گنجور

 
سنایی

هر آن روزی که باشم در خرابات

همی نالم چو موسی در مناجات

خوشا روزی که در مستی گذارم

مبارک باشدم ایام و ساعات

مرا بی خویشتن بهتر که باشم

به قرایی فروشم زهد و طاعات

چو از بند خرد آزاد گشتم

نخواهم کرد پس گیتی عمارات

مرا گویی لباسات تو تا کی

خراباتی چه داند جز لباسات

گهی اندر سجودم پیش ساقی

گهی پیش مغنی در تحیات

پدر بر خم خمرم وقف کردست

سبیلم کرد مادر در خرابات

گهی گویم که ای ساقی قدح گیر

گهی گویم که ای مطرب غزل‌هات

گهی باده کشیده تا به مستی

گهی نعره رسیده تا سماوات

مرا موسی نفرماید به تورات

چو کردم حق فرعونی مکافات

چو دانی کاین سنایی ترهاتست

مکن بر روی سلامی خواجه هیهات