گنجور

حاشیه‌گذاری‌های هادی رنجبران

هادی رنجبران


هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۰ در پاسخ به اسفندیار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

جاووشی و اعصار و لحن حماسی. جوک قشنگی بود.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۰:

2. عسل¬خانه: کندوی عسل؛ مجازا خانة شهد و شیرینی. شش گوشه: هندسة لانه زنبور عسل: هر یک از این لانه‌ها عبارت است از یک شش ضلعی با شش زاویه که این شش ضلعی روی یک هرم قرارگرفته و وضع ساختمان این لانه‌ها از لحاظ هندسی طوری است که وقتی عسل در آن پُر شد، هرگز نمی‌ریزد. عالم هم شش سوی دارد: چپ، راست، پیش، پس، بالا، و پایین.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۰:

آهن¬گزان: از نظر دستوری قید حالت است. یعنی در حال گزیدن/ گاز کردن آتش (مانند کَلبَتَین).

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۱:

قیل و قال: گفت و شنید، مباحثه. قال و قیل تعبیری است از ترکیب دو فعل معلوم و مجهول عربی، قالَ به معنی «گفتن» و قیلَ به معنای «گفت». در زبان اهل مدرسه و صوفیان، به معنای جرّ و بحث بی¬نتیجه به کار رفته است. [چون در علومِ رسمی اساس بر نقلِ قول از استاد و پیشینیان است، مجموعة معارفِ رسمی و علومی را که از طریقِ استاد و کتاب توان آموخت «علمِ قال» می¬نامیده¬اند. در مقابل، معرفتِ حاصل از اشراقِ صوفیانه «علمِ حال» نامیده¬اند. سنایی در نکوهش اصحاب قال می¬گوید: «بس کنید آخر مُحال، ای جملگی اصحابِ قال / در مکان، آتش زنید ای طایفة ارباب حال»]

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۵:

+ تمامی تکیة مفهومی ابیات، بر روی واژة «سماع» است که در اینجا، ردیف واقع شده و گویی شاعر، تمام شعر را حول این واژه سروده است. مولانا خود را ملزم می¬کند علاوه بر اینکه، در محور همنشینی، کلمات، هم¬آوا با ردیف «سماع» باشند، اندیشه و محتوای حاکم بر غزل نیز، حول محور همین موضوع شکل بگیرد. از طرف دیگر، ملزم بودن شاعر، به آوردن ردیف در غزل، باعثِ خلقِ مضامین، ترکیبات، تشبیهات، استعارات جدید و... نیز می¬شود (مانند بوستانِ سماع، آسمانِ سماع و ... دهانِ سماع)، در اینجاست که ذوق و تخیّل شاعر، مجال جولان و خودنمایی می¬یابد.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۵:

2. هر لحظه اختیاری: یعنی اختیار و استطاعت انجام کارها را او لحظه به لحظه و نو به نو در آدمی می¬آفریند. پرسشی که میان اشاعره و معتزله منشأ جدال¬ها و بحث¬ها بوده است این است که: استطاعتی که آدمی برای انجام دادن کارها در خود می¬یابد و آن استطاعتِ آفریدة حق تعالی است، آیا قبل از انجام فعل در آدمی موجود است یا مقارن انجام فعل در آدمی پدید می¬آید. متکلّمان‌ در اینکه‌ استطاعت‌ انسان‌ موهبتی‌ است‌ که از طرف خداوند به انسان می‌رسد، حرفی‌ ندارند، امّا سخن‌ اینجا است‌ که‌ خداوند چگونه‌، و در چه‌ زمانی‌ این‌ نیرو را به انسان می‌دهد؟ به عقیده معتزله که طرفدار‌ اختیارند، خدا از زمان‌ به‌ دنیا آمدن انسان،‌ استطاعت‌ را بخشیده‌ است‌ و انسان‌ تا پایان‌ عمر همه کارهایش‌ را با این‌ نیرو انجام‌ می‌دهد؛ یعنی‌ استطاعت‌ پیش‌ از فعل‌ حاصل‌ است ‌. به عقیدة اشاعره و ماتریدیه که قایل به نوعی جبر و «کسب»اند، علاوه بر اینکه خداوند متعال‌ از زمان‌ ولادت ‌انسان به او قدرت‌ عمل‌ کردن‌ بخشیده‌ است‌، برای‌ هر فعل‌ در زمان‌ آن در آدمی‌ قدرتی‌ می‌آفریند که‌ او را شایسته انجام‌ دادن‌ آن‌ کار خاص‌ می‌سازد . اینکه مولانا از اختیاری نو به نو سخن می¬گوید که همة اختیارها را در خود می¬شکند نظرش به «استطاعتِ مَعَ الفعل» است

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:

1. مستانه شد حدیث: سخنانش بسان مستان شد. پیچیده شد زبانش: طرز تکلّمش از روانی دور شد. زبان از آن¬جا که قاصر از انتقال حقایق است، در رویارویی با عوالم مستی پیچیده و پریشان می¬شود.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۶:

+ وحدت و تشکّل موضوعی که بیشتر شاعران ما از جمله سعدی و حافظ فاقد آنند، از مشخصّه¬های شعر مولانا و بیان¬گر این امر است که مولانا یک خطّ فکری را در طول غزل پی¬می¬گیرد و از آغاز تا انجامِ غزل تجربه¬ای واحد ارائه می¬شود و هر بیتی در واقع دنبالة بیت پیش است. مولانا در آثارش، در بارة امکان شناخت خدا، با آوردن تمثیل¬های پرمعنای عرفانی، دو نگرش متفاوت تنزیه¬گرا و تشبیه¬گرا را مطرح می¬کند. او در نگرش تنزیهی خود، عقل آدمی را عاجز از شناخت ذات و صفات خدا می¬داند؛ در حالیکه در نگرش تشبیهی، وجود خدا را برای انسان از طریق آثار و نشانه¬های او، قابل تعریف می¬داند. عاجز بودن عقل بشر در شناخت خدا برای مولانا موضوعی در خور توجّه بوده است. از نظر وی ذات و صفات خداوند قابل مقایسه با هیچ موجودی نیست تا بتوانیم از راه مقایسه خدا را بشناسیم. این غزل ناب مولانا، یادآور این سخنان عبدالجبار النِفرَّی از صوفیان قرن چهارم در کتاب المواقف و المخاطبات است: «از تلاش و همِّ خویش باید بیرون آمد. این همان حالِ محو، بی¬خودی، بی¬تلاشی، جهل و مردگی از بشریّت خویشتن است. اتّصال و نظارة خداوند مستلزم انقطاع از ماسوی، خلوت دل و جمعیت خاطر است چون حضور غیر خدا را برنمی¬تابد ... آنچه نمی¬دانی سعی مکن که بدانی و آن را میاموز، تو نزد منی و نشانة نزد من بودن این است که در برابر علم و معلوم حجاب جهل دربرگیری چنانکه من در حجاب جهل پوشیده شده¬ام.»

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱:

1. رسیدن: حق داشتن، سزاوار بودن. طعنه زدن: سرزنش کردن، ملامت کردن. گوشه و کنایه زدن. گُلِ تر: گل تازه، کنایه از عارض خوبان. 2. سزیدن: سزاوار بودن، درخور بودن، شایسته بودن. قرصِ قمر: قرص ماه. 3. شهِ عقل: عقل کلّی. کمر خدمت بستن: به چاکری ایستادن، بندگی کردن. 4. زنگیِ شب: سیاهی شب. تیغ کشیدن: سر بر زدن. هیبت: شکوه و بزرگی. سپر افکندن: تسلیم شدن. 5. عُطارِد: کوچک¬ترین سیارة منظومه شمسی و نزدیک¬ترین سیّاره به خورشید. قدما عطارد را سیاره¬ای می دانستند که در فلک دوّم قرار داشت و آن را دبیر فلک می¬نامیدند. دایره و پرگار: مولانا برای باز نمودن واژة حیرت از دایره و پرگار برای تجسّم سرگردانی استفاده می¬کند. محرم نبودن: کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد. سرِ چیزی نداشتن: قصد و خواست انجام کاری را نداشتن. 7. زبردست: توانا، زورمند. 8. شمردن: گفتن، بازگو کردن، سخن راندن.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:

+ مولانا سرچشمة خوشی¬ها و ناخوشی¬ها را درونی می¬داند و نه بیرونی: «راهِ لذّت از درون دان، نز برون / ابلهی دان جُستنِ قصر و حسون» (مثنوی، 6/3420) او می¬گوید منبع جمیع خوشی¬ها دل و ضمیر آدمی است؛ و این ضمیر اوست که سایه و آثارش را بر اشیا و امور خارجی می¬اندازد، و باعث مطلوبیّت آنها می¬شود. و بر این باور است که می شایستة محبوسان غم است؛ نه شایستة کسی مانند او که «بی¬چونِ خویش» است؛ و از می خوش¬دل¬تر!

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۱:

11. اخوان صفا/ اخوان الصفا: مجازا دوستان یکدل، صوفیان. اشاره به جمعیّتی سرّی فلسفی و عرفانی که در قرن چهارم هجری قمری در بصره و بغداد تشکیل یافت، و هدف و مرام آن ترویج اخوّت و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق ترویج حکومت عقل و تلفیق فلسفه و مذهب بوده است، به¬ویژه در جهان اسلام. در این باره که اعضای موسس اخوان الصفا چه کسانی بودند و چه مذهبی داشتند, عالمان و مورخان اختلاف دارند. و این بدان سبب است که ایشان می¬کوشیدند تا حقیقت امر و نام خود را از دیگران بپوشانند. مرام اصلی یا اساسنامة آنها این بود که می¬گفتند دیانت اسلام به خرافات و اوهام آمیخته شده است و برای پاک کردن دین از آلودگی¬های ضلالت انگیز جز فلسفه راهی نیست و شریعت عربی آنگاه به کمال می¬رسد که با فلسفة یونانی درآمیزد و مقصود ما همین است که دین را با فلسفه موافقت و شریعت حقّه را از آلایش اوهام و خرافات شستشو دهیم تا پایدار ماند و مورد قبول عقلا و دانشمندان ملل قرار گیرد.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۵:

محمود و ایاز: آنگونه که تاریخ روایت می¬کند، غلام ترک زاده¬ای بنام ایاز، نزد پادشاه مقتدر غزنوی محمود بن سبکتگین، محبوبیّت ویژه داشت و داستان این محبوبیّت در سراسر حکومت شاه غزنوی گسترش یافته و زبانزد خاص و عام گشته بود. آنچه با بررسی آثار و منابع تاریخی و غیر تاریخی عصر محمود و یا نزدیک به آن به¬دست می¬آید این فرضیه را تأیید می¬کند که از سده ششم به بعد واقعیّت تاریخی این داستان دگرگون می¬شود و با گسترش عرفان و ادبیات عرفانی این محبوبیّت جای خود را به عشق پاک عرفانی می¬دهد و وسیله¬ای برای بیان مفاهیم عرفانی می¬شود. بازگردان قصّة عشقِ ایاز / کآن یکی گنجی¬ست مالامالِ راز

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۱:

2. بوسه گُلی است از گلستان روی یار، چه نیکوست اگر نیّت خیر را نگرداند و گلی به عاشق بدهد.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۴:

7. معنی بیت: تو در ازل ما را با همین عیب¬هایی که داریم، به علم خویش، دیدی و خریدار ما شدی. ما چه متاع¬های پُرعیبی بودیم و تو چه خریدار با لطف و گذشتی.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۵ در پاسخ به امیر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:

5. تناسخ: خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر؛ زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. انتقال و بازگشت روح به کالبدها به چهار طریق صورت می¬گیرد: 1. هرگاه روح به کالبد عنصری درآید بدان «نَسخ» گویند. 2. هرگاه روح به پیکر جانور درآید بدان «مَسخ» گویند. 3. هرگاه روح به اندام گیاهان و درختان درآید بدان «فَسخ» گویند. 4. هرگاه روح به جمادات درآید بدان «رَسخ» گویند. در آثار عارفان، سخن از تناسخ با سیر روح انسان و در نهایت پیوستن او به عالَم معنا مقابله دارد، چرا که سیر رهروان حق، با حلول روح آنها در جسم دیگری ربط نمی¬یابد تا تناسخی پیش آید. برخی از ابیات مولانا در مثنوی ناظر به استکمال تدریجی موجودات از مرحلة جمادی تا انسان ملکوتی است که بر قاعدة «تبدّل امثال » مبتنی است

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:

3. جهانِ هست و نیست: مولانا، جهان را پیوسته در تبدّل و زادن و مردن و نو شدن می¬بیند. تمثیل زیر، یکی از وجوه بسیار مهمّ اندیشة دیالکتیکی مولاناست که جنبش و حرکت را ذاتیِ کاینات می¬داند. هر لحظه این جهان نو می‌‌شود و ما می‌‌پنداریم که بی‌‌تغییر است و از نو شدن آن غافل هستیم: «هر نَفَس نو می‌شود دنیا و ما / بی‌خبر از نو شدن اندر بقا» (مثنوی، 1/1144) عُمر همچون جویباری است که نو به نو در حال گذار است، ولی در کالبد آدمیان و موجودات مستمر و دایمی به نظر می‌‌آید: «عمر همچون جوی نو نو می‌رسد / مستمری می‌نماید در جَسَد» (مثنوی، 1/1145). در فیه مافیه هم گفته است: «آدمی را حقّ تعالی هر لحظه از نو می‌آفریند و در باطنِ او چیزی تازه‌تازه می‌فرستد که اوّل به دوّم نمی‌ماند، و دوّم به سوّم، الاّ او از خویشتن غافل است و خود را نمی‌شناسد.» آیة 15 سورة50: «آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم ولی آنها باز در آفرینش جدید تردید دارند.» و در آیة 88 سورة 27: «و کوهها را می¬بینی می¬پنداری که آنها جا ماندند و حرکتی ندارند. حال آنکه با سرعت ابر در حرکت هستند.» عالَم از نظر مولانا چیزی است نامتناهی که همواره روی در گسترش دارد و «هستی» و «نیستی» دو مفهوم متّضادند که از تعارض آنها همة تغییرات در کائنات ظاهر می¬شود. نیستی (= عدم) در نظر او «عدم محض» نیست، بلکه رفتن صورتی است (= عدم) و آمدن صورتی دیگر (= وجود) و باز آن وجود، یعنی صورت ظاهر شده، دوباره معدوم می¬شود و جای خود را به¬صورتی دیگر می¬دهد و این «تبدّل صورت¬ها»ست که دیالکتیک هستی را در خود نمایان می¬کند. و به تعبیر او، اندک اندک در این جهان، «نیستان» می¬روند و «هستان» می¬رسند.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵:

گرچه مولانا با ردیف جنبة غنایی شعرش را بیشتر می¬کند و از تکرار آن لذّت صوتی و سماعی می¬برد، امّا ردیف¬های شعری او در پیوند غزل تأثیری اساسی دارد. جمله¬ها او در ردیف بسیار عمیق و معناآفرین است. جمله¬های پرسشی او از گونه پرسش¬های بلاغی است. اهل ادب بر آن¬اند که پرسش در شعر برای پاسخ دادن و پاسخ شنیدن نیست، بلکه برای قصد ثانوی است. شاعر می¬پرسد تا از رهگذر پرسش، خواننده را به تامّل و تفکّر بیشتر وادارد. شاعر از ظرفیت¬های زبان و جمله¬ها و کلمه¬های آن بهره می¬برد و پرسش را با تمام گونه¬های بلاغی و مؤثر آن در سخن می¬گنجاند. مولانا در ردیف¬ها چنین کرده است. او گاه خود را با یار همنشین می¬بیند و از این رهگذر احوال خود را خوش می¬کند که با او در گفت¬و¬گو است و امیدوار است که پاسخی بشنود.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۵ در پاسخ به همایون دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵:

هیچ نشانی از اینکه مولانا پیش از ملاقات با شمس شعر می سروده در دست نیست.  اگر هم می سروده هیچ نشانی برای این تشخیص وجود ندارد. و آخر اینکه استحکام شناس نیی جان من خطا اینجاست.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:

+ راوی این غزل، بی¬تردید معشوق است. او ویژگی¬های آرمانی عاشق خویش را برمی¬شمارد و می¬گوید: عاشق من باید چنین و چنان باشد؛ امّا صفاتی که برای عاشق خویش بر می¬شمارد به صفات و ویژگی¬های «معشوق» شباهت دارد: کسی که با هر بار برخواستنش قیامت بپا کند، دل آتشینش دوزخ را بسوزاند، دوصد دریا را بشوراند، ... با نور وجودش عرش را به ستایش وادارد. شخصیّتی چنین متعالی و قدرتمند، شخصی والاست که با الگوی سنّتی عاشق در غزلیات زمینی مطابقت ندارد. اگر خود راوی او را عاشق نمی¬نامید، خواننده چنین فردی را معشوق می¬پنداشت.

 

هادی رنجبران در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۸ در پاسخ به شریفیان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:

4. گوهر گوینده: کنایه از انسان است. آیة 6 سورة 86: «از آب جهنده¬ای خلق شده.» معنی مصراع دوّم: خاک نمی¬دانست که به انسانی عشوه¬گر بدل شده است.

 

۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode