از آن دردها طهارت نموده و یا وضو ساخته باشد ، حافظ در بیتِ بعد مثالی در این رابطه می آورد.
فغان که نرگسِ جَماشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُرد کشان از سرِ حقارت کرد
جماش در اینجا به معنی مست است اما مستِ غرور ، پس حافظ میفرماید چشم و نگاهِ شیخِ شهر که مستِ غرورِ عبادتها و سجده هایِ طولانیِ خویشتن است امروز با نظر و دیده حقارت به دُرد کشان یا شراب خواران نگریست، این دُرد کشان می تواند شراب خوارانِ انگوری باشد و یا عارفانی که شرابِ عشق می نوشند، تفاوتی از نظر معنایی نداشته و از دیدِ زندگی شیخِ شهر با نگاهِ محدودیت اندیشی که خود مستِ عبادتِ خدایِ ساخته ذهنش میباشد چنین حقی ندارد تا به دیده تحقیر بر دیگر مستان نظر کند، حافظ از چنین نگرشی فریاد و فغان بر آورده، هشدار می دهد که چنین نگاهی ستیزه گری ست و عدمِ تسلیم ، زاهدی تسلیم بوده و رکوع و سجودی حقیقی دارد که با مشاهده دُرد کشان بر رویِ آنان لبخندِ عاشقانه زده، خود را از آنان جدا و برتر نبیند.
به رویِ یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده، نظر از سرِ بصارت کرد
در ادامه بیت قبل به شیخِ شهر و هرآنکه چنین نگاهی به دیگران دارد پند داده، می فرماید با نظر به رویِ دیگران رُخسارِ یار یا حضرتِ معشوق را ببین، چرا که ذاتِ همه انسانها از جنسِ خداوند است و جلوه ای از رخِ آن یگانه در این جهان، در مصراع دوم کار دیده یعنی کسی که کارِ معنوی را به خود دیده است، پس اگر کسی عبادتی حقیقی را بجای آورده باشد حتمآ چنین بصیرتی نیز بدستآورده و با این نظر به سایرین می نگرد، چه ناباور باشند و چه باورمند، راهِ میخانه را برگزیده باشند و یا راهِ مسجد و صومعه، نگاهِ جماش یا مستِ حقیقی چنین نگاهی ست .
حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعتِ بسیار در عبادت کرد
.. در ۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴: