بود در شهر شام، از حسین دختری
آسیه فطرتی، فاطمه مَنْظری
تالیِ مریمی، ثانیِ هاجری
عفت کردگار، عصمت اکبری
لبْ چو لعلِ بَدَخْش، رخ عقیق یمن
او سه ساله بُد و عقل چِل ساله داشت
با چهل ساله عقل، رویْ چون لاله داشت
لالهی روی او، همچو مه هاله داشت
هاله پرده ز رخ، چون گل ژاله داشت
ژاله آری نکوست، بر گل و نسترن
شد رقیه ز باب، نام دلجوی او
نار طور کلیم، آتش روی او
همچو خیرالنسا، خصلت و خوی او
کس ندیدهست چون، چشم جادوی او
نرگسی در خَتا، آهویی در خُتَن
گرچه اندر نظر، طفل بود و صغیر
گرچه میآمدی، از لبش بوی شیر
لیک چون وی ندید، چشم گردون پیر
دختری با کمال، اختری بینظیر
شوخ و شیرین کلام، خوب و نیکو سخن
از تُخوم زمین، تا نجوم سما
دیده در حُجر او، تربیت ماسوا
قره العین شاه، نور چشم هدا
هم ز امرش روان، هم به حکمش بهپا
عزم گردون پیر، نظم دِیْر کُهن
بر عموها مدام، زینت دوش بود
عمهها را تمام، زیب آغوش بود
خواهران را لبش، چشمهی نوش بود
خُردیاش را خِرَد، حلقه در گوش بود
از ظهور ذُکاء، از وفور فُطَن
بس که نشْو و نُما، با پدر کرده بود
روی دامان او، نازپرورده بود
بابش اندر سفر، همره آورده بود
پیش گفتار وی، بنده پرورده بود
از ازل شیخ و شاب، تا ابد مرد و زن
خندهاش دلربا، گریهاش جانگداز
شاه اقلیم قُرب، ماه برج حجاز
چون برادر بزرگ، چون پدر سرفراز
نزد باب عزیز، آن مه دلنواز
هم جلیس سفر، هم انیس وطن
دیده در کودکی، گرم و سرد جهان
خورده بر ماهِ رخ، سیلی ناکسان
کشفْ کرده سنان، بر زنان بر سنان
رنگ رخسار راِ، از عطش باختْگان
یا چه یعقوب در، کنج بیتالحَزَن
از یتیمی فلک، کار او ساخته
رنگ رخسار را، از عطش باخته
از فراق پدر، گشته چون فاخته
بانگ کو کوی او، شورش انداخته
در زمین و زمان، از بلا و مِحَن
داغ تبخاله را، پای وی پایدار
طوق در گردنش، از رَسَن استوار
وز تپانچه بُدَش، ارغوانی عِذار
گریه طوفان نوح، ناله صوت هَزار
اشک وی جانخراش، آه وی دلشِکَن
در صغیری اسیر، شد چه بعد از پدر
برد با درد و داغ، روز و شب را بهسر
گاه بودی خموش، گه شدی نوحهگر
میشدی گه به پا، میزدی گه بهسر
نه قرارش به جان، نی توانش به تن
در خرابه سُکون، ساختهای در کُرَب
بود «اَیْنَ اَبی»، کار او روز و شب
شامگاهان بهرنج، روزها در تَعَب
ای عجب ای سپهر، از تو ثُمَّ العَجَب
تا کجا دون نداشت، شرمی از خویشتن؟
قدری انصاف کن، آخر ای هرزهگرد
عترت مصطفی، وینقَدَر داغ و درد؟
شد زنانْشان اسیر، یا که شد کشته مَرد
آخر این بیگناه، طفلِ بیکس چه کرد؟
تا که شد مبتلا، اینقدر در فِتَن
در خرابه شبی، خفته و خواب دید
آفتابی به خواب، رفت و مهتاب دید
آنچه از بهر وی، بود نایاب دید
یعنی اندر بهخواب، طلعت باب دید
جای در شاخِ سَرْو، کرد و برگ سمن
شاهزاده به شَه، مدتی راز داشت
با پدر بهرِ راه، جانِ دَمساز داشت
از شکایت ز شِمْر، شور و شهناز داشت
ناگهانش ز خواب، بخت بد باز داشت
گشت بیدار و ماند، شِکْوهاش در دهن
در سراغ پدر، کرد آن مستمند
باز چون عندلیب، آه و افغان بلند
عرش را همچو فرش، در تزلزل فِکَند
ساخت چون نی بلند، ناله از بند بند
جامهی جان ز نو، چاک زد دردمند
زد در آن شب به شام، قَرق آهش عَلَم
سوخت بر حال خویش، جان اهل حرم
باز اهل حرم، ریخت از غم به هم
گشته هر یک ز هم، چاره جو بهر غم
ام کلثوم زار، زینب مُمتَحَن
ناله وی رسید، چون به گوش یزید
کرد بهرش روان، رأس شاه شهید
آن یتیم غریب، چون سر باب دید
زد بهسر دستِ غم، وز دل آهی کشید
همچو (صامت) پرید، مرغ روحش زِ تَن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری درباره دختر حسین ابن علی، رقیه، است. شاعر او را با صفات برجسته و معصوم وصف میکند و به زیباییهای ظاهری و باطنیاش اشاره میکند. رقیه گرچه در سنین کودکی به سر میبرد، اما از نظر عقل و درک، جلوتر از سنش است. شاعر به مصیبتها و دوران سختی که او پس از شهادت پدرش متحمل شد، میپردازد و احساسات عمیق او را در فقدان پدر و غمها و دردهایی که در زندگیاش به همراه داشت، به تصویر میکشد. او همچنین به آرامشها و غمهای سایر اعضای خانواده اشاره میکند و نهایتاً به نوای حزین و گریههای رقیه برای پدرش پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: در شهر شام دختری بود به نام آسیه، که از نظر اخلاق و زیبایی مانند فاطمه بود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت والای یک زن بزرگوار میپردازد. او را همچون مریم، مادر عیسی و با عفت و پاکدامنی توصیف میکند که در مرتبهای بالا و مقدس قرار دارد. این زن، نماد عفت و طهارت است و جایگاهی رفیع و معنوی دارد.
هوش مصنوعی: لبهای او مانند لعل بدخشانی و چهرهاش مانند عقیق یمن است.
هوش مصنوعی: او سه ساله بود اما از نظر عقل و فهم مانند کسی چهل ساله به نظر میرسید و با وجود سن کمش، زیباییاش مانند گل لاله بود.
هوش مصنوعی: چهرهاش همانند گل لاله زیبا و دلربا بود و نور صورتش مانند نوری که از ماه ساطع میشود، اطرافش را احاطه کرده بود. پردهای که بر چهرهاش افتاده بود، شبیه قطرات شبنم بر گل مینمود.
هوش مصنوعی: رطوبت صبحگاهی، زیبایی را بر روی گلها و نسترنها مینشاند.
هوش مصنوعی: رقیه از دلتنگی پدرش به شدت ناراحت و غمگین شده است، مانند آتش و نور وجودش که به طور خاص دلخواه و جذاب است.
هوش مصنوعی: شخصیتی همچون خیرالنسا، ویژگیها و خصوصیاتش بینظیر است و هیچکس مانند او را ندیده است، به ویژه چشمهای جادوییاش.
هوش مصنوعی: گلی در میان دشت و کوه، مانند آهو در بیابان، جلوهگری و زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: با اینکه در نگاه اول به نظر میرسد که او کودک و کوچک است، اما بوی شیر از لبانش به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: اما چون او را نبیند، چشمان آسمان، دختری با کمال و ستارهای بینظیر را میبیند.
هوش مصنوعی: آن کس که سخن میگوید به زبانی خوش و دلپذیر، سخنانش نیکو و زیباست.
هوش مصنوعی: از زیرزمین تا آسمانها، همه چیز در تربیت او تحت نظر است.
هوش مصنوعی: چشموچراغ شاه، نور دیدگان هدا نیز به فرمان او به حرکت درآمده و به حکم او ایستاده است.
هوش مصنوعی: مقصد و ارادهٔ زمین، به نظم و ترتیب کهن دنیای گذشته است.
هوش مصنوعی: عمهها همیشه زینتی بر دوش داشتند و زیبایی در آغوش آنها نهفته بود.
هوش مصنوعی: لبهای خواهران مانند چشمهای از نوشیدنی شیرین و دلپذیر بودند، و خرد آنها مانند حلقهای در گوش، نشاندهندهی فطرت پخته و تجربهی آنان بود.
هوش مصنوعی: با آمدن ذکاوت و افزایش هوش و فطانت، تغییرات مثبتی رخ میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که به خاطر محبت و توجه زیاد پدر، فرزند با عشق و ناز پرورش یافته و رشد کرده است. در حقیقت، سایهی محبت پدر باعث شده تا فرزند در کنار او به خوبی رشد کند و نازپرورده شود.
هوش مصنوعی: پدرش در سفر، همراه خود پیشگفتار او را آورده بود و بندهای را که تربیت کرده بود، با خود داشت.
هوش مصنوعی: از آغاز تا همیشه، مرد و زن وجود دارند، از همان ابتدا تا همیشه در کنار یکدیگر هستند.
هوش مصنوعی: خندهاش دلانگیز و جذاب است، و گریهاش قلب را به درد میآورد. او شاه سرزمین عشق است و مانند ماه در آسمان حجاز میدرخشد.
هوش مصنوعی: شخصی که همچون برادر بزرگ و پدر محترم است، در کنار باب عزیز و در حضور آن ماه دلنواز، قرار دارد.
هوش مصنوعی: هم در کنار همسفران لذت میبرم و هم در کنار دوستانم در وطن.
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، چشمهایی که تجربههای مختلف زندگی را از سر گذراندهاند، حالا بر چهرهی ماهگون کسانی که با مشکلات و سختیها روبهرو شدهاند، تأثیر میگذارند.
هوش مصنوعی: سنان به زنان رنگ رخسار را نمایان کرده است، از شدت عطش و تشنگی که داشتند.
هوش مصنوعی: شاید مانند یعقوب که در گوشهای از خانهاش پنهان شده و غمگین است، تو نیز در گوشهای از دل خود غم و اندوه را احساس کنی.
هوش مصنوعی: به دلیل سختیهایی که تقدیر در زندگی به همراه دارد، نازکی و زیبایی چهرهاش به خاطر تشنگی و کمبودها از بین رفته است.
هوش مصنوعی: از دوری پدر، مانند فاختهای شدهام که با صدای کو کو، یاد او را زنده میکنم و در دلم آشفتگی ایجاد کردهام.
هوش مصنوعی: در جهان و در زمان، از مشکلات و بلایا دوری کن.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به دلش چنگ میزند، به خاطر وابستگیای است که به او دارد و خنجری که از آن احساس میکند، ناشی از عدم آزادی اوست.
هوش مصنوعی: از صدای تپانچه، مویی قرمزرنگ به خاطر گریه و فریادهای دلخراش طوفان نوح به وجود آمد که صدای آن به هزار ناله شباهت دارد.
هوش مصنوعی: اشک او قلب را میآزارد و آه او روح را میشکند.
هوش مصنوعی: در کودکی به سختی و رنج اسیر شد و بعد از پدر، با درد و اندوه، روزها و شبها را سپری کرد.
هوش مصنوعی: گاهی ساکت بودی، گاهی صدایت به گریه بلند میشد، گاهی برپا میشدی و دور هم میرقصیدی، گاهی هم به سر و صورت خود میزدی.
هوش مصنوعی: نه آرامش او بر جانم تاثیر دارد و نه توانایی او بر بدنم.
هوش مصنوعی: در ویرانهای بدون آرامش، خانهای را برپا کردهای که آکنده از درد و غم است، و همواره در تلاش برای یافتن پدر خود هستی. این تلاش تو در تمام روز و شب ادامه دارد.
هوش مصنوعی: در شبها به سختی و زحمت میگذرانم و در طول روزها هم به تعب و خستگی مشغولم. عجب اینکه، ای آسمان، نه تنها این وضعیت عجیبه، بلکه از تو هم باید تعجب کرد!
هوش مصنوعی: تا چه حد میتوان بیشرمی کرد و هیچ حیا و شرمی از خود نداشت؟
هوش مصنوعی: به کمی انصاف فکر کن، ای کسی که در خانواده پیامبر به دنبال خوشگذرانی هستی، این همه درد و رنج چه معنی دارد؟
هوش مصنوعی: زنانشان به اسارت رفتند و مرد بیگناهی کشته شد. حالا این کودک بیکس چه تقصیری دارد؟
هوش مصنوعی: زمانی که دچار مصیبت و چالشهای شدید شد، اینقدر در مشکلات و دغدغهها غرق شده است.
هوش مصنوعی: در یک شب در یک خرابه، شخصی خوابش برد و در خواب، آفتابی را دید که به خواب رفته و مهتاب را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: آنچه که به خاطر او نایاب و کمیاب به نظر میرسید، در واقع در خواب به تصویر او دست یافت.
هوش مصنوعی: در دل درخت سرو، گلهای زیبای سمن شکوفا شدهاند.
هوش مصنوعی: شاهزاده مدتی با پدرش در مورد رازهایی که به آینده و راه زندگیاش مربوط میشود، صحبت کرد و در این گفتگو عشق و محبت را نیز در دل داشت.
هوش مصنوعی: ناگهان از خواب بیدار شد و متوجه شد که شمر و شور و شهناز به او شکایت دارند و این موضوع باعث بروز ناگواری و بدشانسی برای او شده است.
هوش مصنوعی: او بیدار شد و همچنان بیدار ماند، و گلایهاش در زبانش بود.
هوش مصنوعی: مستمندی که به دنبال پدرش میگردد، همچون بلبل، با صدای بلند ناله و فریاد میزند.
هوش مصنوعی: او اوج و بلندی آسمان را به اندازهی زمین در حال تغییر و تزلزل میبیند، درست مانند اینکه نیای بلند نالهای از زیر بندهایش سر میدهد.
هوش مصنوعی: دل پر از درد و رنج من، به تازگی لباس تازهای بر تن کرده است.
هوش مصنوعی: در آن شب در شام، صدای آهش به حدی بلند بود که بر حال خود و جان اهل حرم تأثیر عمیقی گذاشت.
هوش مصنوعی: اهل حرم از غم به هم ریختهاند و هرکدام برای نگرانی خود چارهای میجویند.
هوش مصنوعی: شما در این بیت به دو شخصیت مهم تاریخی اشاره دارید: "ام کلثوم" و "زینب". در واقع، شاعر به ویژگیها و روحیه مُمتَحَن زینب و احساساتی که درباره ام کلثوم وجود دارد، اشاره میکند. به بیان دیگر، این جمله به نوعی دلالت بر قدرت و استقامت این شخصیتها در شرایط دشوار و چالشبرانگیز دارد.
هوش مصنوعی: ناله و شیون او به گوش یزید رسید و این ناله باعث شد که سر امام حسین (ع) به او بگوید که روحش همچنان زنده است.
هوش مصنوعی: آن یتیم ناچار، وقتی که پدرش را دید، دستش را به سرش گذاشت و از دلش آهی بلند کرد.
هوش مصنوعی: پرنده روح او مثل صامت از جسمش پرواز کرد و به آسمان رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.