سرمست هوشیار در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۴ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
پای توی دست توی هستی هر هست توی
بُلبلِ سرمست توی جانبِ گلزار بیا
گوش توی دیده توی وز همه بُگزیده توی
یوسُف دزدیده توی بر سَرِ بازار بیا
روشنیِ روز توی شادیِ غم سوز توی
ماهِ شب افروز توی اَبرِ شِکربار بیا
در این ابیات "تویی" صحیح است
علی احمدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّهباز کرد
صوفی ریاکار ( با رفتارش) دامی نهاد و شروع به فریبکاری کرد و با روزگار حقه باز هم بنای مکر و حیله داشت( می خواست خلاف قانون طبیعت رفتار کند)
بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد
بازی روزگار تخم پرنده را در کلاهش می شکند چون می خواست در برابر اهل راز و حقیقت شعبده بازی کند ( و به دروغ پرنده از کلاه خارج کند)
ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد
ای ساقی بیا و ببین که آن خوشگل بلند قامت صوفیان بار دیگر خودش را نمایان کرده و با ناز رفتار می کند .طعنه ایست به صوفی نمایشگر ریاکار که از حقیقت به دور است .
این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟
و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد
این مطرب عجیب ( همان صوفی ) دیگر از کجا آمده که قصد نواختن در ساز عراق داشت ولی در بازگشت سر از ساز حجاز در آورد.( ساز عراق و حجاز دو شیوه موسیقی نوازی در موسیقی سنتی است.)
ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد
ای دل بیا که از این آستین کوتاه خرقه صوفی و دست درازش به خدا پناه ببریم.
آستین کوتاه خرقه صوفی کنایه از اعتبار کم و بی ارزشی معرفت صوفیان و دست دراز کنایه از دخالت در همه امور دینی مردم است . یعنی با بضاعت علمی کم در همه چیز دخالت می کنند .
صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد
حیله نکن چرا که کسی که محبت صادقانه نداشت عشق هم درِ معنی و حقیقت را به رویش باز نکرد.
نکته مهمی است و یکی از شروط راه عاشقی و درک عشق متعالی را بیان می کند.صداقت در محبت مثل صداقت در گفتار یکی از شروط راه عاشقی است.فرد ریاکار محبت را برای نفعی خاص انجام می دهد و هرگز خداوند را درک نمی کند.
فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد
فردای قیامت که در پیشگاه حقیقت قرار گیرند آن رهروی که بر اساس غیر حقیقت رفتار کرد شرمنده خواهد بود.از نظر حافظ این صوفیان ریاکار بر مبنای حقیقت رفتار نمی کنند و در روز قیامت هم سودی نمی برند.
ای کبک خوش خُرام کجا میروی؟ بایست
غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد
ای کبکی که به آرامی می روی صبر کن و فریب آن گربه زاهد نماز خوان را نخور. صوفیان ریاکار دام نهاده اند که کبک های خوش خرام را صید کنند.
حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل
ما را خدا ز زهدِ ریا بینیاز کرد
ای حافظ رندان پاک نهاد را سرزنش نکن چرا که خداوند مارا از ابتدای خلقت از این زاهدان ریاکار بی نیاز کرد.رند برخلاف زاهد ریاکار درونی پاک و برونی نا آراسته دارد.
دکتر حافظ رهنورد در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:
اندیشههای خیامی مانند برخی غزلهای دیگر، در این غزل نیز دیده میشود؛ خوشباشی و لذّت (با اشاره به بادهنوشی) و دم را غنیمت شمردن
خواجه در غزلی دیگر میگوید:
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقهی ما در سر گیر
خرقه در سر گرفتن کنایه از زهد و شرم از گناه دارد و غم
در این غزل نیز خطاب به زاهد میگوید:خدا دود آهی در آینهی ادراکت اندازد. دود آه ناشی از سوختن دل است و عاشق دلسوخته است و دود آه چشم را اشکآلود میکند. دو ترکیب آیینهی پاک و آیینهی ادراک، هر دو کنایه از چشم هستند.
در ابیات بالاتر میگوید چشم باید پاک باشد که جانان را ببیند. در بیتی بعد میگوید که من با اشک چشمانم را غسل دادهام که عاشقم؛ و در نهایت برای زاهد هم عاشق شدن و گریستن را آرزو میکند که چشم او هم غسل کند و خدا را ببیند و لطیف بودن را
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
سخت رویی کنایه از بیشرمی است.
ایرج ساکی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
چقد زیباست
دستگاهی که نه تشویش قیامت باشد
مرغ آبیست،چه اندیشه کند طوفان را
چقد قشنگ به آرامش خیال اشاره میکنه وقتی که دستت پُره
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
یعنی با سرهنگی کردن و تیغ و شمشیر حمایل کردن (لاف زدن و ادعای بزرگی کردن) بسا که ماه (سر یا جان) که در میغ (ابر_ استعاره از خاک) فرو می رود و شخص سر خود را به باد می دهد.
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
چوبین خانه: جسم بهرام چوبین
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
گازر: رختشو
کدین: چوب مخصوص که بر جامه میزدند برای شستن
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
تپانچه: در معنای قدیمی یعنی لطمه و سیلی
محمدرضا علی بیگی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۷ - حیله:
ایرج در آثار دیگر خود مخالفت خود را با حجاب نشان داده و به نظر من حجاب کلامی را نیز جزو آن برمی شمرده و با سرودن این قبیل اشعار خواسته حجاب کلامی را نقض کند
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
تشنیع: بدگویی
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:
شاهنشاهِ صبح: خورشید
بردیا بلند در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت:
این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواندکی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کراگر تنها به بیت دوم این دو بیت نگاه کنیم، این گونه به نظر میآید که مولانا قصد توهین به شیعیان را دارد و صحبت با آنها دربارهٔ فضائل منتسب به عمر بن خطاب را همچون ساز زدن در پیش ناشنوایان بیهوده دانسته است؛ ولی با نظر به بیت قبل این مطلب روشن میشود که منظور تشبیه «شیعه و عمر» به «کر و بربط» نیست؛ بلکه «جهود و انجیل» و «شیعه و عمر» و «کر و بربط» همگی جداگانه به کسانی که سخن مولانا را نمیفهمند تشبیه شده اند.
بنابراین این بیت به طور کلی ناسازگاری شیعه با صحبت از فضائل منتسب به عمر را بیان میکند و نباید توهین تلقی شود، گرچه خالی از طعن نیست.
بهزاد رستمی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۷ در پاسخ به گرشا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
خیلی ممنون
من خودم اینطوری توصیف میکنم، میگم غزلیات حافظ مثل آب میمونه، هر کسی که غزل رو میخونه و وارد ذهنش میشه شکل ذهنه همون فرد رو پیدا میکنه.
البته یادم نیست این تعبیر برای خودم هست یا از جایی خوندم و الان فکر میکنم مال خودمه.
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهینبانو:
میل در میل: کنایه از مسافت بسیار زباد
محسن عبدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهینبانو:
چون❌️
چو✅️
برمک در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۵:
از مرگ کس نجست به بیچارگی
بیهودهای نبرد کسی ره به ده
تو نرمشو چو گشت زمانه درشت
مسته برو که سود ندارد سته
بر نه به خرت بار که گاه آمده است
دل در سرای و جای سپنجی منه
بنگر چگونه بست تو را آنکه بست
اندر جهان به رشته به چندین گره
زاری نکرد سود کسی را که کرد
زاری و آب چشم کنارش زره
علی احمدی در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد
عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد
یک عارف وقت صبح وقتی که میخانه ( جایی که عاشقان به مستی می رسند) را زیارت کرد با شراب روشن خود را شست .
وقتی کلمه عارف به صورت نکره آمده اشاره دارد که هر عارفی چنین می کند. چرا شراب روشن برای اینکه با این طهارت امید به مستی و درک معشوق دارد .چرا صبح چون صبح وقت خوردن می است.
همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید
هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد
وقتی خورشید طلایی مثل ساغری در وقت غروب پنهان می شود هلال ماه که نشانه عید است ما را به یاد دور قدح می اندازد .
دو معنی قابل دریافت است : همه چیز در این دنیا ما را به یاد باده می اندازد یعنی همه چیز در جهان به ما امید می دهد تنها خرابی هایی که ما ایجاد می کنیم یاس آور است و باید بکوشیم هر آنچه می سازیم نیز امید بخش باشد.
معنی دوم این است که این امیدبخشی کائنات زمان مشخصی ندارد . وقتی خورشید می رود ، ماه این کار را می کند و این چرخه ادامه دارد و به ما می گوید بیایید امیدوار باشیم.از طرفی اشاره به ایام شبانه روز در ابیات فوق می تواند با بیت بعد که در باره نماز سخن می گوید مربوط باشد.
خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد
به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد
خوش به حال کسی که درد عاشقی را درک کرده و وضویش را با اشک و خون جگر می گیرد و به نماز و نیایش می پردازد. درد عاشقی را کسی درک می کند که معشوق را درک کرده و حالا در اشتیاق درک دوباره اوست. چنین نمازی شراب گونه و امید بخش است و غم و اضطراب را می زداید.
امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز
به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد
ترکیب امام خواجه یعنی هم پیشنماز است و هم سرشناس یعنی ممکن است اشاره به امام جمعه شهر باشد . او که نمازی طولانی داشت هم پیراهنش را با شراب شستشو داد . یعنی نمازش به او سودی نرساند چون فاقد درک حضور یار بود.
دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
دل من از حلقه زلف یار آشوبی به جان خریده است .و نمی دانم که در این کار چه منفعتی دیده که چنین تجارتی کرده است.
ظاهرا کاری غیر معقول است و دلیل آن فقط عشق ورزی است و طلب وصال یار است.
اگر امامِ جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
اگر امام جماعت امروز مرا طلب کرد به او بگویید که حافظ هم با شراب خود را شستشو داد و به میخانه رفت . منتظر او نباشید.
نکته مهم تکرار این قافیه است .این تکرار در مطلع و مقطع غزل نشان می دهد که این غزل باید با تکرار خوانده شود تا یک چرخه دائمی در راه عاشقی نمایان شود . یعنی بعد از این بیت آخر دوباره عارفی خود را با می شستشو می دهد و دوباره ادامه داستان تکرار می شود تا روزی همه انسانها به اهمیت می و عشق ورزی پی ببرند . این نگاه و چیدمان قافیه کاملا حافظانه است.
ali solgi در ۱۵ روز قبل، دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
میشه ادمی در این دنیا نه میدونه ساقی کیه نه میدونه می چیه وحتی یک مطالعه کوتانکند که این همه حرف ساغرومی وشراب عسل نحر چی هست کجاست وچگونه است بعد فرا توی اخرت وصل بشه به حوض کوثر چون اون دنیا ادامه همین دنیاست و تغییری در مسیررسیدن به هدف پیش نمیاد میشه یکدبچه که مسیرش ماندن درشکم در 9 ماست یا زودتر میاد یا سر وقتش بلاخره اگرهم نیاد برمیگرده این دنیاهم یامسیر درست رامیری مرحله بعد یازودتر یاسرموقع یابرمیگردی از اول وتاذاگاه وبیدارنشوی هربار اورده تو خرج میشود وتوشه کم میاری میری اون دنیا دست خالی توان بالارفتن نداری میفتی التماس که برم دنیا حداقل یکم بامحبت بردیگران داشته بیاورم یاتوشه راه که باهاش میتونی هر چیزی در دنیابخری وحتی ببخشی همشوبه یک بستنی ولی تنهاراه بدست اوردن محبت وعشق به دیگرانه ودیگرهیچ چیز به اورده یاداشته تو کمک نمیکند پس فکر ظاهر شعریک عارف رانکنید ببین دلت چه میگویداگر یک سال اشعاریکی ازعرفارابخوانی باحضور قلب بعد میفهمی چه رابطه ای بااوداری واگر دیر غزلش روبخونی ازت دلگیر میشه پس عرفای ما زنده اند وهمچون اولیاء در پیشگاه خدا روزی میخورند
علی احمدی در ۱۴ روز قبل، سهشنبه ۴ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴: