گنجور

حاشیه‌ها

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۲۳:

چون حاصل آدمی در این دیر دو در
جز خونِ دل و دادنِ جان نیست دگر
خرّم دل آنکسی که معروف نشد ‌‌‌‌
و آسوده کسی‌ که خود نزاد از مادر

علی نصری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۷:

شاهکار خسرو آواز استاد شجریان ...
برای شفای گمنام هم دعائی ...

جمشید پیمان در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب (که آبِ) شیرین چو بخندی برود از شکرت (سعدی)
1 ــ سحن شیرین گفتن پیش تو ـــ که شیرین سخن ترینی ـــ خنده دار است (مسخره است)
2 ــ پیش سخن شیرین تو ، "گفتن= دهان به سخن باز کردن " کار خنده داری است( فقط باید سزاپا گوش بود)
3 ـ پیش سخن گفتن شیرین تو باید شاد و متبسم شد
4 ــ جای شادمانی و شعف است که کسی در حضور تو سخن شیرین بگوید
5 ـ اگر شیرین، همسر خسروشاه( که سخنگو یی شیرین سخن است)) پیش تو دهان باز کند، کارش خنده دار است
6 ــ سخن گفتن از شیرین ( یاد از او کردن) پیش تو ـــ صد بار از او سر تری ـــ کار بیهوده و خنده داری است

محمد در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:

به نظر بنده این شعر اونقدها هم به آسمان و بطلمیوس و اینا ربطی نداره . داره از اون جهت که خیام خودش دانشمند بوده و اینا رو کامل مطالعه کرده و فهمیده و از مضمون اونها برای رسوندن پیامش که یه پیام اجتماعی (از نظر بنده)هست استفاده کرده
کلیتش اینه که آرامش در خردمند زندگی کردنه و نه در عظمت نام و ثروت چرا که اونها رنگ آرامش رو نمی بینن و سرگردانن در حالیکه این کائنات طوری طراحی شده که برای آدم خردمند مایه آرامش باشه

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

و ممنون از اقای ص.شرر بابت این شعر زیبا

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

در جواب اقای دانیال عزیز که عرض کردند این بیت
[کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا]به چه معناست
به نظر حقیر منظور این است که مثلا استاد یک بار فرد[فرد مورد نظر استاد]
رو ملاقات کرده و این یک اتفاق عظیمی رو در دل استاد رقم زده و دیگر فرد رو ندیده،و در مصرع دوم هم میفرماید که نمیشود این موضوع رو در یک جمله یا مثال گفت ولی مانند اینه که کلاه[که به منزله سر هستش] بیافته جایی ولی صاحبش دیگر پی اون کلاه رو نگیره.
حقیر اینچنین فکر میکنم و مطمئن نیستم که درست باشه

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

سلام و عرض ادب.
دوستان لطف کنند توضیح و تفسیر این چند بیت رو عرض کنند.با تشکر
توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا
بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵ - چراغ هدایت:

سلام و عرض ادب و خسته نباشید
دوستان لطف کنید و معنی این بیت رو توضیح بدید:
به کام دشمن دون دست دوستان بستن
به دوستی که نه شرط مروتست ای دوست

علی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمامی دوستان.بنده دو سه شب هستش که چندتا از شعرهای اقای شهریار رو خوانده ام و علاقه مند شدم به شعرهای ایشون.
اگر امکانش هست لطف کنید و این چند بیت رو توضیح بدهید.
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
[آزین]هستش یا یه چیز دیگه؟!
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبه لطف اله کردنست

حسین عربزاده در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:

با احترام, به نظرم گفته‌ی آقای غیاثی از دو جهت صحیح نیست:
اولا, فاعل جمله "نور" هست و یحتمل منظور خداست, و باید پرسید که به‌فرض این‌که عیسی مصلوب شده باشد, مگر آیا نور عیسی را به صلیب کشید که مولانا "علی‌القاعده" بایستی چنین می‌گفته؟
ثانیا, به اعتقاد مسلمین -که مولانا هم به‌احتمال زیاد با آن همدل بوده- عیسی از همان باغ جتسمانی به آسمان/چرخ رفت و کارش به تصلیب نکشید. بنابراین, به نظرم بحث صلیب و تصلیب عیسی سالبه به انتفاع موضوع است.
با احترام مجدد

Vahid Vanbub در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

خیام ننشسته یه نفس همه رباعیاتشو شب تا صب نوشته باشه
ممکنه اونجا که گفته بدون می نمیتونم تو جوانیش بوده
و این رباعی رو تو 70 سالگی گفته باشه
ذهن مدام در حال رشد کرن
اون زمان نیازش خوردن بوده
الان دیگه نیازی نیست
در کل هرکی هرجور دوسداره برداشت میکنه

فاطمه در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:

چقدر جالب
منم دقیقا توی کتاب تست قرابتم بیت پنج این شعر رو دیدم و اینقدر تحت تاثیر قرار گرفتم و خوشم اومد که برای پیدا کردن بقیه شعر به اینترنت و سایت شما مراجعه کردم .
با نظر پ.خانکه کاملا موافقم . کنکور همه چیزش بد نیست ...
روح و روان ادم با خوندن این شعر ها تازه میشه

سیـنا --- در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱:

سلام. نمیدانم چرا این غزل از قدسی مشهدی که گروه ماه بانو هم به زیبایی اجرایش کرده اینجا نیاورده اید. لطفا یفزایید.
همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گر چه دانم که میسر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس
اگر از دیده کوته نظران افتادیم
نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفته شیوا اثری ما را بس

سام در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

با سلام
دوستان لطفا معنی شعر را بنویسند

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود
حافظ که در تمامی غزلیات خود از نماد و استعاره بهره برده است در این غزل نیز مناسبت سرایش غزل هرچه که باشد ترک شیوه نکرده و با همان سیاق با ما سخن میگوید .
در غالب اشعار او سرو به معنی خدا یا حضور و اصل خدایی انسان است که همواره میل به بالا رفتن و رشد دارد ،سرو رونده و سایه سرو نیز رمز لطف و آرمیدن انسان در کنف وسایه لطف حضرت معشوق است . گل نماد انسان سالک طریق معرفت و لاله نماد چیزهای زیبای این جهان گذراست که دل انسان را فریفته خود کرده و ذهن انسان دمی از اندیشه آن رها نمی شود . مخاطب حافظ به ظاهر ساقی و پیر خرد ، اما در واقع همه انسانها هستند و میفرماید کار و حدیث انسان و اصل خدایی او و زیبایی ها یا تعلقات دنیوی بدون ثلاثه غساله به سامان نخواهد رسید . ثلاثه غساله را به هر چه تعبیر کنیم سه مرحله ای هستند که انسان برای مطهر و زلال شدن به آن نیازمند است . در دین زرتشت ثلاله گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک ، مایه رشد و تعالی انسان است و در عرفان اسلامی سه اصل اولیه
احساس نیاز به تغییر و خواستن ، نظارت بر امیال و خواسته های خود کاذب یا نفس ، و کار پیوسته بر روی خود میباشند .
می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله می‌رود
و حافظ ادامه میدهد که این ثلاله برای رشد و کمال انسان لازم اما کافی نیستند و او نیازمند لطف حضرت معشوق و جاری شدن می خرد ایزدی ست تا این نو عروس چمن زندگی و هستی به نهایت حسن خود رسیده و از همه پلید های ناشی از دلبستگی به دنیا و دردها رهایی یابد و صنعت دلاله که این نو عروس زیبا شده را به وصال حضرت معشوق رساند چیزی نیست جز توسل و دعا و درخواست از حضرتش برای حضور ، دیدار و وصالش که عرفا آن را مقام فنا نامیده اند .
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود
قند پارسی که با وسیله این غزلیات ناب توسط بزرگان به بشریت عرضه میشود چیزی نیست جز شیرینی و نشاط و برکت زندگی که سایر زبانهای دنیا از آن بی بهره و یا کم بهره هستند و ما ایرانیان و فارسی زبانان کمتر قدردان آن هستیم و حافظ میفرماید با این غزل او ، طوطیان سخنور هند خواهند آموخت چگونه سخن گویند تا شیرینی و شکر در جهان منتشر کنند و نه درد و غم .طوطی سخنان بزرگان را طوطی وار تقلید میکند و از خود خلاقیت ندارد ، اما عندلیبی  مانند حافظ خلاق است و  زبان حق ، یعنی الهامات  الهی را با ذوق و نبوغ و خلاقیت  خود به رشته تحریر در  می آورد .

طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله می‌رود
و با این شیوه سخنوری و برکت سلوک و رنسانس در شعر توسط حافظ این مکتب نوپا راه یکساله را یک شبه طی میکند . این بیت همچنین معنای مورد نظر مرقوم شده توسط بزرگواران را نیز تامین میکند .
آن چشم جادوانه عابدفریب بین
کش کاروان سحر ز دنباله می‌رود
اما در این راه خطراتی نیز وجود دارند که این کاروان سحرگاه را تهدید میکنند ، کاروان عشقی که توسط حافظ و سایر عرفا و بزرگان برای تعالی و رشد انسان براه افتاده است و سالک طریقت همواره در خطر فریب نظر جادوگرانه خود کاذبش میباشد که با جادوی خود کاروان را دنبال میکند تا شاید از کاروان مانده ای را صید چشمان جادوگر خود کرده ، از راه باز دارد . کسانی از این کاروان عقب میمانند که توجه خود را از اصل زندگی به چیزهای گذاری این جهانی معطوف کنند .
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز
مکاره می‌نشیند و محتاله می‌رود
عشوه دنیا همان تعلقات زیبای این جهان مادی هستند و این عجوزه مکار بر راه کسانی که از کاروان جدا افتادند و به بیراهه افتادند به مکاری نشسته و با محتاله و هرزگی بدون برآوردن کام انسان میرود . یعنی که انسان از چیزهای این جهان مانند شهرت و ثروت یا مقام و اعتبار و زیبای و جوانی و امثالهم طرفی نخواهد بست و به آرامش و امنیت و خوشبختی نخواهد رسید زیرا که آنها چیزهای آفل و گذرا هستند و از جنس ماده .
باد بهار می‌وزد از گلستان شاه
وز ژاله باده در قدح لاله می‌رود
اما خبر خوب اینکه با نسیم قدسی و زنده کننده بهاری که از جانب گلستان و فضای بینهایت شاه میرسد انسان بالقوه توانایی زنده شدن به او را دارد و مانند ژاله و قطرات شبنم صبحگاهی می ایزدی در قدح همچون لاله می ریزد تا انسان از خواب ذهن بیدار شده و بوسیله جام لاله زیبایی های این جهان که وجه جمالی حضرت معشوق است می خرد و معرفت را دریافت کند .
به عبارت دیگر زیبایی ها و نعمات این جهان ماده که به زلف یار نیز تشبیه شده اند ابزاری برای رسیدن به خالق این زیبایی ها میباشد و نه هدفی برای انسان .
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مشو که کار تو از ناله می‌رود
حافظ در اینجا به خود نیز ندا میدهد که شوق و ذوق مجلس سلطان او را از کار خود غافل نکند چرا که کار حافظ بیان و شکر افشانی بوسیله قند فارسی میباشد .

مسلم فلاح در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

تقدیر وتشکر فراوان از استاد گرانقدر فرهاد که شرح ابیات را مینویسندواگر توضیحات ایشان نبود من وامثال من از اشعار مولانا بهره لازم را نمی توانستیم ببریم.
اما استاد گرامی در شرح بیت 615 به موضوع جبر واختیار پرداخته اند که ازجناب ایشان وسایر اساتید میخواهم که این مطلب را نیز در باره جبر واختیاربه نقد بکشند.
علیرغم اینکه خداوند در قرآن با زبان ساده وروشن در مورد جبر واختیار ما را راهنمایی کرده است اما با وجود این،موضوع جبر واختیار یکی از مفاهیم لاینحل برای عده کثیری محسوب میشود.حتی افراد صاحب فکر واندیشمندان نیز بجای توجه به این آموزه در قرآن سعی کردند هریک به نوعی موضوع را با حدس وگمان خود توجیه کنند وهیچ وقت هم نتوانسته اند آن را حل کنند.
خداوند در آیه 68 سوره قصص میفرماید: و پروردگار تو هر چه را بخواهد می‏آفریند و اختیار آن را دارد، و آنان اختیاری ندارند. خدا از آنچه برای او شریک قرار میدهند منزّه و بالاتراست . وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ
در اینجا خداوند اختیار را برای خودش میداند وبرای دیگران اختیاری قایل نیست.ودر آخر آیه قایل شدن اختیار را برای غیر خدا شرک میداند.
اما در جاهای مختلف قرآن برای انسان توانایی اراده قایل است: مثلا در بخشی از آیه 152 آل عمران میفرماید:.....َ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ .... برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را (اراده میکند)می‏خواهد. یادر آیات زیر نیز به اراده انسان صحه میگذارد:
النساء : 134 مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ .....
هر کس پاداش دنیا بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خداست، ...
هود : 15 مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها ....
کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای‏] کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان می‏دهیم، .....
اگر به معنی کلمات اختیار واراده دقت کنیم مشخص است که اراده به معنی خواستن است واختیار مجموع خواستن وبه انجام رساندن یک عمل است.بعبارتی اختیار شامل اراده وبه فعلیت رساندن اراده است.
مثلا اگر یک عمل ساده برخاستن را در نظر بگیریم این برخاستن تشکیل شده است از اراده برای برخاستن وتوانایی برخاستن .خواستن (اراده)دست ماست اما توانستن برای برخاستن به ما داده نشده است.بلکه این توانایی مطلقا دست خداست وهر وقت ما میخواهیم بلند شویم خداوند ما را بلند میکند. ویا توانایی بلند شدن را به ما القا میکند.
ودربعضی موارد این توانایی را خداوند به برخی افراد نمیدهد.مثل افراد دارای معلولیت حرکتی. آنها میخواهند بلند شوند ولی نمیتوانند.آیا کسی میتواند بگوید که انسان های معلول مجبور هستند ولی انسانهای سالم مختار؟
انسان های معلول نیز مثل انسان های سالم صاحب اراده هستند واراده میکنند برخیزند اما توانایی برخاستن دست خودشان نیست که برخیزند دست خداست و خداوند مقدر کرده که اراده آنها را برای برخاستن پاسخ مثبت ندهد. برای بقیه حسب اراده شان برای برخاستن توانایی برخاستن را نیز خداوند به آنها القا میکند.
پس اگر بخواهیم کلمات رادر جای صحیح خود بکار ببریم بهتر است بجای اینکه بگوییم انسان موجودی مختار است بگوییم انسان موجودی صاحب اراده است واختیار مختص خداوند است.
در قرآن قرینه های زیادی برای تایید این نظر میتوان پیدا کرد از جمله :مثلا در آیه 17 سوره انفال میفرماید وقتی تیر انداختی تو نینداختی بلکه خدا انداخت.( ....وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏ ....)تیر انداختن ترکیبی است ازخواستن برای تیر اندازی وعملکرد دقیق ماهیچه های دست ،بازو ومغز و.....متناسب با خواستن تا هدف محقق شود.ازاین میان فقط اراده پرتاب تیر دست انسان است وبقیه موارد همگی دست خداست. اینکه ماهیچه ها انرژی داشته باشند.اینکه کارکرد مغز دقیق وبه موقع باشد.اینکه همانگی مغز با ماهیچه های دست مناسب باشد .اینکه تیر به موقع رها شود واینکه تیر درست حرکت کند و....همگی دست خداست.
وبه همین خاطر است که خداوند حمد را انحصارا مخصوص خود میداند.حمد در واقع تحسین وستایش بخاطر یک عمل زیبا ودلپسند است.مثلا وقتی یک بازیکن فوتبال گل زیبایی را به ثمر میرساند به زعم ما آن گل را بازیکن زده است اما به زعم خداوند در عمل ترکیبی گل زدن به جز خواستن برای گل زدن که متعلق به بازیکن است همه افعال مربوط به ،به فعلیت رسیدن گل در اختیار خداست وعمل خدا محسوب میشود ولذا اگر قرار است کسی بابت این گل زیبا تحسین شود خداوند است نه بازیکن .(الحمد لله).البته مسئولیت انسان نیز بابت همین خواستن هاست.

حسین بهشتی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

چتر چوگان نام مدلی از مو بوده است که یک دسته مو را بر روی صورت می‌ریخته‌اند و همان چیزی است که امروزه به آن چتری می‌گویند. حافظ نیز به همین قضیه اشاره می‌کند و ضمن تشبیه صورت به ماه مدل موی یار را که خوشبو هم هست را توصیف می‌کند.

ب - امینی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

با درود و احترام
این شعر را خواننده افغانی شادروان احمد ظاهر
، بسیار زیبا خوانده است.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

سلام و درود
جناب آقای بیژن در مورد نقد صوفی فرموده اند «منظور حافظ این است که نقد او ازصوفیان که در بسیاری از غزل هایش آنها را نقد میکندشامل همه نیست.»
کلمه «نقد» به معنی انتقاد در زمان ما به کار می رود.
نقد در زمان حافظ به معنی واقعی آن یعنی پول، زر، سیم و اندوخته بوده است.
حافظ در باره اعمال و اندوخته ها و داشته های صوفی حرف می زند. ظاهرا در اینجا یک شخص خاص هم مورد نظر بوده و البته قابل تعمیم به موراد مشخص. دلیل این که بنده معتقدم نظر حافظ بر شخص خاص بوده این است که آن را بدون شکل اضافه و نیز به شکل مفرد آورده. در جاهایی که حافظ در باره کل صوفی ها نظر می دهد یا آن صوفی را دارای صفت یا دارای مضاف الیه و یا به شکل جمع آورده است.
به بیت دوم هم مراجعه نمایید مشخص است که به شخص خاص نظر داشته است:
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

منظور این است (برداشت بنده از سخن حافظ) که همه اندوخته اعمال و داشته های آن صوفی خاص، ناب و خالص نیست و در زیر آن خرقه و لباس شهرت دینی چه بسا آتشی از جهنم نهفته باشد.
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
ایام عزت مستدام

شهرام فرهادی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

عجیب است که جناب حافظ بعد از تابلوی نقاشی زیبایی که در چهار بیت اول برای مخاطب ترسیم می کند , او را مشتاقانه منتظر پایان این داستان عاشقانه میگذرد و ناگهان سراغ زاهد بخت برگشته می رود و یقه او را میگیرد که چرا بر درد کشان خرده میگیری؟؟ حافظ جان ما را تو خماری گذاشتی بقیه داستان چهار بیت اول چی شد؟؟؟

۱
۱۸۰۹
۱۸۱۰
۱۸۱۱
۱۸۱۲
۱۸۱۳
۵۴۱۰