گنجور

حاشیه‌ها

شایان شریفی حداد در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده:

بسیار زیبا

مهراد در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به داود دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

بسیار دریافته ی زیبایی بود مرا به اندیشه فرو برد 

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

«ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد

هر آن که سیبِ زَنَخدانِ شاهدی نَگَزید»

انسان باید درین عالم نسبتی با خوبی و زیبائی داشته باشد تا نصیبی از بهشت آخرت ببرد.

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

«با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ

از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید»

گل از وجود کریم و بخشنده ای بویی و فیضی برده است که شکفته و خندان شده است.

مولانا نیز چنین میگوید:

«گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست»

عارفان از یکی میگویند ولی با بیان‌های مختلف

«یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است»

متحد جان های مردان خداست!

 

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

«جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند

در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد»

سخنی است مستند!

بیدل خون دل را هم مغتنم میشمرد:

«دل متاعی نیست‌کز دستش توان انداختن

گر همه خون نقش بندد مغتنم داریم ما»

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

«کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد»

متاسفانه در طول تاریخ عده ای با نام نویسنده و فیلسوف و شاعر با خاطر حزین و روان افسرده دست به قلم بردند و حزن و ملال و دلمردگی خویش را همچون بیماری وبا به دیگران نیز انتقال دادند!

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

«ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که می‌بینم

کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد»

بنده را از خداوند گزیر و گریزی نیست.

این بیت صورت دیگری است  از غزل مولانا با این مطلع:

بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت...

محمود حبیبی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:

احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر در یک سخنرانی در آمریکا، یک بیت از این شعر سعدی را به سخره میگیره که:

گفتی «به غمم بنشین یا از سر جان برخیز»

فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم

و حضار می خندند، علی رغم اینکه چند تایی از شاهکارهای احمد شاملو رو خیلی دوست دارم ، اما همین یک بیت شعر سعدی را با تمام نوشته ها و اشعار شاملو که در تمام طول عمرش منتشر کرده، عوض نمیکنم .

محسن عبدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:

به گستاخی درآمد کاِی دل‌آرام ...

گواژه: طعنه، سرزنش

محسن عبدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:

چو خسرو دید کآن ماه نیازی ...

ماه نیازی: کنایه از عاشق است که نیازمند معشوق است و در برابر معشوق عرض نیاز می کند.

محسن عبدی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:

به چشمی طیرگی کردن که برخیز ...

طیرگی: بدخویی، تندخلقی

Heydar Barsam در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

قفل بگوید سر دندانه را   یعنی راز دندانه های کلید را قفل بیان می کند 

برمک در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۰:

مُدخل=دخیل / کسی که از جای دگر امده /بیگانگان شهر

ناکسان را پدال زرین است
پای آزادگان نیابد سُر

سُر کفش



نیما در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » بخش دوم دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۴:

به یکسو جمع کرده زلف چون شب

معشوق یک طرف از موهاش رو جمع کرده

 

برون آورده مه از برج عقرب

مه = صورت و برج عقرب = موهای معشوق

صورتش بین موهای سیاهش مثه ماه هست

 

به عارض یار فایز خوش فکنده

موهاش رو به زیبایی روی گونه‌‌ انداخته

 

لف و نشر مشوش با مرتب

لف و نشر  = صنعت پیچیدن و گشودن یا جمع کردن و پرا‌کندن / موهای معشوق یه طرفش مرتب و صافه (در مصرع اول گفته شد) و طرف دیگش پیچ و تاب داره.

همایون در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

کبر و‌کین را از بیرون نگاه میکند و دستوری حرف میزند، در حالیکه در مثنوی ماهنامه خود، هزاران بیت و داستان و تلاش میکند تا از درون به آن بپردازد و از زوایای گوناگون به آن می‌نگرد 

همایون در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

دو بار از ضحاک میگوید در جوانی یک بار که تنها معنی عربی آن یعنی خندان را بکار می‌گیرد و اینجا کمی پیشرفت کرده و فهمیده ضحاک دو مار بر دوش دارد، در این غزل ها معلوم میشود که چرا خودش پس از دیدار شمس میگوید مرده بدم زنده شدم 

تفاوت جلال پیش از شمس با جلال‌دین پس از شمس از زمین تا آسمان است

همایون در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:

بیسوادی که با کلمات عجیب و‌غربب خود را دانشمند و فهمیده جا میزند، حتمن از غزل های جوانی جلال‌دین عزیز است و نشان میدهد اگر شمس نمیبود استعدادی شگرف چگونه به هدر رفته بود 

در این غزل نشان میدهد چگونه درگیر و گرفتار مخالفانی بوده‌است که یا پایین تر از او و‌ نوکران خلافت بغداد بودند و یا برتر از او بودند و‌نگران همکاری و خدمت او به سلجوقیان 

همایون در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳:

غزلی بدور از شأن جلال‌دین پس از ملاقات شمس بزرگ، به زمانی برمیگردد که هنوز زبان خود را نیافته و تمرین شعر میکند

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

تا کی ،  از وسوسهٔ نفس پلید

یوسف در ‫۱۰ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۷ در پاسخ به یاسان دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۴ - حکایت طبیب و کرد:

درود. کاملا درست و بجا فرمودید.

۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۵۶۲۰