گنجور

 
مولانا

بیا بیا که توی جان جان جان سماع

بیا که سرو روانی به بوستان سماع

بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود

بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع

بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست

هزار زهره تو داری بر آسمان سماع

سماع شکر تو گوید به صد زبان فصیح

یکی دو نکته بگویم من از زبان سماع

برون ز هر دو جهانی چو در سماع آیی

برون ز هر دو جهانست این جهان سماع

اگر چه بام بلندست بام هفتم چرخ

گذشته است از این بام نردبان سماع

به زیر پای بکوبید هر چه غیر ویست

سماع از آن شما و شما از آن سماع

چو عشق دست درآرد به گردنم چه کنم

کنار درکشمش همچنین میان سماع

کنار ذره چو پر شد ز پرتو خورشید

همه به رقص درآیند بی‌فغان سماع

بیا که صورت عشقست شمس تبریزی

که باز ماند ز عشق لبش دهان سماع

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بیا بیا که تویی جان جان جان سماع

هزار شمع منور به خاندان سماع

چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل

بیا که ماه تمامی در آسمان سماع

بیا که جان و جهان در رخ تو حیرانست

[...]

صائب تبریزی

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع

همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع

چو برق وباد مهیای بیقراری شو

که نیست اختر ثابت درآسمان سماع

چنان که صور قیامت محرک جانهاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه