سیدمحمد جهانشاهی در ۱۱ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۴ در پاسخ به نوشین دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
متن صحیح است
بعد از سلام و عرض ادب
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۱ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۳ در پاسخ به نوشین دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
هنگامی که موسی مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد از جانب طور آتشی دید! به خانواده اش گفت: درنگ کنید من آتشی دیدم، میروم شاید خبری برای شما بیاورم.... هنگامی که به سراغ آتش آمد ناگهان از ساحل راست وادی در آن سرزمین بلند و پر برکت از میان یک درخت ندا داده شد که ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! »
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت بیست و هفتم : مشکبوی عالم<عالم مشکبوی <اضافی مقلوب
به واسطهٔ غم درونی که منِ شاعر دارم، این عالم خوشبو و معطر و این فصل بهار خرم و زیبا در چشم من همچون گور تنگ و تاریکی جلوه می کند.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
از پی آن بارِ بار ، بار ندارد
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:
عجب کاری ، که موری مینداند
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
از بیت بیست و سوم تا بیت بیست و ششم موقوف المعانی دارد.
بیت سوم : خطاب به سبزه. " رویش مرتب و منظم سبزه به چهرهٔ زیبای معشوق تشبیه شده"
مهنّا=چهرهٔ زیبای معشوق<از "هنی" <زنی که زیبا و خوش چهره است {هانیه}
بیت بیست و پنجم : بهار= 1- فصل بهار، 2-بت، 3-شکوفه <مشبه به؛ وجه شبه =زیبایی و مرتب و منظم بودن
نقش =نقاشی
بیت بیست و ششم: تبرا= بیزاری جستن
چک = نوشته
چک تبرا = بیزاری نامه
شاعر خطاب به سبزه: ای سبزه ای که با آمدن فصل بهار و آب شدن برف ها از دست زمستان رها شدی و همچون چهرهٔ زیبای معشوق، منظم و مرتب در کنار هم نشستی ؛ من می دانم که تو شاداب و تر و تازه ای و همچون فصل بهار و یا بیت چین و یا شکوفه های بهاری زیبایی منحصر به فردی داری؛ و من می دانم که تو همچون تخت پادشاهان و نقاشی چینیان زیبا هستی و من دانم که تو همان گونه که رود مولیان موجب زینت شهر بخارا بود، باعث زیباتر شدن فصل بهار شده ای؛ اما با وجود داشتن این همه زیبایی، من به تو توجهی نخواهم کرد و ابیات بعدی من نشانهٔ بیزاری من از زیبایی های تو و فصل بهار می باشد.
اولین بخش قصیده <تغزّل: عشق و معشوق و وصف بهار و طبیعت
از بیت بیست و ششم تا.... وارد تنه اصلی می شود.
علی احمدی در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۶ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:
اصولا سیاه نمادی منفی و سپید نمادی مثبت در ادبیات است و این ربطی به نژاد سیاه یا حتی زلف و خال سیاه ندارد . در عباراتی که اشاره فرمودید بار منفی کلمه سیاه منظور است . مثل « سیاهی لشگر» یا « سیاه دل » و نظایر آن.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت بیست و دوم: کاشانه =همان خانه های کوچک زمستانی و همان اتاق( معنای مطلق خانه)
حورا =همان حوریان که نماد زیبایی و رنگارنگی اند
شاعر می خواهد از مردم بیرون بیایند و لذت ببرند.
با آمدن فصل بهار و بارش باران و رویش گل ها و گیاهان، دنیا همانند بهشتی زیبا شده است و بوی خوش همه جا را فرا گرفته و دشت و دمن همچون چهرهٔ فرشتگان زیبا و رنگارنگ شده و دیگر مجال ماندن در خانهٔ زشت نیست. [ ترغیب شاعر برای رفتن به طبیعت و لذت بردن]
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت بیستم: شاه اسپرغم=ریحان کوهی (معنای مطلق گیاهان) که خوشبو است.
گیاه وقتی یک مدت رشد می کند، سر گیاه می آید زمین و خم می شود.
جعد= موهای کوچک اطراف پیشانی روییده باشد و پیچ و خم دارد.
با آمدن فصل بهار و بارش باران، گیاهانی رشد کردند اما همچون موی پر پیچ و تاب اطراف پیشانی معشوق بعد از کمی رویش برگشته و بر روی سطح زمین گسترده می شود.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت نوزدهم: مشابه با بیت چهاردهم از لحاظ معنا و مفهوم
ژاله = شبنم
گل لاله را به یاقوت تشبیه می کند.
ژاله به یاقوت؟؟
یا لاله{سرخ رنگ} به یاقوت{سنگ قیمتی سرخ رنگ} ؟؟
تزاحم صور خیال <فرقی ندارد
در مصراع دوم شاعر "خروج از هنجار" انجام داده است؛ "دُر" همانند "قطرات" زیبا و ارزشمند است. ارکان تشبیه جا به جا شده.
با آمدن بارش باران و فصل بهار، قطراتی بر روی گل لاله سرخ رنگ و یاقوت گون نشسته است و این قطرات به قدری زیبا و ارزشمند است که غواصان در دریا به آن تشبیه می کند.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت چهاردهم: دیده داشتن گل و باز کردن دیده به گل <استعارهٔ مکنیه
شکوفا شدن گل < معنای مجازی
شاعر ریخته شدن قطرات باران را بر روی گل را در فصل بهار به بر ریخته شدن عرق ( خوی) بر چهره (گونهٔ) معشوق زیبا روی تشبیه کرده < تشبیه مرکب
دیبا =رنگارنگ
با آمدن فصل بهار و بارش باران، گل ها شکوفا شدند و قطرات باران بر روی گل ها و گلبرگ ها ریخته شده اند و این حالت به حال ریخته شدن قطرات عرق بر روی چهرهٔ معشوق زیبا می ماند ( شبیه است).
علی احمدی در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:
از حاصل زحمات همه دوستان همیشه استفاده می کنم و موجب خرسندی من است که علاقه مندان به حافظ با دقت نظر به شرح این غزل ها می پردازند.خوشحالم که در این غزل دشوار نیز مرا یاری دادند.
من با خواندن این غزل شرایط فردی را تصور می کنم که برای ساختن یک ساختار جدید تلاش کرده و دلسوزی به خرج داده و عشق ورزیده ولی نتیجه این زحماتش جز گوشه نشینی نیست . خاری در گلویش است . خزف را می بیند و تاسف می خورد .ولی به تلاش خود ادامه می دهد چون به هدف خود عشق می ورزد . حافظ در این غزل به ما تصویر دیگری از راه عاشقی را نشان می دهد.او می گوید اگرچه عاشق را در نظر نمی گیرند و زحمات پیشین او را نمی بینند و او را به بازی نمی گیرند .اما عشق پابرجا می ماند .عاشق هیچگاه از تلاشهایی که کرده پشیمان نیست حتی اگر به نام و مقام نرسد.
دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
در دوره ای که روی تو جلوه می کند دل ما عاشقان از چمن رهاست و آسوده ایم . یعنی تو که باشی فرقی نمی کند که چمن چگونه باشد . کلمه چمن دو بار دیگر نیز در این غزل آمده است و نشانه اتمسفری است که حافظ تصویر می کند . خواه همه جهان باشد یا فضای سیاسی و اجتماعی آن دوره یا حتی محدوده کوچکتر مکانی مثل یک سازمان یا بارگاه.
من عاشق چه نزد تو باشم یا نباشم مثل سرو ایستاده ام و کارم را می کنم اما مثل لاله که داغی در دل دارد من هم داغدارم و خون دل می خورم.
سرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس
که درون گوشهگیران، ز جهان فَراغ دارد
وقتی تو هستی من سرم را در برابر کمان ابروی معشوق دیگری خم نمی کنم درست است که به دلایلی گوشه گیر شده ام ولی دل گوشه گیران از همه جهان آسوده است چه رسد به این چمن.
ز بنفشه تاب دارم که ز زلفِ او زند دم
تو سیاهِ کمبها بین، که چه در دِماغ دارد!
به خاطر بنفشه دچار این چالش شده ام چراکه از زلف معشوق دم می زند و تاب خود را مثل تاب زلف می داند . تو او را ببین که مثل سکه سیاه کم بها چه خیالها در ذهنش می پرورد .
تاب در این بیت به معنای خلل و فتنه و فساد است که چالش ایجاد می کند.بنفشه در این بیت استعاره از همه انسانهایی است که در راه عاشقی فتنه انگیزند و به اصطلاح حافظ از مدعیان دروغین راه عاشقی هستند .کسانی که بدون تلاش و دلسوزی و خاک راه خوردن به بهره ای می رسند و خود را محق می دانند .چه زاهد و واعظ معتبر باشد که لاف خداخواهی می زند یا مجیز گویان درباری که خود را حامی تاج و تخت می دانند.
به چمن خرام و بنگر برِ تختِ گل که لاله
به ندیمِ شاه مانَد که به کف ایاغ دارد
روی به معشوق می کند و می گوید از تخت خارج شو و بیا به چمن یعنی از خانه ات بیرون بیا و تصور کن که اگر لاله کنار تخت گل سرخ ( کنایه از معشوق) باشد چه قدر برازنده تر است چرا که گل لاله مثل همنشین شاه است که در دستش پیاله مِی دارد یعنی به شاه باده امید می دهد.
شبِ ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن؟
مگر آن که شمعِ رویات به رَهَم چراغ دارد
در این تاریکی که در بیابان وجود دارد چطور می توانم به تو برسم ( بیابان فضایی خارج از چمن است و حافظ خود را در بیابان تصور می کند.) مگر اینکه تو به نور رخ خود چراغی برای راه من باشی .
در واقع به معشوق می گوید من نمی توانم خودم به سویت بیایم چون همه جا را تاریکی گرفته مگر اینکه خودت راه را روشن کنی .
در فضای عارفانه به خداوند می گوید این مدعیان همه جا را تاریک کرده اند تا نور تو دیده نشود مگر اینکه خودت چراغ راه شوی .با اقتباس از آیه قرآنی است که می گوید « آنها می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند ولی خداوند نمی گذارد و می خواهد نور خود را کامل نماید حتی اگر آن ناسپاسان نخواهند»
من و شمعِ صبحگاهی سِزَد ار به هم بِگرییم
که بسوختیم و از ما بتِ ما فُراغ دارد
من و شمع صبحگاهی مجلس تو ( که از شب روشن بوده ) سزاوار است با هم گریه کنیم چراکه هردوی ما می سوزیم و خانه معشوق را روشنایی( فُراغ) می بخشیم ( شمع، خانه او را و من، خانه دلش را )
سِزَدم چو ابرِ بهمن که بر این چمن بِگریَم
طرب آشیانِ بلبل، بنگر که زاغ دارد
واقعا لازم است که مثل ابر ماه بهمن بر این چمن ( فضایی که بارگاه معشوق است ) گریه کنم . ببین که جایی که باید جای شادی بلبل باشد زاغ پرسه می زند.
سرِ درسِ عشق دارد دلِ دردمند حافظ
که نه خاطرِ تماشا نه هوای باغ دارد
دل پر درد حافظ فقط به درس گرفتن از عشق می اندیشد . نه در ذهنش تماشای اطراف و اکناف است و نه هوس گردش درباغ دارد.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت یازدهم =به یاسمن بر - به نسترن بر - به نارون بر{کاربرد دو حرف اضافه برای یک متمم}
غوغا= اراذل و اوباش (در معنای قدیم)
معنای جدید : بانگ و فریاد، معنای میدان جنگ هم داریم
با آمدن فصل بهار و رویش گل ها و گیاهان، پرندگان زیبا و خوش خوان [آن سه پرنده]، بر روی گل ها و گیاهان نشسته و آواز می خوانند.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت دهم : غلغل =صدای خوش پروندهٔ خوشخوان بلبل
صد هزار =فراوانی و کثرت
با آمدن فصل بهار و رویش گل ها و گیاهان، بلبل بر روی درخت سرو شروع به خواندن آواز هایی کرده،
دراج=شبیه بلبل =پرنده خوش خوان
عروه=نام عاشق و عفرا=نام معشوق
در مصراع دوم که تشبیه شده است
پروندهٔ خوش خوان و رنگین دراج در کنار گل سرخ قرار گرفته و شروع به آواز خوانی کرده، همانگونه که عاشق در کنار معشوق خود می نشیند و با او صحبت می کند.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت هشتم: گرازیدن =خرامیدن =با ناز و با تکبر راه رفتن [که برای آهو و.. استفاده می شود]
راغ = دامنهٔ کوه
با آمدن فصل بهار و رویش گل ها و گیاهان، آهو در طبیعت با ناز و با تکبر حرکت میکند و به این سو و آن سو نگاه میکند؛ این آهو در این طبیعت سرسبز بهاری، گاهی به سمت کوه ها و راغ می رود و گاه به سمت صحرا و دشت و دمن حرکت می کند.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت هفتم: میانْش دارای ویژگی سبکی است{آوردن کلمات سکون دار}
رهبان =راهبان، کشیشان
طیلسان =لباس سیاه رنگ که کشیش ها می پوشیدند.
چلیپا=چلیپ(صلیب)
بسّد=مرجان
با آمدن بهار و بارش باران، ابرهای تیره و تاری همانند پیراهن تیره رنگ راهبان و کشیشان گسترده و سبز رنگ می شود و از دل این ابرها رعد و برق هایی به صلیب های مرجانی رنگ شبیه است بیرون می یابد و دیده می شود.
محمد علی آدم پیرا در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
بیت پنجم دارای لف و نشر مشوش است
رنگ نبیذ(شراب خرمایی) <گلگون
هامون <پیروزه
با آمدن فصل بهار، رنگ شراب همچون گل سرخ شده است و دشت و بیابان و دمن همانند فیروزه سبز گشته و درخت هایی..... همچون گنبد های سبز رنگی شده اند.
فواد . در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:
یکی در شگفت همیشه روز افزون از تو ...
مهدی نظریان در ۱۱ روز قبل، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰:
این شعر زیبا با صدای استاد زنده یاد شجریان و ویولن استاد زنده یاد حبیب الله بدیعی در دستگاه شور «آتش سودا» اجرا شده
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۱ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۴ در پاسخ به نوشین دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱: