گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:

نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
                             
تا سر و کارِ تو ، با خانۀ خمّار افتاد،
رازِ سر بستۀ ما ، بر سرِ بازار افتاد

به سرِ زلفِ تو آویخت ، دل ، از چاهِ زنخ،
کارِ زندانیِ عشقَت ، به سرِ دار افتاد

دل ز سر حلقۀ زلفَت ، نَبَرد راه به جای،
همچُو آن نقطه ، که اندر کفِ پرگار افتاد

ای پسر ، تا به کِی آن روی ، نهان در خَمِ زلف،
پرده بگشا ، که مرا پرده ز اسرار افتاد

غالباً ، ره نَبَرد عاشقِ صادق ، سویِ وصل،
اندر این کار مرا ، تجربه بسیار افتاد

دلِ دیوانه ، که شد والهِ آن نرگسِ مست،
هوشیاری ست ، که با مردمِ خمّار افتاد

سخنَت ، گرچه لطیف است سراپا ، "نیّر" ،
لب فروبند ، که در قافیه تکرار افتاد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:

نیّر تبریزی » غزلیات » شماره ۸۵

ای قدَت سَرو ، اگر سرو به رفتار آید،
وِی لبَت غنچه ، اگر غنچه به گفتار آید

زلفَت اَر بُرد به یغما ، دلِ شهری چه عجب،
هر چه گویند ،  از آن رَهزنِ طرّار آید

گر دُو صد ناوک ام آید ، ز تو ، بر سینۀ ریش،
چشمِ آن است ، هنوز ام ، که دگر بار آید

دَمِ جان بخشِ مسیحا ست ، سحر خیزان را،
سخنِ تلخ ، کز آن لعلِ شکَر بار آید

یا رب ، آن خال که ما را ، شد از او روز سیاه،
به بلایِ خَمِ زلفِ تو ، گرفتار آید

آنکه بیمارِ  غمَت کرد ، ز دوری ، "نیّر" ،
دل قوی دار ، که خُود نیز پرستار آید

بزرگمهر در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵:

به هرچت نِی بفرماید تو نی کن(نَکن)

خلاف نِی بکن از شهریاری

به نظر می‌رسد چند بیت اول فرمایشات ذهنی نی باشد.

بزرگمهر در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۴:

به نظر می‌رسد در بیت دوم دوچار همان دُچار و به معنای ابتلا و گرفتاری باشد، که با تشدید اولی و بدون تشدید دومی و سومی سیر نزولی صدا و با حالت سر جنباندن خوانده می‌شود.  دوچاریّ و دوچاری و دوچاری

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

در صفت عشق تو ، شرح و بیان نی‌ رسد

عشق تو ، خود عالمی ست ، عقل در آن نی‌ رسد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

ردیف غزل اشکال دارد

شاید کی رسد بهتر باشد 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

در صفت عشق تو ، شرح و بیان کِی‌ رسد

عشق تو ، خود عالمی ست ، عقل در آن کِی‌ رسد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
                 
جان در مقامِ عشق ، به جانان نمی‌رسد
دل در بلایِ درد ، به درمان نمی‌رسد

درمانِ دل ، وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار می‌نماید و آسان نمی‌رسد

ذوقی که هست ، جمله در آن حضرت است ، نقد
وز صد یکی ، به عالَمِ عرفان نمی‌رسد

وز هرچه نقدِ عالمِ عرفانست ، از هزار
جزوی ، به کلِّ گنبدِ گردان نمی‌رسد

وز صد هزار چیز ، که بر چرخ می‌رود
صد یک ، به سویِ جوهرِ انسان نمی‌رسد

وز هرچه یافت جوهرِ انسان ، ز شُوق و ذُوق
بویی ، به جنسِ جملهٔ حیوان نمی‌رسد

مقصود آنکه ، از مِیِ ساقیِّ حضرتَش
یک قطره دُردِ دَرد ، به دو جهان نمی‌رسد

چندین حجاب در رهِ تو ، خود عجَب مدار
گر جانِ تو ، به حضرتِ جانان نمی‌رسد

جانان ، چو گنج زیرِ طلسمِ جهان نهاد
گنجی ، که هیچ کَس به سرِ آن نمی‌رسد

زان مِی که می‌دهند از آن حُسن ، قِسمِ تو
جز درد واپس آمد ایشان نمی‌رسد

تو قانعی به لذّتِ جسمی ، چو گاو و خر
چون دستِ تو ، به معرفتِ جان نمی‌رسد

تا کِی چو کِرم ،  پیله تَنی ، گِردِ خویشتن
بر خود متَن ، که خود به تو چندان نمی‌رسد

خود را ، قدم قدم ، به مقامات بر پَران
چندان پَران ، که رخصتِ امکان نمی‌رسد

زیرا که مردِ راه نگیرد ، به هیچ روی،
یکدم قرار ، تا که به پیشان نمی‌رسد

چندین هزار حاجب و دربان ، که در رَهند
شایَد ، اگر کَسی برِ سلطان نمی‌رسد

در راهِ او  رسید قدم‌هایِ سالکان
وین راهِ بی‌کرانه ، به پایان نمی‌رسد

پایان ندید کَس ، ز بیابانِ عشق ، از آنک
هرگز ، دلی به پایِ بیابان نمی‌رسد

چندان به بویِ وصل ، که در خود سفر کند
عطّار را ، به جز غمِ هجران نمی‌رسد

علی احمدی در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
این غزل در شمار غزلهایی است که رویکرد عاشقانه حافظ را نسبت به وقایع اطرافش نشان می دهد .خیلی وقت است که یار عزیز رفته و پیغامی نفرستاده است .پیغامی که حاوی سلام یا کلامی از جانب او باشد نفرستاده است.
وقتی  پیامی از جانب یار سفر کرده نمی رسد عاشق نگران می شود حتی در زندگی  امروزمان اگر عزیزی به سفر رفته باشد و با پیامک یا تلفن به ما اطلاع ندهد نگران می شویم ولو اینکه چند ساعت گذشته باشد چه برسد که عاشقی نگران یار خود باشد که قطعا هر لحظه دوری باعث نگرانی خواهد بود.لذا به نظرم عبارت دیر است این اهمیت دوری را بهتر از عبارت دیریست نشان می دهد.
صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران
پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد
شاه سواران کسی است که سواران زیادی به همراه دارد پس دلبر حافظ فردی قدرتمند است .می گوید من برای چنان دلبری نامه ها فرستادم ولی او که می توانست از بین سواران پیکی بفرستد ولی نفرستاد تا سلامش را دریافت کنم.
سویِ منِ وحشی‌صفتِ عقل‌رمیده
آهو رَوشی، کبک خرامی نفرستاد
حافظ خود را وحشی صفت و عقل رمیده می داند .او بر این باور است که در برابر معشوق رویکردی مثل انسانهای بدوی دارد و نمی تواند رفتار معشوق را به درستی تحلیل کند چه تحلیل بنا بر قاعده عرف باشد چه بر اساس عقل باشد لذا دل او فقط با پیامهای معشوق آرام می شود خواه پیامی سریع باشد که چون آهویی به وی برسد خواه پیامی  که به آهستگی و چند روزه مثل کبکی که آهسته گام برمی دارد به وی برسد در هر صورت رسیدن پیام مهم است.
دانست که خواهد شُدنم مرغِ دل از دست
وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد
او می دانست که دل من نگران و بیقرار است و ممکن است از این جان فرار کند با این حال نوشته ای نفرستاد تا شاید آن نوشته مثل دامی مانع از فرار پرنده  دل من شود 
فریاد که آن ساقیِ شِکَّر لبِ سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
جای فریاد دارد که آن یار که مثل ساقی شیرین لب ، سرمست و خوش است می دانست که از نگرانی خمارم ولی جام شرابی برای رفع این نگرانی نفرستاد .
چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
آنقدر که از استعداد ها و اعتبار خود گفته ام  باز می بینم هیچ خبری که حاکی از این باشد که برایم اعتباری قائل است دریافت نکردم
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
ای حافظ شرط ادب را رعایت کن به هر حال معشوق مثل  شاه و تو مثل غلام هستی و او اختیار دارد هیچ پیامی نفرستد و نباید چنین بازخواستی از او داشته باشی.

 

باب 🪰 در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

درود و پوزش اگر واژه‌ای موجب رنجش یا سوءتفاهم شد 🌱

راستش هنوز مطمئن نیستم منظورتان از «عناوین موجبِ وهم» دقیقاً چه بود… آیا مقصود همان واژهٔ «استاد» بود که از روی ارادت و نه برای القای وهم، به‌کار بردم؟

اگر چنین است، باید عرض کنم یکی از دردهای بزرگ این روزگار ما همین است: آنان‌که سزاوارِ این عنوان‌اند و روشنی‌بخشِ راه، خود را پنهان می‌دارند؛ و آنان‌که چیزی نمی‌دانند، با طبل و دهل، خود را «استاد» می‌نامند، یا بر طبلِ تعارفِ توخالی محکم‌تر می‌کوبند.


ندیدنِ روشنگرانِ راهِ حقیقت، خود نوعی خسران است و ای کاش راه حلی بود برای استفاده از تجربه دیگران در نام نهادن یا ننهادن عنواین این چنینی در هر حرفه یا موضوعی که به ما و به نسل‌های بعد ما نیز بیشتر کمک کند.

برای منِ کمترین، تمام ۶۴۸ حاشیه‌ی گران‌مایه شما در گنجور، چراغ راهی است که با طلا برای خودم و برای هوش مصنوعی که تشنهٔ بادهٔ معناست، نوشته و نگاه داشته ام.

«مزد اگر می‌طلبی، طاعتِ استاد بِبَر» 🍷

امیرحسین صدری در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۲ در پاسخ به محمد رضا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

این بیت یکی از قشنگ‌ترین ابیات شاهنامه هم هست.

کلاً هر بیت از شاهنانه که توش لغت عربی هست رو ملت عادت کردن ، میگن از شاهنامه نیست. البته این بیت ، بیت خیلی مطمئنی هست.

امیرحسین صدری در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۷ در پاسخ به محمد دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:

سلام

گویش هست ، با گویشِ محلیِ درست بخونید.

امیرحسین صدری در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۵ در پاسخ به علی اصغر رضایی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:

با سلام

به نظرم‌ دیوار نماد غرور هست.

شیطان هم‌به دلیل غرور از درگاه خداوند رانده شد.

باب 🪰 در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۲ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

سپاس از پیشنهاد بجا و عالی شما دوست عزیز 🙏
برای عزیزانی که خارج از ایران هستند و امکان تهیه نسخه چاپی رو ندارند، نسخه PDF این کتاب از لینک زیر قابل دانلود هست: [لینک گوگل درایو]

دکتر حافظ رهنورد در ‫۱۰ روز قبل، جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

ردیف این غزل "دریغ مدار" است که یعنی مضایقه مکن. خسیس نباش. گشاده‌دست باش

و این‌ها تمام محتوای این غزل است.

رضا صدر در ‫۱۰ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:

این قصیده مهم و تکان دهنده موضوع اپیزود سی و ششم پادکست فراگفتار بوده در یک مجموعه سه گفتگو درباره انوری:

پیوند به وبگاه بیرونی

. در آن گفتگو، مهمان گفتگو دکتر مهدی منفرد به شکل گسترده در مورد پس زمینه تاریخی این قصیده توضیح میده و همینطور نکات جالب قصیده از جنبه‌های مختلف از جمله مهارت‌های شاعری و اثرگذاری به علاوه آرایه‌های شعری.

در دو ضمیمه‌ی اون اپیزود هم معنی بیت به بیت قصیده آمده، یکی به شکل نوشتاری در یک فایل pdf:

پیوند به وبگاه بیرونی

و دومی به شکل شنیداری در یک فایل صوتی: 

پیوند به وبگاه بیرونی

باربد . در ‫۱۰ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

چقدر شیخ مظلوم است که برای هیچ یک از رباعیاتش، نظری نوشته نشده....

امیرحسین صباغی در ‫۱۰ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷۹:

چقدر ضعیف! بعیده از خود مولانا باشه.

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:

«که من نمی‌شِنَوَم بویِ خیر از این اوضاع»

مصراعی مستند در مورد همیشهٔ تاریخ این سرزمین!

علی میراحمدی در ‫۱۰ روز قبل، پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

دلدار که گفتا به تواَم دل نگران است

گو می‌رسم اینک به سلامت، نگران باش

نگران اول به همان معنای معمول نگرانی است 

نگران دوم  از مصدر نگریستن است.

یعنی نگاهت به راه باشد که دارم میرسم!

۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۵۶۳۹