گنجور

حاشیه‌ها

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

پناه بر خدا

محمدرضا در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

این رباعی شبیه نظریه مادّه و ضدمادّه تو فیزیکــه

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

 

🔺عمری بیت معروف حافظ را اشتباه می‌خواندم🔻

 

 

 

رواق‌ منظرِ چشمِ من، «آستانه‌ی» توست

 

 

این مصرع از یک بیتِ حافظ است که از مشهورترین ابیاتِ اوست که خیلی‌ها کلمه‌ی «آستانه» را «آشیانه» نوشته‌اند که امشب فهمیدم تقریباً با اطمینان می‌توان گفت «آشیانه» صحیح نیست.

 

اول که بنا به نظر جناب دکتر سعید حمیدیان، حافظ در این مصراع قصد دارد خودش را کهترِ معشوق نشان دهد و به همین علت می‌گوید رِواق‌منظرِ چشمِ من آستانه‌ی درِ تو است.

 

آستانه پایینِ در است و رواق‌ منظر قسمتِ بالای عمارت است که از آن به بیرون نگاه می‌کرده‌اند. یعنی رواقی برای نگریستن. منظر یعنی مکانِ نگاه کردن.

 

و برای شاهد، مثالی می‌آورد که حافظ جاهای دیگر هم پایین‌ترین مکان‌های مربوط به معشوق را بالاترین دیدرسِ خودش توصیف می‌کند:

 

شهسوارِ من که مه آیینه‌دارِ رویِ اوست

تاج خورشیدِ بلندش خاک نعل مرکب است!!

 

 

دکتر سعیدیان بیتِ موردِ بحث را مشخصا معنا نکرده‌اند اما به نظر من حافظ می‌گوید: پایین‌ترین بخشِ درِ خانه‌ی تو، بالاترین نقطه‌ی عمارتِ چشمِ من است. پس اگر من تو را به بالاترین جای سرم که چشمانم است جای دهم، در اصل تو پای بر آستانه‌ی درِ خانه‌ی خودت می‌گذاری. یعنی همان چیزی‌ست که امروزه هم می‌گوییم: «قدم به چشم ما بگذارید»

 

 

و دلیل دوم، کهن‌ترین نسخه‌ی خطیِ موجود از دیوان حافظ است که در سال هشتصد و یک کتابت شده و اکنون در کتابخانه‌ی نورعثمانیه نگه‌داری می‌شود. در این کهن‌ترین نسخه هم، این مصراع با «آستانه» نوشته شده که تصویر این مصراع را از آن نسخه‌ی خطی در کانالِ تلگرام برکه‌ی کهن گذاشته‌ام.

berkeye_kohan

و نکته‌ی مهم، موسیقی درونی شعر است که بینِ رواق و آستانه ارتباطی زیباتر وجود دارد تا رواق و آشیانه. رواق و آستانه هر دو از اصطلاحات معماری است و می‌دانیم که حافظ در معماری شعرش، چه وسواسی در کنارِ هم گذاشتنِ کلماتِ مرتبط دارد.

 

پس من به شخصه از این به بعد این‌گونه می‌نویسم و می‌خوانم:

 

رِواق‌ منظرِ چشمِ من آستانه‌ی توست

کرَم نِمای و فرود آ، که خانه خانه‌ی توست

 

 

محمد در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری:

درود؛ به نظر می‌رسد در بیت هشتم واژه «نشناختم» درست‌تر باشد: «نظر چون در آیینه انداختم...در او صورت خویش نشناختم» زیرا در ابیات بعدی شرح می دهد که رخسار در اثر گذشت زمان و سپری شدن شباب و نیز بی خوابی شبهای گذشته دگرگون شده، سرخی صورت به زردی گراییده و شادابی جوانی از میان رفته است. از سوی دیگر هر کس آیینه را روبروی خود نگه‌دارد، لاجرم صورت خود را می‌بیند؛ و مصرع دوم این بیت ـ اگر «بشناختم» باشد ـ ، زائد و توضیح واضحات است.

مهرپویا در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ در پاسخ به نگار دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

من زهد خوندم شماهم زهد بخون

سید پارسا در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

زیباترین عاشقانه پارسی و اگر با من موافق باشید ، هیچ نوشته ای در دنیا با این شعر برابر نیست ، قلم شیخ سعدی ، استوار ترین قلم بر دفتر است 

جاوید عزیزی مهر در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۳ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس:

درود بیکران ،مِنت بارم شاگردی باشم در محضرشان جهت آموختن

کیانا کیانپور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۱ در پاسخ به شاهرخ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰:

ای راهروان را گذر از کوی تو نه

ای [کسی که] رهروان را گذر از کوی تو نیست 

امیرمهدی قائینی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را:

همه شما هایی که میگین اصل شعر چیه دقیقا همین چهار نفرین.😂

شمس الدین کشاورزی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۲:

به‌به چه غزل سنگین و پرمحتوایی.

حضور همنفسان مغتنم شمر صائب / که لذتی به ملاقات دوستان نرسد

سعدی هم این بیت را این جوری بیان می‌کند.

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی/غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

 

 

 

 

ارغوان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

نزدیکترین نسخه به آنچه شاه نعمت‌الله ولی سروده را می‌توان نسخهٔ دانشگاه پرینستون به سال ۹۲۴ هجری قمری دانست که در آن او به شرح سختی‌ها و مشکلات مردم روزگار خودش، ظلم‌هایی که به مردم روا داشته شده، جنگ‌های عراق و شام (که همیشه بوده و خواهد بود) و قتل و غارت و آشوب پرداخته است و سخن از رنج و سختی مردم قابل تعمیم به هر دوره‌ی تاریخی است همانگونه که فردوسی بزرگ هم از زبان رستم فرخزاد پیش‌بینی‌هایی برای آینده کرده که مردم هر دوره‌ای (چه زمان خود فردوسی، چه قرون میانی، چه امروز و حتی مردم پیش از اسلام اگر این اشعار را می‌توانستند بخوانند) آن را مربوط به خودشان تلقی می‌کنند و می‌گویند فردوسی یا شاه نعمت‌الله پیشگو های بزرگی هستند؛ حال آنکه آنها تنها بدیهیات زمان خودشان را گفته‌اند و از آنجایی که رنج و سختی مردم به ویژه ملت ستم‌دیده ایران هیچگاه تمامی نداشته برای همه زمان ها صدق می‌کند. (مثل اینکه من بگویم در صد سال آینده اکثر مردم ایران تنگدست خواهند بود. این یک امر بدیهی است که همواره اکثر مردم نه تنها ایران بلکه دنیا در تنگنای مالی هستند و فقط عده معدودی دغدغه مالی ندارند.)

ابیات بعد از شرح رنج و سختی‌ها، ابیات امیدوار کننده‌ای هستند. همواره امید به آینده‌ای بهتر و آمدن یک منجی تحمل سختی‌ها را برای مردم آسان می‌کند به همین علت است که در هر دین و آیینی نشان از منجی به چشم می‌خورد؛ از شیعیان گرفته تا یهودیان و زرتشتیان و حتی آیین های غیر توحیدی. آنجا که در این شعر از پادشاهی دانا و با وقار و... می‌گوید نظر به شخص خاصی نیست و شاه نعمت‌الله فقط بر مبنای روایات اسلامی می‌داند بالاخره منجی خواهد آمد و دور گردون بر مرادش خواهد گردید. (نظر شخصی من این است که شاه نعمت‌الله آمدن منجی را بسیار نزدیک می‌دانسته و در بیت ۳۱ تغییر اوضاع را مربوط به تنها چند سال دیگر می‌داند نه آینده‌ای بسیار دور)

در همین نسخه پرینستون هیچ اثری از نام سلطان حسین و ناصرالدین شاه و پایان پادشاهی محمدرضا شاه و انقلاب ۵۷ و... نیست بلکه این ابیات در لینکی که دوستان در حاشیه‌ها قرار داده‌اند با خودکاری آبی در حاشیه دیوان نوشته شده و حدس بزنید آن کتاب مربوط به کجاست! بله کتابخانه آستان مقدس قم و لحن بخش های انتهایی آن (به ویژه دوران پهلوی و بعد از آن) به نوشته های شاعران مدیحه‌سرای معاصر بسیار شباهت دارند و نشان از عدم اعتبار و مغرضانه بودن آنها دارد.( به عقیده بنده دو احتمال برای زمان سرودن آن ابیات الحاقی وجود دارد یا بخشی از این ابیات در اواخر دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ سروده شده و هدف از سرودن و نسبت دادن آنها به شاه نعمت‌الله ولی به عنوان پیشگویی ، ایجاد اعتماد و تقویت اراده مردم برای به موفقیت رساندن انقلاب ۵۷ بوده یا اصلا این ابیات در همین ۲۰ یا ۳۰ سال اخیر سروده شده و با توجه به دانسته هایم تا امروز نمی‌دانم کدام یک درست است)

در نهایت دوستانی که به دنبال پیشگویی و این دست خرافه‌ها هستند را به تعقل و تفکر دعوت می‌کنم که بهترین راه نجات بشر است و از آنها می‌خواهم آب در آسیاب شیادان و دغل‌کاران نریزند و همانگونه که گنجور به زیبایی در مقدمه این شعر گفته «به جای جستجوی اتفاقات آینده در متون گذشتگان، امروز تلاش کنیم و آیندهٔ خودمان را خودمان رقم بزنیم و بسازیم.»

 

احسان کیهانی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱:

هنگام صبوح گر بت حورسرشت

اگر در هنگام صبح، معشوقی زیباروی و فرشته‌وش (مانند حور بهشتی) به من توجه کند...

 

پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت

و جامی سرشار از شراب (نماد عشق و سرمستی) را در کنار سبزه‌زار به من بدهد...

 

هر چند که باشد این سخن از من زشت

هرچند که گفتن این سخن ممکن است زشت و ناپسند به نظر برسد...

 

سگ به ز من ار هیچ کنم یاد بهشت

اما اگر در آن لحظه به یاد بهشت بیفتم، از سگ هم پست‌ترم!

شاعر در اینجا عشق زمینی و لذت حضور معشوق را بر هر چیزی حتی بهشت ترجیح می‌دهد. او بیان می‌کند که در کنار معشوق و در لحظه عشق‌ورزی، فکر کردن به پاداش‌های اخروی یا معنوی بی‌معنی است. این بیت‌ها نشان‌دهنده اولویت عشق و لذت در لحظه است که از دغدغه‌های معنوی و ماورایی پیشی می‌گیرد.

احسان کیهانی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹:

شاعر با لحنی اندوهناک و هشدارآمیز می‌گوید که ظلم و بی‌رحمی در حق افراد مستمند و عاشقان می‌تواند عواقبی به همراه داشته باشد و معشوق یا ظالم را از این کار بازمی‌دارد، همراه با آرزوی دوری از گزند برای او

احسان کیهانی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۷:

چون دلبر من به نزد فصّاد نشست
زمانی که معشوق من نزد پزشک (یا کسی که خون می‌گیرد) رفت.

فصّاد سبک دست سبک دستش بست
پزشک با مهارتی خاص و با سرعت دست او را بست (احتمالاً برای حجامت یا خون‌گیری).

چون تیزی نیش در رگانش پیوست
وقتی که نیش تیز (ابزار پزشک) در رگ‌های او فرو رفت.ا

از کان بلور شاخ مرجان برجست

از رگ‌های شفاف و زیبا (استعاره‌ای از پاکی و زیبایی معشوق)، خون قرمز (شاخ مرجان) بیرون زد.

arshiya در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱۴:

در نسخه ای از مجموعه آثار خیام با نام کلیات آثار حکیم عمر خیام بتحقیق و اهتمام محمد عباسی از انتشارات مهرگان-کتابفروشی بارانی این رباعی چنین آمده:

آنها که بحکمت دُر معنی سفتند

 در ذات خداوند سخنها گفتند

سر رشته اسرار ندانست کسی

اول زنخی زدند و آخر خفتند

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه‌ السّلام خود را به مصطفی صلی‌الله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش:

این همه تعظیم و تفخیم و وداد

 

چون بدیدندش به صورت برد باد

 

قلب آتش دید و در دم شد سیاه

 

قلب را در قلب کی بودست راه

 

یعنی چه

 

۱
۱۹۱
۱۹۲
۱۹۳
۱۹۴
۱۹۵
۵۴۲۵