گنجور

 
حافظ

بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید

نویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسید

جمالِ بخت ز رویِ ظفر نقاب انداخت

کمالِ عدل به فریادِ دادخواه رسید

سپهر، دور خوش اکنون کُنَد که ماه آمد

جهان به کامِ دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعانِ طریق این زمان شوند ایمن

قوافلِ دل و دانش که مَرد راه رسید

عزیزِ مصر به رغمِ برادران غیور

ز قعرِ چاه برآمد به اوجِ ماه رسید

کجاست صوفیِ دَجّال فِعلِ مُلحِدشکل

بگو بسوز، که مهدیِّ دین پناه رسید

صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غمِ عشق

ز آتشِ دلِ سوزان و دودِ آه رسید

ز شوقِ رویِ تو شاها بدین اسیرِ فراق

همان رسید کز آتش به برگِ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاهِ قبول

ز وِردِ نیمْ شب و درسِ صبحگاه رسید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۴۲ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۴۲ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۴۲ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرف‌الدین شفروهٔ اصفهانی

نسیم فتح و ظفر از مَهَبّ ملک دمید

رکاب و رایت منصور پادشاه رسید

حافظ

همین شعر » بیت ۱

بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید

نویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسید

استاد سیدعلی میرافضلی معتقدند این شعر در استقبال از شعر شرف شفروه سروده شده است.

جامی

سوار من که غبار رهش به ماه رسید

نشسته گرد به رخ چاشتگه ز راه رسید

چو مه به موکب سیاره بود شبگیرش

ولی جریده چو خورشید چاشتگاه رسید

پناه ساخته خورشید را به مشکین چتر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
فیض کاشانی

بیا که رایت آن نائب آله رسید

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون زند که ماه آمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه