گنجور

حاشیه‌ها

محمد در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:

معنای شعر کاملا واضح و روشن است.لطفا و خواهشا توضیح بیهوده و تفسیر به رای نفرمایید

محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:

اخگری

محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:

داغ مظور است اینجا اختری در کار نیست
درستش چینی است:
سوختن چون شمع، اوج پایه یی اقبال ماست
داغ منظور است اینجا، اخگری در کار نیست./

nabavar در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

مگس ( زنبور عسل ) نوش می گیرد یعنی شیره ی گلها را می مکد، نشتر می زند یعنی نیش می زند.
اما آنانکه انگبین می پرورند و متصدی در این کارند از زنبور هراسی ندارند.

امیر در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

آقا شیوه بیان این چجوریه ؟ عاطفیه ، خطابه ، واعظیه .... چیه

ساسان زند مقدم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:

بیت اول اشکال تایپی دارد مطابق تصحیح فروزانفر نیست.
کلمه "ذاتش" به غلط "دانش" تایپ شده معنی بیت و کل شعر را کلا خراب میکند.

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد

هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد

تُرکان اول به زیبا رویی شهره بودند و دوم به غارتگری اما بیشتر بنظر میرسد به لحاظِ دل بردنشان در ادبیات عاشقانه نمادِ غارتگری شده اند، پس محتمل است حافظ زیباییها و جاذبه هایِ این جهان  را که فلک یا روزگار از آنها برای غارتگری و دلبری از انسانها بکار می بندد دستمایه ای برای مفهومِ موردِ نظرِ خود قرار داده باشد، خوانِ روزه نیز می‌تواند دارای ایهام باشد، یعنی هم به معنی سفره های رنگینِ سحری و افطار در ماهِ رمضان باشد که توانگران می گسترند و هم به معنی ثواب و بهره معنویِ روزه داران در پایان ماه، اما آیا همه روزه داران  چنین بهره ای از یک ماه روزه داری می برند؟ قطعآ پاسخ منفی ست و حافظ اشاره به گروهی دارد که در پایانِ ماه همچنان که در آن یکماه از خوان هایِ گسترده آنچنانی لذت می بردند اکنون و پس از آن به اصطلاح روزه داری نیز بار دیگر دلبسته جذابیت‌های این جهان گردیده و برای جبرانِ مافات و اندک امساکِ چند روزه، محدودیت ها را مرتفع پنداشته و اگر هم پرهیزگاری در کار بوده است آن را به فراموشی سپرده، رها از قیود به خانه اولِ خود باز گشته و بارِ دیگر در دامِ فریبِ فلک گرفتار شود ، حافظ می‌فرماید تُرک فلک و زیباییِ یا جذابیت هایِ ظواهرِ این جهانی خوان و بهرمندی صائم  را غارت کرده و از آن چیزی بر جای نمانده است، در مصراع دوم هلالِ عید و ماهِ نو شباهتی با دورِ قدح که مُدور است دارد و ضمنِ اشاره‌ به دورِ فلک که موجب نو شدنِ ماه ها می گردد یادآورِ قدح است که با زبانِ زندگی چنین انسانی را به باده نوشی دعوت می کند زیرا آن یک ماه هیچگونه دستاوردِ معنوی برای چنین روزه داری در بر نداشته است، .پس اکنون از او می خواهد به باده نوشی آنهم با قدح روی بیاورد که بسیار بزرگتر از جام است تا شاید جبرانِ یکماه امساک او شده و به این آبِ معرفت تغییر و تحولی درونی را که در این ماه در پی اش بوده و باید به آن می رسید از این طریق بیازماید .

ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد

که خاکِ میکدهَ عشق را زیارت کرد

بیتِ بسیار مهمی ست ، حافظ روزه و حج و دیگر واجباتِ دینی را نفی نمی کند، بلکه ثواب و ثمر بخش بودنِ چنین اعمالی را مشروط به زیارتِ خاکِ میکده عشق می داند، میکده ای که خارج از  زمان و مکان است و در آنجا شرابِ حقیقیِ عشق را سِرو می کنند و نه هر شرابِ موهوم دیگری ، زیارتِ خاکِ درِ میکده عشق یعنی خاکِ چنین میکده ای را سرمه چشم کنند تا بینایی یابند و جهان را از دریچه چشمِ خداوند که نگاهی سراسر عاشقانه به جهان است بنگرند، همچنین خاک درِ میکده کنایه ای ست از گشاده کردنِ فضای درونی یا همان شرحِ صدر که در ادیان آمده است، پس‌ نماز و روزه و دیگر اعمالِ مذهبی انسانی مورد قبول قرار می گیرد که علاوه بر اخلاص و حضورِ قلب در انجامِ این عبادات ، نگاهش به جهان و دیگر انسانها نگاهی عاشقانه باشد و در تضاربِ عقاید با سعه صدر برخورد کند  و پندارِ کمال نداشته باشد ، عابد و زاهدی که با خشم و کینه و نفرت به دیگر هم کیشان و حتی همنوعانِ خود با هر باوری بنگرد اگر هم عبادتِ ثقلین را بجای آورد کمترین بهره و ثوابی معنوی از آن نخواهد برد و تنها مشقتِ راه و گرسنگی را به جان خریده است. حافظ در غزلی دیگر انجام فریضه های دینی را با بدی نکردن به دیگران جمع بسته ، در باره خود می‌فرماید:

فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست

مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
پس معلوم میشود انسان دارای دو اقامتگاه است ، یکی اقامتگاه فرعی و موقت که ذهن است ومقامی برای شناسایی این جهان مادی که برای بقای انسان از ضروریات است و از بدوِ تولد شروع میشود و بهترین زمانِ بازگشت از آن، سنین جوانی ست و دیگر مقام اصلی که غالباً بایستی در آنجا بسر برد و آن خرابات یا همان میکدهٔ عشق است که درآنجا انسان با شرابِ عشق از عقلِ جزوی خود رها شده به شادی و آرامش و خوشبختی میرسد و حافظ دعا و شکر میگوید برای ایجاد و عمارتِ چنین اقامتگاهی چرا که آنجا از درد و غم خبری نیست .عمارت در مقابلِ خرابی می آید که معنی آبادانی می دهد، اولین عارفی که چنین خراباتی را عمارت کرد می تواند ابراهیم نبی ، سلیمان یا جمشید و یا زرتشت باشد که برخی نیز همگی آنان را یک نفر می دانند .

بهای باده چون لعل چیست؟ جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
اما همانطور که باده انگوری زایل کننده عقل انسان است ، آن باده و می معرفت گرانبها نیز جوهرِ عقلِ ارزشمند که لازمه زندگی روزمره و تامین معاش است را از میان برداشته و عقل ارزشمند تری که عقل کل است و کاینات را اداره میکند جایگزین آن می نماید ، پس عقل معاش اندیش و مصلحت گرای انسان بهایِ آن می و باده عشق میباشد، و حافظ می فرماید ای انسان آگاه باش و بیا به این میکده یا خرابات چرا که بهترین سود در این تجارت است یعنی دادن عقل جزوی خود و دریافت می معرفتی که علاوه بر سرمستی، انسان را به عقل کلی متصل میکند که کاینات را اداره میکند و این عقل کل قطعاً امورات دنیوی انسان را نیز بهتر از آن عقلِ جزوی اداره میکند، تجارت خوب و پر منفعتی ست .

نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی 

کسی کند که به خونِ جگر طهارت کرد

شاید حافظ این بیت را با یادِ بیتِ معروفِ در نمازم خمِ ابرویِ تو با یاد آمد ،،، سروده باشد ، و می فرمایدِ نمازِ حقیقی در خمِ ابروانِ محرابی شکلِ حضرتِ معشوق است، و محرابِ منحنی نمادِ تسلیم است در برابر اتفاقات یا رخدادهای زندگی، اتفاقاتی که عرفا معتقدند بوسیله قضا و کن فکان الهی رقم می خورند، خونِ جگر کنایه ای ست از تحملِ دردِ آگاهانه و رضایت کامل برای همه اتفاق و رخدادهای لحظه به لحظه بدون اینکه آنها را به خوب و بد تقسیم بندی کنیم، پس‌حافظ می‌فرماید نمازِ صرفآ خم و راست شدن نیست در حالیکه الفاظی را بیان می کنیم اما ذهن و فکرِ ما در آینده و گذشته سیر می‌کنند ، کسی در فضای تسلیم و رضایتِ محرابِ آن ابروان نمازِ می‌گذارد که با خونِ ناشی از آن دردها طهارت نموده و یا وضو ساخته باشد ، حافظ در بیتِ بعد مثالی در این رابطه می آورد.

فغان که نرگسِ جَماشِ شیخِ شهر امروز

نظر به دُرد کشان از سرِ حقارت کرد

جماش در اینجا به معنی مست است اما مستِ غرور ، پس‌ حافظ می‌فرماید چشم و نگاهِ شیخِ شهر  که مستِ غرورِ عبادتها و سجده هایِ طولانیِ خویشتن است امروز با نظر و دیده حقارت به دُرد کشان یا شراب خواران نگریست، این دُرد کشان می تواند شراب خوارانِ انگوری باشد و یا عارفانی که شرابِ عشق می نوشند، تفاوتی از نظر معنایی نداشته و از دیدِ زندگی شیخِ شهر با نگاهِ محدودیت اندیشی که خود مستِ عبادتِ خدایِ ساخته ذهنش می‌باشد چنین حقی ندارد تا به دیده تحقیر بر دیگر مستان نظر کند، حافظ از چنین نگرشی فریاد و فغان بر آورده، هشدار می دهد که چنین نگاهی ستیزه گری ست و عدمِ تسلیم ، زاهدی تسلیم بوده و رکوع و سجودی حقیقی دارد که با مشاهده دُرد کشان بر رویِ آنان لبخندِ عاشقانه زده، خود را از آنان جدا و برتر نبیند.

به رویِ یار نظر کن ز دیده منت دار

که کار دیده، نظر از سرِ بصارت کرد

در ادامه بیت قبل به شیخِ شهر و هرآنکه چنین نگاهی به دیگران دارد پند داده، می فرماید با نظر به رویِ دیگران رُخسارِ یار یا حضرتِ معشوق را ببین، چرا که ذاتِ همه انسان‌ها از جنسِ خداوند است و جلوه ای از رخِ آن یگانه در این جهان، در مصراع دوم کار دیده یعنی کسی که کارِ معنوی را به خود دیده است، پس اگر کسی عبادتی حقیقی را بجای آورده باشد حتمآ چنین بصیرتی نیز بدست‌آورده و با این نظر به سایرین می نگرد، چه ناباور باشند و چه باورمند، راهِ میخانه را برگزیده باشند و یا راهِ مسجد و صومعه، نگاهِ جماش یا مستِ حقیقی چنین نگاهی ست .

حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ 

اگرچه صنعتِ بسیار در عبادت کرد

 

 

 

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱۲:

درود بر ادیبان---بر شمردن مشکلات و سختی های انبیا و اولیا بیشتر به منظور بالا بردن ظرفیت مردم در ستم کشی و تحمل بدبختی هایشان است .تا از این راه شاهان و شاهزادگان ستمگر قاجار بتوانند بیشتر عیش و نوش بکنند و مردم هم با خیال اینکه این ستمگران از اولیا وانبیا نیستند و کارشان به دوزخ میرسد آنها را رها کنند.

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۹:

درود بر ادیبان---اساسا این دیدگاه و اینکه عاشقان خداوند دچار انواع دردها و مصیبت ها میشود متعلق به یک دوران خاص فرهنگی بوده که مردم از دانائی و وظیفه چندان آگاهی نداشتند و شاعر های درباری برآن بودند که بدبختی و ستم کشی مردمان را مشیت الهی قلمداد کنند و از طرفی هم مردم ستم کش و نا امید را عاشق خدا بدانند و از این راه توانستند بیش از صد سال مردم را از تفکر و لعقل باز دارند و آنها را بنده خدای تصورات خود بنمایند.خدائی که خالق شرینی و آب زلال است هرگز بنده اش را به عمد به خوردن آب تلخ دستور نمی دهد مگر به مجازات گناهانی که میکنند . پس وصف تلخکامی ها و شکست ها و مصیبت های مردم زمانه وآنرا بخدا نسبت دادن کمال ناسپاسی نسبت به خداوند و منتهی نوکری به دربار حاکمان است

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۸:

درود بر ادیبان عزیز---صحبت از عشق است و مراحل آن پس این مصرع خلاف روند ابیات و نادرست است----عشق را مکره هوس را مایل است----شاید درستش این باشد
هوس را مکره و عشق را مایل است

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۷:

وز لب من گفت و ز پای من سماع----درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۵:

درود بر ادیبان عزیز---جناب آفریده خطاب شعر از کسی بخودش می باشد او میگوید ای عاشق داخل شو و بعد به معشوق میگوید سر من گوی تست .پس با چوگانت گوی را بزن---یعنی من اماده جانفشانی و سر دادن در راه تو هستم

علی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ایمان ایله گئتدی:

دئدی انسانیمز آزدی هامی انسان گرک اولسون ....اشاره به سخنرانی دوازده بهمن 57در بهشت زهرا دارد (ما شما را به مقام انسانیت می رسانیم... )

کاظم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

در مورد توجیه تثلیث حق با آن دوستمان است. تبرئه شاعر با سخن امام علی ع که اگر چیزی را نمی دانی بگو نمی دانم یا شاعر با قران آشنا بوده نه میسره نه درست.
شاعر در این ترجیع بند در صدد تبیین وحدت وجود است، در صورتی که قرآن و اهل لیت قائل به توحید یا وحدت خالق هستند نه وحدت وجود.

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ رهی معیری » ابیات پراکنده » بی‌نصیب:

درود بر ادیبان--مفاخره و گلایه در بین شعرا معمول و مرسوم است و رهی در این بیت هم از زمانه گلایه دارد و هم به طبع خودش فخر میکند

سید محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ رهی معیری » ابیات پراکنده » نیرنگ نسیم:

درود بر ادیبان---با مطالعه معنای (زلق)متوجه میشویم که کلمه(زلف) در بیت مربوطه درست تر و مناسب تر است

.. در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

انگبین روفتن : انگبین‌رو
مشابه راه جستن: راه‌جو

سجاد طاهری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۹ - حکایت اتابک تکله:

با درود و سلام
به نظر من کاملا واضح گفته سعدی شیرین سخن:
در اخبار شاهان پیشینه هست :
در حال و اخبار پادشاهی در زمان گذشته چنین بوده است که....
چنین گفت یک ره به صاحبدلی / بخواهم به کنج عبادت نشست :
یک رهگذر (پادشاه) برای عبادت تصمیم به گوشه نشینی میگیره. و در بیت بعدی هم توضیح میده که گفته تخت پادشاهی ارزشی نداره و ....
چو بشنید دانای روشن نفس:
حالا دانای شهر از موضوع آگاه میشه و از قول دانا راه و روش عبادت رو میگه
طریقت به جز خدمت خلق نیست:
دانا به پادشاه میگه راه و وظیفه تو خدمت کردن به مردم هستش
تو بر تخت سلطانی خویش باش
برو پادشاهیت رو بکن و .....
قدم باید اندر طریقت نه دم:
برای عبادت تو باید کار و راه خودت رو به درستی انجام بدی و فقط با گوشه نشینی و ذکر و تسبیح نمیشه عبادت کرد
مصداق این شعر میشه به حدیثی از پیامبر اشاره کرد که میفرمایند کسی که تلاش و کار تا روزی حلال بدست آورد را با جهاد برابر شمرده‌اند.
پس هرکس در هرکاری و لباسی ارزشمند است و کار درست به نظر من از عبادت بالاتر است زیرا که خداوند فرمودند از حق خودش می گذرد اما از حق الناس نخواهد گذشت
اگر اشتباه و کاستی در طرز فکر محدود این بنده مشاهده کردید لطفا ببخشید.
با آرزوی نیکویی و شادی

.. در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

انگبین‌رویان نوش می‌گیرند و می‌دانند که مگس در مقابل نیش می‌زند..

nabavar در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

انگبین رویان نترسند از مگس
نوش می‌گیرند و نشتر می‌زند
نمی دانم اشتباه از کجاست،
مگس نحل {زنبور عسل} مفرد است و نشتر میزند نیز مفرد.
باید نشتر می زند اشاره به مگس باشد.
با اجازه ی سعدی ، اگر چنین باشد بهتر همخوانی دارد:
نوش گیرد لیک نشتر می زند

۱
۲۰۰۵
۲۰۰۶
۲۰۰۷
۲۰۰۸
۲۰۰۹
۵۴۵۹