امیرحسین صباغی در ۱۴ روز قبل، چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۲:
این شعر خیلی با اشعار دیگر بیدل تفاوت دارد. به گمانم مال جوانیش باشد.
HRezaa در ۱۴ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم:
روانت شاد استاد بیهمتا
فریم به فریم تصویرسازی کردی
فریدون قاسمی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۷ در پاسخ به احمد لماس دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:
باید اینطور بخوانید: (کاما را فقط برای رساندن منظور گذاشتهام)
تا سر برآوَرد از گریـ ، بان آن نگارِ سنگدل
هر لحظه از بیداد او سر در گریبان میبرم.
سیدمحمد هاشمی فرد در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری:
سلام و احترام
شکل نوشتاری بیت ۶۰ را تصحیح میکنم:
پیوسته چو ابر و شمع می گریم
وین بیت چو حرز و ورد می خوانم
در مصراع دوم، واژهی «حِرز» را به صورت نادرست «حر» ماشین کرده و حرف «ز» ادامه ی آن را کنار «و» گذاشتهاند که در نتیجه مصراع، به هم ریخته و معنی درست آن از دست رس بسیاری، خارج شده است.
امیر لطف زمان در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۰ - ماده تاریخ قتل فضل الله:
گمان میرود که به جای سادس باید ثامن نوشته شود؛
چرا که ششم ذیالقعده در سال ۷۹۶ (ابجد حروف ذال-صاد-واو) چهارشنبه روزی بوده است ولی شاعر به طور صریح اعلام به -روز آدینه- کرده است.
رسول لطف الهی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
زنده یاد سعدی زنده بادکه واژه گنجور هم از همین اشعار اوست .آذار همان فروردین است.
به گفته ادیسون یا همه چیز معجزه است یا هیچ چیز معجزه نیست
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۰ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۴ - حکایت:
درود بر شما
سعدی بر خلاف دیگران به دنبال واژه ها نمی گشت بلکه واژه ها به دنبال سعدی بودند
همه واژه ها در دهان سعدی صف کشیده اند تا مورد استفاده قرار بگیرند
سوره صادقی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهینبانو به مداین:
سهیل در اینجا آیا میتواند منظور سنجاق سر باشد که از مویش باز میکند و موها را افشان میکند؟
شعری گردون منظور ستاره شعری است آیا؟ از درخشانی و زیبایی موهای شیرین ستاره درخشان آسمان در ناله درآمد؟ ولی تا جاییکه میدانیم هنوز روز است و شب نشده؟
من کمی جستجو کردم و بیش از این توضیحی نیافتم. دوستان نظری اگر دارند در معنی بیت؟
HRezaa در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۴ - خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را:
درود بر همزبانان گرامی
کسی میتونه راهنمایی که چرا در اشعار ما برای «در» صفت «یتیم» آوردهاند؟!
حبیب شمسی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۷:
# ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است دست خورشید به دامان سحر نزدیک است
شب عاشقانِ بیدل، به پایان، نزدیک است چو خورشید، به سپیده دم.
دو دیدگاه می توان داشت:
1- پایان شب سیه، سپید است و سپیدی، نزدیک. نشان از سبز بودن امید است و گردش روزگار به روز و نوید روشنی است.
2- به نظر می رسد صائب گلایه دارد از پایان شب عاشقان بیدل. عاشق که راه وصال را در سوز و گداز خلوت شبانه می یابد، و از سپیده دمان و برهم شدن آن حال، خوشنودی ندارد.
از آنچه در ادامه شعر و از دیگر نوشته های صائب، بر می آید، دیدگاه دوم، به نظر من نزدیک تر است و کنایه از کوتاهی عمر و دست خالی انسان، در دیدار با معشوق دارد که شایسته نخواهد بود. هر چند تمام عمر، در یاد و سپاس او باشد
فراوان سخن از بخشش و بزرگی معشوق در سروده های بزرگان ادب، آورده شده است. ولی، آنان که در کنجی از این دنیا، گم شده اند، شبانگاهان، شکم سیر می خوابند و روز، عرصه بر دیگران تنگ، یقین، سرافکنده تر از آنند که زبان به درخواست بخشش بگشایند.
شاهد:
وصل با کوتهی دست ندارد ثمری بهله را زین (پیشنهاد به جای "رازین") چه که دستش به کمر نزدیک است؟
روی دنیای فرومایه به بی رویان است همه جا پشت ز آیینه به زر نزدیک است
پدرام در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
دوست صاحبنظری هست که بتونه بگه، منظور مولانا از این بیت چی بوده؟ شوخی بوده؟ تحت تاثیر قرآن و سنت پیامبر سروده شده؟ یا به نوعی بیانگر اعتقاد مولانا هست؟
ابر بَر ناید پی منع زکات
وَز زِنا افتد وَبا اندر جهات
مهدی انصاری در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۶ در پاسخ به بنده خدا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:
پرده همی گفت که من سر تسلیم به درگاه خداوندگار دارمی نه چون تو که گردن برافراشته یی در آسمان،
از اینرو هر کس بناحق گردن کشد و خودنمایی کند عاقبت به خاک مذلت و خواری خواهد نشست.
علی احمدی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست
که مونسِ دمِ صبحم، دعایِ دولتِ توست
این غزل از دسته غزلهاییست که حافظ رویکردی عاشقانه نسبت به موضوعات پیرامون خود دارد .پادشاه از او رنجشی داشته و او را از خود دور کرده و حافظ گلایه اش را اینطور مطرح می کند.
او را به جانش و حق دوستی و پیمانی که همیشه با هم داشتند قسم می دهد و احتمالا این موضوع با شاه شجاع مطابقت بیشتری دارد .چون از کودکی او را می شناخته و از طرفی به دعای دولت او اشاره دارد یعنی من همیشه موقع سحر دعا می کنم این نعمت که در زمان پادشاهی تو اتفاق افتاد پابرجا بماند
سِرِشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد
ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست
شدت فراوانی اشک هایم از طوفان نوح هم بیشتر است .دست بردن مثل بردن در یک دست مسابقه است .حال با اینکه اشکهایم زیاد است ولی نقش مهر و محبت تو را از دلم پاک نمی کند .یعنی با اینکه از تو دور شدم ولی هم دعایت می کنم و هم تو را دوست دارم
بکن معاملهای، وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
درست است که این دل شکسته ولی بیا همین دل را بخر که این دل شکسته از صد هزار دل سالم و درست بیشتر می ارزد
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتَمِ جم، یاوه کرد و باز نَجُست
و گلایه اش را مطرح می کند و طعنه می زند .اگرچه مور باید بابت از دست دادن انگشتر خاتم جم به خود سلیمان نبی گلایه می کرد ولی با وزیر او آصف سخن گفت و این کار به جا است چرا که خواجه یعنی پادشاه چیزی را گم کرده و به دنبال یافتن آن نبوده است پس مور باید دست به دامن وزیر شود . من هم موافقم که حافظ خود را همان انگشتر خاتم جم می داند که پادشاه او را گم کرده است و به دنبالش نیست.
دلا طَمَع مَبُر از لطفِ بینهایتِ دوست
چو لافِ عشق زدی، سر بباز، چابک و چُست
مصرع دوم مشخص است و یکی از الزامات راه عاشقی را یادآور شده است .آماده مرگ بودن و سر دادن آن هم با چابکی الزام است .حال وقتی آماده از دست دادن سر هستی نباید بترسی بلکه باید امیدوار به لطف بی نهایت یار باشی پس از لطف او طمع را نبُر.بلکه طمع داشته باش که تو را مورد لطف قرار دهد.
اما اگر مبَر بخوانیم یعنی با فتح ب یعنی طمع به لطف بی نهایت یار نداشته باش .یار ممکن است لطف داشته باشد ولی همیشه معلوم نیست لطف بی نهایت او شامل تو شود او تصمیم خود را می گیرد .در هر حال هردو معنا درست به نظر می رسد.ولی از آنجا که حافظ از طمع مدار برای پرهیز از طمع داشتن استفاده کرده است لذا تعبیر اول درست تر است یعنی با ضم ب (مبُر).
به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت
که از دروغ سیهروی گشت صبحِ نخست
به خودش توصیه می کند که صداقت پیشه کند چرا که سرانجام دروغ سیه رویی است.به نوعی خود را قربانی دروغ برخی حاسدان می داند ولی بر این باور است که نباید با دروغ تلافی کند . در راه عاشقی باید صادق باشد تا از نفسش خورشید طلوع کند وگرنه مثل صبح کاذب دوباره دچار سیاهی شب و سیه رویی خواهد شد
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم، نِطاق سلسله سست
نطاق را کمربند و میان بند گفته اند و سلسله نیز بند یا زنجیر است .این سلسله نماد پیوند محکم بین حافظ و پادشاه است که علیرغم دوری و آوارگی در کوه و دشت هنوز محکم است و این حافظ را می آزارد و به پادشاه می گوید چرا از روی ترحم این زنجیر را شل نمی کنی .این محکمی زنجیر که کمکی به من نمی کند بلکه مایه دردسر است
مرنج حافظ و از دلبران حِفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نَرُست
در آخر هم به خود می گوید انتظار اینکه دلبر یا معشوق از تو محافظت کند نداشته باش چون در این باغ گیاهی که بخواهد محافظت کند تا به حال نروییده است .بخصوص اگر دلبر پادشاه باشد که ممکن است به جای لطف غضب کند .
یک نکته اینکه در راه عاشقی و عرفان الهی نیز نباید توقع لطف و محافظت همیشگی از خداوند داشت .او موظف به محافظت از عاشق نیست و قوانین خودش را انجام می دهد و ممکن است گاهی عاشق را با چالش مواجه کند مهم این است که عاشق صادقانه به راهش ادامه دهد و آماده جانبازی باشد.
احمد اسدی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
واژه "کردار" در این بیت باید با سکون بر حرف "ر" خوانده شود. همانطور که صائب در بیت هفتم همین غزل هم عنوان کرد، در این بیت نیز میگوید که کار و کرداری از او به جای نمانده و آنچه که دارد گفتار است که ( در قالب شعر) از او به جا می ماند.
احمد اسدی در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها
نگشتی تا قیامت نوْ خطِ شیرازه دیوانها
مد: علامتی که بر بالای حروف نویسند که نشان دهنده کشش حرف است، مثل علامت بالای "آ" که گویی تاجی برای الف است.
عنوان: سرنامه . نشان و دیباچه ٔ نامه
شیرازه: تهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.
صائب در این بیت میگوید اگه عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" بالای دیباچه کتاب ها نبود، هیچوقت خط شیرازه کتابها نو نمیشد. نو شدن خط شیرازه دو معنا میتواند داشته باشد. اول خطی که در اثر باز کردن کتاب بر شیرازه کتاب می افتد و تفاوت کتاب خوانده شده با کتاب باز نشده است. دوم اشاره به معنای نو شدن خطوط ابریشمی که در صحافی کتابها برای اتصال برگه های کتاب هایی که صفحات آن از هم گسسته استفاده میشود. در واقع نو نشدن خط شیرازه اشاره به خوانده نشدن کتاب دارد.
لذا صائب میگوید که اگر عبارت بسم الله شروع کننده کتاب نباشد، کسی سراغ خواندن آن نمی رود.
شروع شدن کتاب با بسم الله تلمیحی است بر ساری و جاری بودن مفاهیم معنوی در سراسر کتاب. به عبارتی صائب کتابِ تهی از معنویت را بی مخاطب می داند.
نکته قابل توجه آن است که با توجه به قافیه ه و الف ("ها")، این غزل از نظر ترتیب الفبا نباید شروع کننده غزلیات باشد اما چون غزل با بسم الله شروع شده است، در تالیف غزلیات، مصححین این غزل را در شروع دیوان اشعار صائب قرار داده اند.
کوروش در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را دانی ذبال
معنای مصرع دوم چیه ؟
کوروش در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
غرق این کشتی نیابی ای امیر
تا بننهی اندرو من الاخیر
من آخر اصل دان کو طارقست
کشتی وسواس و غی را غارقست
یعنی چه ؟
کوروش در ۱۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۸ در پاسخ به سجاد جولا زاده دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۹ - در آمدن ضریر در خانهٔ مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم:
سطح دغدغه رو
بهرام چگینی در ۱۶ روز قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
فوقالعاده است .
متاسفانه اگه این شعر رو مولانا یا حافظ گفته بود الان حاشیه ها پر بود از تحسین و تحلیل و روش درست خوانی و..... ، خیلی ها هم توی بخش خوانش این شعر رو خونده بودن .
متاسفانه اصلا به خاقانی اون طور که باید توجه نمیشه .
( منظور این نیست که حافظ و مولانا بدن . منظور اینه که باید به خاقانی هم توجه بشه )
کوروش در ۱۴ روز قبل، چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما: