گنجور

حاشیه‌ها

صادق در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش 

چه معنی‌ای دارد؟

علی احمدی در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

در غزل های قبلی در مورد نگرش حافظ به می صحبت کردم .در مجموع به نظر می رسد حضرت حافظ در این مورد فرد سخت گیری نبوده و تساهل می کرده .نکته جالب در این غزل این است که نمی خواهد به بهانه شرابخواری گرفتار محتسب و سیستم حکومت آن روز شود .او خود را به دلیل عشق ورزیدن شهره می داند نه باده نوشیدن  وگرنه می گفت منم که شهره شهرم به باده نوشیدن.

آنجا که بحث از عشق و رندی و پیر مغان است شجاعانه حرفش را می زند ولی اینجا برخلاف روالش جانب عقل را می گیرد چرا ؟ چون خود را فرد شرابخواری نمی داند و نمی خواهد ما هم مثل زاهدان آن روز او را فردی شرابخوار بشناسیم

 

اگر چه باده فَرَح بخش و باد گُل‌بیز است

به بانگِ چَنگ مخور مِی که مُحتَسِب تیز است

اگرچه شراب باعث شادی و باد باعث عطر افشانی گل است اما تو با سر و صدای چنگ شراب نخور چون محتسب (پاسبان) حواسش جمع است

صُراحی‌ای و حریفی گَرَت به چَنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه‌ انگیز است

اگر ظرف شراب به دست آورده ای و همپالکی هم داری  عاقلانه بنوش و زیاده روی نکن چون باعث دردسر برایت می شود

در آستینِ مُرَقَع پیاله پنهان کن

که همچو چشمِ صُراحی، زمانه خونریز است

پیاله ات را در آستین پر زرق و برق خود پنهان کن چون مثل دهانه تنگ ظرف شراب که از آن شراب مثل خون می ریزد ،روزگار هم خونریز و بی رحم است.

به آبِ دیده بشوییم خِرقه‌ها از می

که موسمِ وَرَع و روزگارِ پرهیز است

حتی باید جامه هایمان را با اشک از می پاک کنیم چراکه زمان پرهیز کاری و ملاحظه کاری است

مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر

که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است

وقتی آسمان واژگون است یعنی شرایط مساعد نیست توقع عیش و خوشی نداشته باش چون شراب خالصی که باید از سر خم می بریزد با رسوبات ته خم مخلوط است و خالص نیست و تلخ خواهد بود

سپهر بر شده پرویزنی‌ست خون افشان

که ریزه‌اش سر کَسری و تاجِ پرویز است

این آسمان مثل غربالی است که بالا برده اند تا خون از آن بریزد و ملاحظه هیچ کس را نمی کند .کوچکترین خون هایی که از آن می ریزد مربوط به سر انوشیروان و تاج خسرو پرویز است که برای خود بزرگی بودند .ما که جزء کوچکی بیش نیستیم پس ما را به راحتی از بین می برد.

عراق و فارس گرفتی به شعرِ خوش حافظ

بیا که نوبتِ بغداد و وقتِ تبریز است

ای حافظ تو که بلاد پارسی زبان را با شعر خود تسخیر کردی بیا که نوبت تسخیر بلادی مثل تبریز و بغداد است که پارسی زبان نیستند . اشاره به گستردگی نفوذ و  تاثیر شعر حافظ در همه اقوام است و مردم با هر زبان و گویشی سخنش را درک می کنند .

ایمان مصدق در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲:

برداشتی که از این بیت دارم:" میان بازنگشاد کس کشته را، نجستند مردان برگشته را" این است که به اجساد احترام گذاشتند و مردگان را برهنه نکردند...کاری که در بیشتر جنگ ها صورت می گرفت و به هر آن چه که از کشته شدگان برمی داشتند "مال انفال" یا "مال نفله شده" می گفتند...

مهدی حبیبی در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۹ در پاسخ به میم الف دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

ریلکس بِیبی

مهدی قادری در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹:

درود، در نسخۀ دکتر فروغی پیش از این روباعی، روباعی زیر آمده است

" من با تو نیامدم که صحرا بینم          یا بر لب جویی به هوس بنشینم

مقصود من آن‌ست که تو لاله و گل      می‌چینی و من درد تو برمی‌چینم(من گل ز رخت می‌چینم)"

که در سایت وارد نکردید لطفا این روباعی را نیز وارد سایت بفرمایید

باسپاس فراوان

مهدی قادری در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸:

درود، در نسخۀ دکتر فروغی بعد از این روباعی، روباعی زیر آمده است

" من با تو نیامدم که صحرا بینم          یا بر لب جویی به هوس بنشینم

مقصود من آن‌ست که تو لاله و گل      می‌چینی و من درد تو برمی‌چینم(من گل ز رخت می‌چینم)"

که در سایت وارد نکردید لطفا این روباعی را نیز وارد سایت بفرمایید

باسپاس فراوان

بهرام چگینی در ‫۱۷ روز قبل، دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

میشه لطفا کسی توضیح بده ؟ 

معنی این رباعی چیه؟

برمک در ‫۱۷ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح سعدالدوله:

واژه «باذ/باز» به پهلوی پرواز و پرنده نیز هست(از باد امده) گمانم باز در این سرود سوزنی نیز بدین معنیست همانگونه که گرفتن به چم آموختن امده تا دوستان چه گویند؟   تا بگیرد باز بازان کش خرامیدن ز کبک تا بیاموزد خرامان کبک بازیدن ز باز   به رویارویی خرامان کبک و بازان باز بنگرید


گو اینکه میگوید   خرامان کبک و بازان باز یک از دیگر اموزد شگرد تیز پروازی و راه کش خرامیدن

رسول لطف الهی در ‫۱۷ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۷ در پاسخ به پویا حمیدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

دوستان منظور حافظ حضرت شاه داعی الله می‌باشد نه نعمت الله ولی 

علی میراحمدی در ‫۱۷ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۲ در پاسخ به علی احمدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

ای نازنین‌پسر، تو چه مذهب گرفته‌ای؟

کِت خونِ ما حلال‌تر از شیرِ مادر است

سوال اینجاست که شما چگونه این بیت را و همچنین واژه پسر را به شاه شجاع نسبت میدهید؟!!
آیا سندی درین رابطه هست ؟؟!
آیا بیت حافظ بر این موضوع دلالت میکند و شواهدی از شاه شجاع در بیت وجود دارد؟!!
اصلا همه اینها به کنار..‌‌.
فرض کنید که من به عنوان یک خواننده عام دیوان حافظ بخواهم این واژه پسر را و این بیت عاشقانه را نزد خویش به شخصی دیگر در زمانه خویش نسبت بدهم یا اصلا تعبیری عارفانه از آن داشته باشم.(در سایه استعاره و بر پایه تشبیه)
آن وقت تکلیف چیست؟!!
آن وقت تکلیف چیست که شما یا برخی دیگر دوستان یا محققان سند ششدانگ ابیات را بنام نامی شاه شجاع کرمانی میزنید؟!!!
تکلیف چیست که ما یک عمر به این اشعار عشق ورزیده ایم و هر بار به مناسبتی آنها را زیر لب زمزمه کرده و حال و محال خویش را با آن گره زده ایم و اکنون با چنین تفسیرهای عجیبی روبرو می‌شویم ؟!
خودتان را به جای ما بگذارید.
ما عاشق حافظ هستیم .
حافظ را برای ما بگذارید.
شعر حافظ ملک شخصی من و شما و کسروی و شاملو  و آن دیگری و آن دیگری نیست که هر بلایی خواستیم بر سرش بیاوریم.
هر بلایی بنام تحقیق و تفسیر و تعبیر و تاویل!!!
اجازه بدهید ما حافظ را بدون هیچ ردپایی از شاه شجاع بخوانیم و درک و دریافت خویش را داشته باشیم.
اجازه بدهید  عامی بهره خویش را بردارد و عارف سهم خود را و شما هم نزد خود تفسیر شاه شجاعی داشته باشید ،اما فقط نزد خود.
برای مخاطب شعر حافظ، پیش فرض ذهنی نسازید.
اجازه بدهید اشعار حافظ کارشان را بکنند .
آنها را به تخت پادشاهی در مکان و زمانی زنجیر نکنید.

 

بهنام در ‫۱۷ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۹ در پاسخ به مهاجرانی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۳ - گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا:

سپاسگزارم

علی سراج در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸:

در بیت دوم ذوع اشتباه است. ذوق باید بشود. لطفا تصحیح بفرمایید

عارف سماعی در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۷ در پاسخ به برمک دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ - بر رخش «زلف» عاشق است چو من:

پس خاک، زمین و ماک، اهل زمین را (از قبیل ماکیان و بهایم) گویند.

Nima در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ حکیم سبزواری » دیوان اشعار » ساقی نامه » شمارهٔ ۵ - حکایت:

وزن شعر اشتباه درج شده

فاعلاتن مفاعلن فعلن درستش هست 

لولی وش مغموم در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:

در این دوره زمانه ای که به سر میبریم چه بسیارن کسانی که بدون آنکه رشته ای در پیش بگیرند و در آن سرآمد روزگارشوند و نامی در تاریخ این مرز و بوم ثبت کنند،در روزمرگی بی ثمر، روزها،ماه ها و سالها را میشمارند و به سوی مرگ پیش می روند. نه به سده های پیش که به همین سده ی گذشته بنگریم.جستجو کنید نام آوران این دیار برقرار و مقایسه کنید با اکنون.

خالی نبود خاک تو از لعل گوهر ای وطن من

زیرا که تو را گنج نهان هست فراوان، وطن من

گرگان بیابان دریدن صدبار بدنت را

با پیکر خونین بماندی و سر افراز وطن من

عشقی که درون من خسته است 

در هیچ نهادی نگذاردم وطن من

این سروده رو فی بداهه به عشق وطن سرودم....

پایدار باشید و برقرار 

 

پیروز در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۶ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:

یک چیز که نظر من رو در مورد این رباعی جلب کرد پستوی عدم بود که زیبا به تصویر کشیده شده خب اگر به معنی پستو مراجعه کنیم میبینم که یعنی اتاق کوچکی که در یک اتاق دیگر بسازید 

و این یعنی مرگ و نیستی تنها بخش کوچکی از اتاق بزرگتر یا همان جهان هستی است 

و استفاده این واژه در این مکان واقعاً برام جالب بود

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۷:

در مصرع دوم بیت شماره 6، «دلت دهد» مفهومی است که امروز می‌گوییم «دلت می‌آید، دلت راضی می‌شود». بررسی در متون سخنوران نشان می‌دهد که چنین مفهومی حتی در سده ششم قمری نیز به کار برده می‌شده است.

1- جهان ملک خاتون در بیت دوم غزل 1286 می‌گوید:

«چون دلت می‌دهد ای سنگدل عهد شکن/بی خطایی که ازین غمزده دل برداری»

2-حکیم نزاری (سدۀ 8-7) در غزل 772 اشاره می‌کند:

«سرِ پیوند ندارد صنمِ مهر گسل/خود دلش داد که بَرکند چنین از ما دل»

3-ملا احمد نراقی (سدۀ 13-12) در معراج‌السعاده، باب چهارم آورده است:

«ابراهیم فرمود ای ملعون، شیطان تویی. [شیطان] گفت آخر دلت می‌دهد که فرزند خود را به دست خود بکشی؟»

4-نظامی گنجوی (سده ششم) در بخش 82 خسرو شیرین می‌گوید:

«به ترک بی‌دلی گفتن، دلت داد؟/زهی رحمت که رحمت بر دلت باد»

کوروش در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۱ - معاتبهٔ مصطفی علیه‌السلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او:

زان بلاها بر عزیزان بیش بود

کان تجمش یار با خوبان فزود

 

یعنی چه

 

سوره صادقی در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور:

غزل برداشته رامش‌گر رود که ...

چه آغاز تلخی برای شروع یک قطعه عاشقانه! تیپیکال ایرانی. استقبال از غم عشق ولو در چنان بزم شاهانه‌ای...

سوره صادقی در ‫۱۸ روز قبل، یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور:

کمانچه آه موسی‌وار می‌زد مغنی راه موسیقار می‌زد

چرا صدا کمانچه (=آه آن) باید به موسی تشبیه شود؟ چه داستانی از موسی مرتبط با آه کشیدن هست؟ موسی‌وار در ارتباط با نواختن ساز می‌توانست معجزه دست را تداعی کند. ولی اینجا به صراحت به زدن آه یعنی صدای ساز اشاره دارد یعنی مهارت دست نوازنده مد نظر نیست بلکه صدای تاثیرگذار ساز مد نظر است. ولی نمی‌فهمم چه دخلی به موسی دارد.

سازهایی که در بزمشان می زدند: چنگ، کمانچه، موسیقار (فلوت پان گویا) و رود. ترکیب سازها هم برای ما امروز بسیار خاص و عجیب هست. (مثلاً اثری از تار، سه‌تار، تنبور، تنبک و دف نیست) چنگ ایرانی هم که در تمام توصیف‌ها و شعرهای عاشقانه ایرانی مصرانه حاضر هست و اینجا هم چند بار برش تاکید شده، کاش می‌شد فهمید چه جور صدایی می‌داده و چه نغمه‌هایی می‌نواختند که اینطور محبوب بوده. پایین‌تر می‌گوید شست در شست صدایش می‌آمده یعنی به نظر بلاانقطاع. و البته نوازنده رود آواز را هم می‌خوانده. یا اینکه می‌شود گفت رود مورد اشاره در بیت بعد همان مطلق آواز و سرود بوده. ولی بنظرم سه ساز برای بزم شاهی کم بوده پس شاید همان ساز رود منظور است.

۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۵۵۴۸