گنجور

حاشیه‌ها

ایرج بهرامی فر در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱:

بیش تر گروندگان به ادیان، پیروان دگر ادیان را به حق نمی دانند و به دین خود می خوانند اما پرسش من این است چه گونه از زبان خدایی سخن می گوید که به نظر من دلیلی برای اثبات بودنش نداریم البته دلیل علمی.

حسن_خادم_صبا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۶ - امر حق به موسی علیه السّلام که مرا به دهانی خوان کی بدان دهان گناه نکرده‌ای:

سلام و درود بر همهء عزیزان،،
جناب حسنلو زنجانی عزیز و محترم،،
جسارتا،، اتفاقا این ابیات، هیچگونه ارتباطی با موضوع التماس دعا که نداره، هیچ،، بلکه دقیقا التماس دعا رو نفی میکنه

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

گرامی نوید
نالیدن عاشقان دلسوز
ناپخته مجاز می‌شمارد
عیبش مکنید هوشمندان
گر سوخته خرمنی بزارد
سخن در نالیدن و زاری کردن است ، نه گذاشتن چیزی
می گوید اگر سوخته خرمنی زاری کند سزاوار عیب گویی نیست
بِزارَد= زاری کند

سید محسن در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۳ - گریه را به مستی ...:

چون نگریم--از درد چون ننالم----
گنج اندر دل خزانه کردم----
کینه های دیرینه بر ملا کرد---
بنظر درست میرسد

سید محسن در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۲:

نه گل به جا ماند و نه باغی-----هریک زسو به سراغی---
مصرع دوم بد خوانده میشه که فکر کنم اشکالی در کاره

nabavar در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

گرامی سارا
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست
بگیرم عنان دوست را به مانای دل دوست را به دست بیاورم و یا دل دوست را با خود مهربان کنم میتوان تعبیر کرد.

سید محسن در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۱ - باد فرح‌بخش بهاری:

تا به قفس اندرم-----ریخته یکسر پرم------درست است

حمید در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:

جناب ذبیح الله صفا(ج2ص429) این ابیات را ذیل نام شاعری به نام "امیرالشعرا عبدالملک برهانی" ذکر کرده اند

محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

شوربختانه در این مجموع بنام غزلیات حضرت ابوالمعانی میرزا عبدل قادر بیدل (رح) اشتباهات چاپی، دخل و تصرف، وحتی زیاده از ده غزل از تایپ افتاده و ناقص است. نمی دانم که دست اندر کاران قصدی یا اشتباهی این همه شکست و ریخت را در نظر نمی گیرند و حاشیه هارا نیمخوانند در تصحیح و رفع این اشتباهات و نواقص نمی پردازند. زمن مرنج که میخواهم آبروی ترا

آذر. خانم معلم جغرافیا از اراک در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - گفتار اندر آفرینشِ آفتاب:

کاش در مورد شاهنامه هم کسی مثل فرهاد که مثنوی را معنی می کند ، پیدا می شد و بیت ها را معنی می کرد

علی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷:

بماند بسانی اندر نهفت
تصحیح شود به:
بماند بآسانی اندر نهفت

علی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷:

کمان ترک گلرخ به زه بر نهاد
"ترک گلرخ" اشاره به غلام کم سن سال زال می‌باشد.

احمد نیکو در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۴:

گر من زمی مغانه مستم هستم
ور کافر و رند و بت پرستم هستم
هر طایفه ای به من گمانی دارد

من زان خودم چنانکه هستم هستم

موافق مجموعه چاپ (روزن) - طربخانه

علی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:

یکی گفت زیشان که ای سر و بن
اینطور خوانده شود:
یکی گفت زیشان که ای سرو بن

احمد نیکو در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:

هرگه که بنفشه جامه در رنگ زند
در دامن گل باد صبا چنگ زند
هشیار کسی بود که با سیمبری

می نوشد و جام باده بر سنگ زند

۸ در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

بابک گرامی،
درود بر شما و آفرین بر نظر پاک خطا پوشت
باری ،
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر و امید که نیک به خود به بپردازیم باشد که روزگار چون شکر بازیابیم
تندرست و شادکام بوید.

احمد نیکو در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶:

رباعی بدین متن صحیح است:

بردار پیاله و سبو ای دلجو
برگرد به گرد سبزه زار و لب جو
کاین چرخ ز قامت بتان مه رو
صدبار پیاله کرد و صدبار سبو

سارا در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

منظور از عنان دوست چیه؟

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد

شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد

معلوم نیست وجه تسمیه دخترِ رَز چیست واز کجا و اولین بار توسطِ کدام شاعری به شعر و ادبیاتِ عارفانه راه یافته است اما آنچه مسلم است این عبارت توسطِ شعرایِ بزرگِ دیگری نیز بکار رفته و بنظر میرسد شاعر قصدِ آن داشته تا قرمزیِ شراب را به لبِ لعل گونِ دختران تشبیه کرده و لذتِ نوشیدنِ آن‌شراب را به بوسیدنِ لبِ زیبا رویان، پس‌حافظ خطاب به دوستانی که در حلقه عاشقانِ می پرست هستند مژده می دهد شرابی که تا کنون در پرده و لفافه بوده است اکنون از مستور و پوشیده بودنِ خود توبه کرده، قصدِ آشکار نمودنِ خود را دارد، در مصراع دوم محتسب علاوه بر معنی مسؤلِ امر به معروف و نهیِ از منکر که توسطِ داروغه گماشته می شد، در لغت به معنیِ حسابرس آمده است و در اینجا منظور از آن، بزرگ حسابرسِ جهان یعنی زندگی یا خداوند است، پس‌ حافظ می‌فرماید دخترِ رَز یا شرابِ لعل گون و حیات بخش برای بیرون آمدن از مستوری، کارِ آشکار شدنِ خود را به دستور و فرمانِ زندگی یا خداوند آغاز نمود.

آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید

تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

حریفان در ادبیاتِ عارفانه به معنی عاشقان آمده است و پس‌از حضورِ بی پرده شرابِ عشق در مجلسِ عشاق است که این عاشقان با دیدنِ عرقِ رویِ دخترِ رَز گمان می بردند عرقِ شرمی ست که بدلیلِ احساسِ غربت و دوری از عاشقانِ میگسار بر جبینش نقش بسته است ، حافظ می فرماید عرقش را پاک کنید تا چنین گمان و تصوری حاصل نشود ، عرق کردن را شعرا برای خستگی بکار می بردند و در اینجا نیز می‌تواند مصداق یافته و مُراد خستگی ِ دخترِ رز باشد برای انتظارِ طولانی که کشیده است تا مگر عاشقی او را از پسِ پرده تشخیص داده، بیرون آورده و بنوشد، اما دریغ که این  اتفاق نیفتاد و به همین سبب دخترِ رَز یا شرابِ عشق از محتسبِ کُل رخصت می یابد تا بوسیله آثارِ بزرگانی چون حافظ و عطار و مولانا از مستوری توبه کرده و آشکارا خود را در معرضِ دیدِ عاشقان قرار دهد .

مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق 

راه مستانه زد و چارهَ مخموری کرد

مطربِ عشق رمزِ خداوند یا زندگی ست که هرچه بنوازد خوش و شادی بخش است و حافظ می‌فرماید پس‌از چنین تدبیری از جانبِ زندگی برای بیرون آمدن از مستوری و پرده نشینیِ شراب است که اهلِ دل و عاشقان باید مژدگانی بدهند زیرا خداوند راهِ عاشقان را مستانه می زند، تا پیش از رونمایی از دخترِ رَز پویندگانِ راهِ عاشقی یا حریفان، سرگشتگانِ این وادی بودند، برخی در راهِ زهد افتاده و با باورهایِ خود درآمیخته شده از ناکجا آبادها سر بر می آوردند و برخی دیگر که در دامِ ریا و نفاق افتاده  بکلی گمراه می شدند ، اما بزرگان و عارفان با دستورِ خداوند شرابِ عشق را از پرده بیرون آورده و به تشنگانِ مخمور معرفی می کنند و  تنها راهِ چاره نیز همین است .

نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود

آن چه با خرقه زاهد ، می انگوری کرد

در شرع گفته اند هر آن چیزی که بسیار نجس است را باید هفت مرتبه با آب شستشو دهند یا اصطلاحن آب کشند، زاهدی که از دخترِ رَز و خاصیتِ شرابِ عشق نا آگاه و بی بهره است و به چاره کار که مخموری ست و عاشقی ایمان ندارد لاجرم در بیراهه افتاده، تنها از معنیِ دین و زُهد محرمات یا به زعمِ خود نجس بودنِ شراب را فهمیده است و این کاری ست که میِ انگوری با خرقه زهدِ آن زاهد کرده است، یعنی هم هویتی با اعتقاداتِ خُشکِ خویشتن که بسیار مُخرب است و نه تنها با هفت آب از ذهنِ خُشکِ زاهد پاک نمی شود ، بلکه با صدها بار سوزانیدنِ چنین خرقه ای ، افکارِ پوسیده او که دین را صرفآ در ترکِ مُحرماتی مانندِ شراب می‌بینند از سرِ او بیرون نرفته و خرقه دینداریِ او پاک و بی آلایش نمی شود و زاهد هرگز در نمی یابد که این زندگی یا مطربِ عشق است که چاره کار که مخموری و نوشیدنِ باده الست است را از طریقِ بزرگان و عارفان به عشاق معرفی می نماید ، پس همچنان نسبت به باده نوشانِ میِ انگوری کینه و بغض داشته، تا ابد ذهنش درگیرِِ همین مطلب خواهد بود.

غنچه گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بشکفت

مرغِ خوشخوان طرب از برگِ گُلِ سوری کرد

حافظ خود را مثال زده می فرماید ببینید حافظ را که عاشقی و مخموری را پیشه خود ساخت چگونه نسیمِ روحبخشِ زندگی بر او دمید و غنچه گُلبنِ وصلش را باز و شکفته کرد، سپس او مبدل به مرغِ خوش الحانی شد که چنین نغمه هایِ زیبا و جاودانه ای را می سُراید ، و این نغمه سرایی را از لطافتِ گُلبرگِ گُل قرمز که نمادِ عاشقی ست بدست آورده است،  پس‌ هیچکس از میگساری و عاشقی ضرر نمی کند.

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری داد

حسود در اینجا یعنی بدخواه و کینه توز یا همان زاهدی که نسبت به شراب حساسیتِ ویژه ای داشته و کینه باده نوشان را در دل دارد، او نسبت به عباداتِ سطحیِ خود مغرور بوده و نگاهش نسبت به دیگران از بالا به پایین  است، حافظ که در بیتِ قبل خود را مثال می آورد که از باده نوشی و عاشقی به چنین مراتبی از معرفت دست یافته است به خود هُشدار می دهد که مبادا غرور بر او چیره شود و باید از سرنوشتِ زاهدِ حسود درسِ عبرت گرفت که او نه تنها عرض و آبرو، بلکه مال و برکتِ زندگی و حتی دل و دینِ خود را بر سرِ مغرور شدن به زُهدِ خود از دست داد . اگرچه به زاهدِ حسود تفهیم شود که منظور از می همان میِ الست و شرابِ عشق است بازهم بدلیلِ بُغض و حساسیتش نسبت به واژه می و شراب چنین استعاره ای را به استنادِ شبهه در ترویجِ فسق نپذیرفته ، خود را از پیغامهایِ زندگی بخشِ عارفان و بزرگان محروم می کند و همین غرورِ بیجا موجب از دست رفتن هرآنچه دارد و از جمله همین اندک دین و ایمانِ او خواهد شد .

 

 

 

شکرانه در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:

در نسخه ای مصرع اول را اینگونه دیدم: ما سرخوشان دل از دست داده ایم

۱
۲۰۲۱
۲۰۲۲
۲۰۲۳
۲۰۲۴
۲۰۲۵
۵۴۷۹