آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش
وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش
من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم
من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش
آن روی همچو روزش وان رنگ دلفروزش
وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش
عشقش بلای توبه داده سزای توبه
آخر چه جای توبه با عشق توبه خوارش
چون دوست و دشمن او هستند رهزن او
ماییم و دامن او بگرفته استوارش
از عشق جام و دورش شاید کشید جورش
چون گوش دوست داری میبوس گوشوارش
من حلقههای زلفش از عشق میشمارم
ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش
لطفش همیشمارم دل با دم شمرده
جانیش بخش آخر ای کشته زار زارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالاتی است که انسان در مواجهه با آن تجربه میکند. شاعر به تمایز میان جسم و جان میپردازد و میگوید که هیچ چیز را در جهان نمیداند جز زیبایی چشم محبوب. او توصیفاتی از عشق، زیبایی و تاثیر آن بر روح و جان دارد و به برهمخوردن توبه در سایه عشق اشاره میکند. شاعر به طور کلی از قدرت و عظمت عشق سخن میگوید و میگوید که دوست و دشمن هر دو به نوعی در این راه مانع او هستند. در نهایت، او عشق را چیزی بینهایت و غیرقابل اندازهگیری توصیف میکند که جانش را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: آن ماهی که دور و برش همیشه در حال چرخش و بیقرار است، همان جان من است و این عقل نیز که دارم، به گونهای مانند امانتی است که به من داده شده.
هوش مصنوعی: هر لحظه، اراده و انتخاب تازهای به روحها میدهد و این انتخابها، نیروی ارادهاش را میشکنند.
هوش مصنوعی: من نه بدن را میشناسم و نه روح را. نه چیزی از دنیای اطرافم میدانم، جز اینکه در چشمهای خمار او غرق شدم.
هوش مصنوعی: آن چهرهاش مانند روز روشن است و رنگش دلربا و جذاب. لطف و نیکیاش به قدری تاثیرگذار است که دل را میسوزاند، و رفتار و شخصیتش همچون بهار دلنشین و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: عشق او باعث شده که توبه هم باعث عذاب شود. در واقع، وقتی عشق وجود دارد، دیگر جایی برای توبه نیست، زیرا عشق خودش توبه را کم ارزش کرده است.
هوش مصنوعی: دوست و دشمن هر دو در اطراف او هستند، اما ما به عنوان یک مانع یا سد در برابر او فعالیت میکنیم و او را محکم در آغوش گرفتهایم.
هوش مصنوعی: شاید برای اینکه از عشق لذت ببرم، جام را به دورش بچرخانم، مانند دوستی که گوشوارهاش را با محبت میبوسد.
هوش مصنوعی: من به عشق او، تکتک حلقههای موهایش را میشمارم، در غیر این صورت، هیچکس به اندازهٔ عشق من نمیتواند به این کار بپردازد.
هوش مصنوعی: محبت او را با دقت و توجه میشمارم، دل میزنم و جانم را با شمارش تنفسها میگذرانم. ای کسی که به خاطر عشقش زخمخوردهام و در غم او کشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش
ای قطب آسمانها در آسمان جانها
جان گرد توست گردان میدار بیقرارش
همچون انار خندان عالم نمود دندان
[...]
مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش
شد ختم جان فزایی بر لعل آبدارش
تا باغ حسن گیرد نزهت، قضا نهاده
سروی ز قامت او بر طرف جویبارش
افزود مهرش آندم دل را که بی حجابی
[...]
نبود عجب که باشد سرگشته صدهزارش
آنشاخ گل که گردد برگرد سر بهارش
غلطد بر آن بناگوش از موج زلف دیگر
در آب عارض افتد چون عکس گوشوارش
بر قامت شهیدان خیاط عشق دوزد
[...]
از خاک ره سروی بگرفت در کنارش
وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش
مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش
حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.