روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بیمکان و سر تا قدم مکانش
خواهی که تا بیابی یک لحظهای مجویش
خواهی که تا بدانی یک لحظهای مدانش
چون در نهانْش جویی دوری ز آشکارش
چون آشکار جویی محجوبی از نهانش
چون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهان
پاها دراز کن خوش، میخسب در امانش
چون تو ز ره بمانی جانی روانه گردد
وانگه چه رحمت آید از جان و از روانش
ای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان را؟
درتاز درجهانش اما نه در جهانش
بیحرص کوب پایی از کوری حسد را
زیرا حسد نگوید از حرص ترجمانش
آخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونان؟
و آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانش؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی روح و بُعد غیرمادی آن صحبت میکند. شاعر به خواننده میگوید که روح نه تنها بدون نشانه و مکان است، بلکه در جستجوی آن نیز ممکن نیست. اگر کسی بخواهد روح را در دنیای مادی جستجو کند، به آن نخواهد رسید. روح باید از دنیای مادی فراتر برود. شاعر به ما یادآوری میکند که درک حقیقت روح نیازمند فراموش کردن وابستگیهای دنیوی و مادی است و نباید گذاشت که حسد و حرص ما را از درک آن بازدارد. در نهایت، او به نوعی دعوت میکند تا از دغدغههای دنیوی فاصله بگیریم و به امور معنوی توجه کنیم.
هوش مصنوعی: روحی وجود دارد که هیچ نشانی از خود ندارد و ما در دنیای ظاهری و نشانهها غرق هستیم. این روح از هر گونه مکان آزاد است و وجودش تمام وجود مکان را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی چیزی را به دست آوری، در جستجوی آن نباش و اگر میخواهی چیزی را بفهمی، آن را ندانسته رها کن.
هوش مصنوعی: اگر در باطن کسی را بشکافی، دور از ظاهر او خواهی بود و اگر در ظاهر او جستوجو کنی، از باطنش پنهان خواهی ماند.
هوش مصنوعی: وقتی از چیزهای آشکار و پنهان آزاد شدی، با آرامش راحت دراز بکش و استراحت کن، زیرا در امنیتی.
هوش مصنوعی: اگر تو از مسیر صحیح دور شوی، جان تو به سوی دیگری میرود و در آن زمان، چه رحمت بزرگی از جان و روح او به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: ای انسانی که جان را در خود زندانی کردهای، تا کی میخواهی به کنترل و محدودیت ادامه دهی؟ تو تنها در ظاهر و دنیا میبینی، اما در عمق وجودت خبری از آزادی نیست.
هوش مصنوعی: با بینیازی و آرامش قدم بردار و اجازه نده حسد بر تو غلبه کند، چون حسد چیزی نمیگوید جز ترجمه حرص.
هوش مصنوعی: انسان برای تأمین نیازهای اولیهاش، نمیتواند عمرش را فقط به دنبال دو نان بگذراند. و همچنین برای سه نان هم نمیتوان همیشه در تلاش بود و از لذتهای زندگی صرفنظر کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش
گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش
چشمش بلای مستان ما را از او مترسان
[...]
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش
جان هزار چون من بادا فدای جانش
هر ناوک بلائی کز شست عشق آید
ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش
مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش
[...]
در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش
خط غبار گردید دیوار گلستانش
کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری
قالب چو کرد خالی شد بهله میانش
آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت
[...]
شاهنشهی که برتر از عرش آستانش
از راه کینه بر خاک افکند آسمانش
ششصد هزار لشکر جمع آمدند یکسر
با تیغ و تیر و خنجر بهر هلاک جانش
قومی زهر کناره، افزون تر از ستاره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.