سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز
عشق دارد در تصور صورتی صورت گداز
خانه خویش آمدی خوش اندرآ شاد آمدی
از در دل اندرآ تا پیشگاه جان بتاز
ذره ذره از وجودم عاشق خورشید توست
هین که با خورشید دارد ذرهها کار دراز
پیش روزن ذرهها بین خوش معلق میزنند
هر که را خورشید شد قبله چنین باشد نماز
در سماع آفتاب این ذرهها چون صوفیان
کس نداند بر چه قولی بر چه ضربی بر چه ساز
اندرون هر دلی خود نغمه و ضربی دگر
پای کوبان آشکار و مطربان پنهان چو راز
برتر از جمله سماع ما بود در اندرون
جزوهای ما در او رقصان به صد گون عز و ناز
شمس تبریزی توی سلطان سلطانان جان
چون تو محمودی نیامد همچو من دیگر ایاز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به عشق و حضور شمس تبریزی اشاره میکند. او عاشق را به خانه خود میخواند و از زیباییهای عشق میگوید. وجود او پر از عشق به شمس است و به تأثیر خورشید بر زندگی ذرات اشاره دارد. همچنین به شور و جنون درونی انسانها و تفاوتهای نغمههای قلبها اشاره میکند. در نهایت، شمس را به عنوان سلطان عشق و روح معرفی میکند و تأکید میکند که کسی مانند او به وجود نیامده است.
هوش مصنوعی: عشق به سوی خانه خود آمد و آن عاشق نیز عشق را در تصور خود به صورتی تجسم کرده است که مانند موم نرم و قابل تغییر است.
هوش مصنوعی: به خانه خود خوش آمدی، با شادی و سرور وارد شو. از در دل به داخل بیا و با تمام وجود به سوی جان برو.
هوش مصنوعی: هر قسمت از وجودم شیدا و دلبسته تو، مانند ذراتی است که در چنگال خورشید خود را به کار و تلاش مشغول کردهاند.
هوش مصنوعی: در نزد روزنهها، ذرات چنان به رقص درمیآیند که هر کس به خورشید باور دارد، باید به این آداب توجه کند و اینگونه رفتار کند.
هوش مصنوعی: در حالتی که خورشید در حال رقص و حرکت است، این ذرهها مانند صوفیان هستند که هیچکس نمیداند به چه دلیلی، با چه لحنی و بر روی چه سازی در حال انجام این کارند.
هوش مصنوعی: در درون هر قلبی آهنگ و ریتم خاصی وجود دارد که بهطور آشکار به تپش خود ادامه میدهد و نوازندگان پنهان به طور رازآلود به این موسیقی جان میبخشند.
هوش مصنوعی: در دل ما حالتی از شادی و سرور وجود داشت که هیچ چیزی به پای آن نمیرسید. درون ما به گونهای از شوق و بزرگی پر شده بود که در انتظار شکوه و زیبایی به رقص درآمده بود.
هوش مصنوعی: شمس تبریزی با توصیف خود به عنوان سلطان عشق و معرفت، اشاره میکند که هیچکس به عظمت و مقام محمود، همانند خود او نیامده است. او به ویژگیهای خاص خود و جایگاه بینظیرش در عالم معرفت و روحانیت اشاره میکند و نشان میدهد که مانند ایاز، خدمتگزار مقامی چون او نیز وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.