گنجور

حاشیه‌ها

صدیقه کامور در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

وزن شعر:

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران:

چقدر زیبا به تصویر میکشی داستان رو

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران:

ما که با داغ نام سلطانیم ...

درود بر روانت استاد

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خَوَرْنَق:

چقدر زیبا و آموزنده

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۱ در پاسخ به جاوید پاژین دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد:

درود بر شما

کیخسرو در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

زریاب خویی در بیت اول: دیگر ماجرا کردن و داوری و محاکمه صوفیانه لازم نیست زیرا چشم ظاهربین من خرقه ظاهرساز و به ظاهر آراسته زهد و تقوا را دور کرد و آن را به شکرانه این توفیق عظیم بسوخت. 

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد:

عهد خود با خدای محکم‌دار دل ز دیگر علاقه بی‌غم دار

چقددددر زیبا توکل کردن رو به تصویر کشیدی

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز:

چون گذشتم ازین رباط کهن گو فلک را هرآنچه خواهی کن

بر همگان گر ز فلک زهر ببارد همه شب

من شکر اندر شکر اندر شکراندر شکرم

 

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۲ در پاسخ به کتایون فرهادی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:

درود بر شما 

 

بی‌نهایت سپاسگزارم از زحمات شما، که ه‍رآنچه را که از معانی لغات، و مفهوم شعر و هدف مولانا از بیان آنها ندانم، به کمک توضیحات شما و آقای مهدی کاظمی، و آقای حامد کهن‌دل و سایر بزرگواران، حرکت در مسیر فهم و درک آن برایم میسر گردیده است.

همگی سلامت و سربلند باشید

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۵ در پاسخ به مهدی کاظمی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:

سپاس بیکران

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

درود بیکران

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

درود بر شما

سپاس فراوان از توضیحات شما

 

و این کمترین جسارت کنم و اضافه کنم، در این بیت بجای غم، میتوان هر یک از حس‌های ناخوشایند، همچون حسد، ناامیدی، ترس، خشم و.... را بکار برد.

 

بروز هریک از این حس‌های ناخوشایند، به گونه‌ای زنگ هشدار برای انسان است، که باید انسان جستجو کند و علت بروز آن احساس را رفع کند....

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۶ در پاسخ به مهدی کاظمی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

درود و درود و درود و درود....

HRezaa در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۸ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

سپاس فراوان

شکیب shakib.falaki@gmail.com در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:

درود 

این غزل را زنده یاد بانو فرح در یک برنامه موسیقی ایرانی با نام "مه ناز آفرین" با سنتور زنده یاد عباس زندی در مایه بیات اصفهان خوانده است. 

احمد اسدی در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

 

در لغتنامه دهخدا "تیر امان" چنین تعریف شده است:

 سلاطین چون کسی را امان دهند و خواهند که مزاحمتی از لشکریان به او نرسد تیری که نام پادشاه بر آن نقش کرده باشد از جعبه ٔ خاص به او دهند و این نشان امان باشد.

 

این ترکیب با واژگان دیگری نیز در ادبیات فارسی به کار رفته است. به عنوان مثال " انگشتر زنهار" نیز انگشتری بوده است که پادشاهان برای امان دادن به کسی می داده اند. انگشتر زنهار  بر اساس تعریف لغت‌نامه دهخدا عبارت از آن است که پادشاهان جبار چون خواهند که کسی را امان بخشند و مردم مزاحم احوال او نگردند برای تصدیق وی انگشتری یا تیری به وی می دهند. (از آنندراج ). انگشتر که شاهان فرستادندی کسی را بنشانه ٔ امان 

حافظ نیز این ترکیب را در بیتی زیبا به کار برده است:

 

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

رضا از کرمان در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۸ در پاسخ به مصطفی خدایگان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:

درود بر شما 

   در خصوص کتاب ملت عشق دقیقا درست فرمودید ومتاسفانه نباید یک کتاب رمان را با یک کتاب تاریخ اشتباه گرفت  خانم الیف شافاک صرفا یک رمان را با دو موضوع  متفاوت هم زمان پیش برده واصلا موضوعاتی که در مورد زندگی وروابط شمس ومولانا  در رمان آورده بر پایه مستندات تاریخی نیست و زاییده ذهن نویسنده است  ودر باره شخص مولانا لازم است بگویم تا کنون انسانی به ژرفنگری ایشان پا به منصه ظهور نگذاشته  واین اغراق وغلو نیست  و واقعیت محض است. 

  شاد باشید 

رسول لطف الهی در ‫۱۸ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

منظور از نطاق شلوار وقبای زنان است که تا زانو را پوشش می‌داده.با سپاس از گنجور

مصطفی خدایگان در ‫۱۸ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۰ در پاسخ به حمید فاتح نیا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:

شما از لزوم مطالعه سخن می گویید اما خود اندکی نخوانده اید و فقط به شنیده ها کفایت می کنید؟! کیمیا در زمان مرگ با شمس زوج نبوده و اصلا دختر مولانا نبوده!! لطفا از کتاب ملت عشق دست بکشید!

دکتر صحافیان در ‫۱۸ روز قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

هم‌سفر دل پر شورم، اقبال نیک من است و راهنمایم نسیم دل‌نواز شیراز، که چون باغی آراسته است(با توجه به بیت بعد، این سفر یا درونی و معنوی است و یا شرح چند سفر محدود حافظ، که از همراهان گلایه دارد)
۲- دیگر از کوی معشوق سفر نکن، تو را در این عشق شیرین، سفرهای معنوی درونی و کنج خانقاه کافی است.
۳-اگر از گوشه سرزمین دل اندوهی برخاست، پناهگاه تو حریم امن پیر مغان است(دیر مغان و هر آنچه تحت اشراف پیر مغان است مرکز شادی جان است.سرشت این پیر درونی و آرمانی چنان است که نمی‌گذارد پیروانش کمترین اندوه یا دغدغه‌ای به دل راه دهند!شرح شوق، ۲۸۸۴)
۴- بر سکوی بلند میخانه بنشین و ساغر شراب بنوش(تصویر و نقاشی آزادگی و رهایی) که از مال و مقام جهان، همین قدر تو را بس است.
۵-بیشتر از این نخواه و بر خودت سخت نگیر، نهایتا!(طنز)جام شراب و معشوق زیبایی چون ماه برایت کافی است(خانلری:که شیشه می لعل)
۶- سرنوشت سررشته کامیابی را به نادانان می‌دهد و تو هنرمند و دانشمندی و گناهکار!(ر.ک.جهان بینی در ادبیات)
۷-هوای شیراز که به آن خو گرفته‌ای و پیمان معشوق دیرینه، برای عذرخواهی از ترک سفر کافی است(ترک سفر یا نیمه‌کاره گذاشتن سفر)
۸- به منت بیگانگان دل نسپار که از هر دو جهان، خشنودی خداوند و انعام پادشاه کافی است(شعر مدحی برای دریافت صله)
۹- هیچ ذکر دیگری نیاز نیست حافظا!دعای سحری و درس صبحگاهی بس است!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۵۵۳۴