با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی
بس احتراز کردم صبر دراز کردم
امروز ناز کردم با اصل نازنینی
امشب چو مه برآید داوود جان بیاید
ای رنج موم گردی گر برج آهنینی
شب بنده را بپرسد وز بیگهی نترسد
شب نیز مست گردد بینقل و ساتکینی
ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله
بر بنده کمینه تو نیز در کمینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود میگوید و از محبوبش میخواهد که او را ببیند و وضعیتش را دریابد. او به محبوبش میگوید که چقدر در رنج است و حتی دیگران فکر کردهاند که او مرده است. شاعر از محبوبش یاری و شفایی طلب میکند و به او اشاره میکند که برایش صبوری کرده و امروز ناز کرده است. او انتظار دارد که محبوبش به دیدارش بیاید و در کنار او باشد. همچنین، در پایان شاعر از احساسات خود به زبانی بسیار عاطفی و حزنآلود میگوید، اشاره به نالهها و دردهای عمیقش از دوری محبوبش دارد.
هوش مصنوعی: من از تو دلخورم، ای محبوب، چرا اینقدر ضعیف و رنجور شدهام؟ آیا نمیتوانی حال مرا ببینی؟
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان انکار کرد که تو من را در حالتی میبینی که به شدت در حال زردی و زوال هستم. حالا خودت تصور کن که در چنین وضعیتی چطور باید آخرین لحظات زندگیام را بگذرانم، در حالی که تو هم به نوعی با من مرتبطی.
هوش مصنوعی: ای آقا، جانم فدای تو، پس چرا به من توجه نمیکنی؟ ای عزیزم، چرا دردم را نمیشنوی؟
هوش مصنوعی: امروز بعد از مدتها صبر و تحمل، خودم را لوس و ناز نمودم و با کسی که ذاتاً ناز دارد، رفتار کردم.
هوش مصنوعی: امشب که ماه میتابد، جان داوود به سوی ما خواهد آمد. ای رنج و درد، مانند موم نرم شو، اگرچه به ظاهر سخت و محکم هستی.
هوش مصنوعی: در شب، بنده با خیال آسوده و بدون ترس از بیخبری، شب را میپرسد و در این حالت شب هم به نوعی مست و سرمست میشود، بدون اینکه نیاز به دلخوشی یا تکیهگاهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای ناله، چرا به جای بندهی کمینه، بیشتر از باران ناله میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی
پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی
با راستی رفیقی با مردمی قرینی
رایند جمله شاهان تو رای آفرینی
گر چه مه زمانی ورچه شه زمینی
[...]
آن روی چون بهارت رشک نگار چینی
جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی
رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان
در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی
در باغ دلنوازی شمشاد تازه روئی
[...]
در غیرتم که با خود همراز و همنشینی
در آب عکس خود را زنهار تا نبینی
آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا
دانی که تا چه غایت زیبا و نازنینی
آنگه که دیده باشی رویی بدین ملاحت
[...]
بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی
نازی که می کشم من از چون تو نازنینی
تا دست و پا نهادی در حسن کس ندیدم
پایی به دامن اندر، دستی در آستینی
گر در جهان بگردی از جور خود نیابی
[...]
ای طالب معانی در شاعری ز هر در
در حجره معاذی چون آیی و نشینی
از بس تواضع او را کوچک دل شناسی
لیکن برادر او مرد بزرگ بینی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.