گنجور

حاشیه‌ها

عبداله رحیمی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

با سلام
در پاسخ به آقا یا خانم فرخ
خوانش درسته به نظر من چون در این بیت نوبتی دو معنی داره یکی به معنای دفعه و بار می باشد و دیگری نوبتی در قدیم به افرادی می گفتند که در شهر برای اعلام ساعت و پاسهای شبانه روز می خواندند

دانشجو در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:

نخست درود و سپاس می‌گویم و ستایش می‌کنم دست اندرکاران و سازندگان این سایت را و سپس آفرین می‌گویم به فرهاد و بهرام مشهور و دیگر بزرگوارانی که خردمندانه و با پشتوانه‌ی دانش و ادب سخن می‌گویند و سپس، چون فرهاد فرموده بود:« سال قمری را ... گمان کنم علی ابن ابیطالب برانداخت». می‌گویم که در تاریخ طبری 1277/1352 گفته شده است:« (پیامبر) گفت: «ای مردم! نسیی ء (پیش از آن، کسانی بودند که ماه‌های قمری را چنان تنظیم می‌کردند که، فصل‌ها، چون سال خورشیدی، همیشه در ماه‌های معین قرار می‌گرفت و نام این کار، را نسیئ بود) کردن زیادت کفر است که ماهی را به سالی حلال و به سال دیگر حرام کنند تا شمار محرمات خدا را کامل کنند و حرام خدا را حلال کنند و حلال خدا را حرام کنند. زمان به وضعی که روز خلق آسمانها و زمین داشت بگشت و شماره‌ی ماهها در پیش خدا و در کتاب خدا دوازده ماه است، چهار ماه حرام است، سه ماه پیاپی و رجب مضر که میان جمادی و شعبان است»

ریحانه سیدی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۵ - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود:

ظفر واقعی در گرو شکست های ظاهری است
بسیاری از پیروزی های بزرگ تاریخ انسان بعد شکست هایی بوده که در ظاهر اهمیت داشته ولی در رسیدن به مقصود اصلی بی اهمیت است.
شکست ها،پله های نردبان موفقیت هستند،کسی که از اولین شکست مایوس شود لیاقت توفیق ندارد
(حضرت علی ع) در توضیح این حدیث میتوان گفت توفیق و لیاقت آن از برای کسانی است که پله ی صبر در زندگی و چه بسا عرفان آشنا هستند.
پیروز مندان واقعی کسانی هستد که نور وعشق و آگاهی خداوند را تا پای جان قبول دارند و از ضربه های  کوچکی که امواج دنیوی به کشتی زندگی میزند غمگین و مایوس نمیشود شرط زندگی هم همین است و بس

علی رنجبر در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳:

مصرع دوم بیت اول به این صورت تصحیح گردد:
دوری طلبد از ما،مه نیز چنین باشد.

Zahra Akhavan در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

این شعر مولانا نماد عرفان درونی و حال و هواییه که واسش بوجود اومده بود و همه ی ما رو هوایی کرد
اما راجع به تلفظ صحیح کلمات توسط همایون عزیز شجریان باید به عنوان یک سخنور بگم که یکی از دوره هایی که خواننده باید پیش از ورودش به عرصه خوانندگی ببینه ، ادای صحیح حروف و کلماته ، وقتی همایون شجریان برای انعطاف پرده دیافراگمش ، حین تمرین بوکس شروع به خواندن می کنه ، نمیشه انکار کرد که دوره تلفظ صحیح حروف و کلمات رو ندیده ، خیلی اوقات خواننده برای حفظ ریتم و وزن اثرش با توجه به ملودی مجبوره که جاهایی رو تغییر بده...
و خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که استاد همایون شجریان سالهاست از سایه ی پدر بیرون اومده و بی بدیل همایون شجریان ، را به خاطر خودش استاد می نامیم نه فقط به خاطر پدر...

فرید در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸:

جناب هلالی به من بگو که این غزل سوزناک چه بود؟

گل یخ در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳:

آقای مهدی ابوسعید ابوالخیر کارتان را ساده کرده است گذاشتن یک مصرع در بین 3 مصرع کاملا بی نقص و استادانه هنر نیست .
اما این را بدانزد اگر الان شما با کلی و قت و تفکر و مشاوره این مصرع را سرودید سماس ولی ارزش این رباعی به ابن است که از ابوسعید است اگر از شما یا ما ها رود که کسی نگاهش هم نمیکرد این را فرانوش نکنیم که برتد ابوسعید ابوالخیر روی این شعر است که ارزش دارد و این مصرع برای شماست و زیاد هم جالب نبود فقط کلمات و واژه های همین مصرع را در اصل شعر جابجا کردید . هنر است ؟ قطعاً خیر

nabavar در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

گرامی دانیال
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
در چانه ی بسیاری از زیبا رویان فرو رفتگی کوچکی هست که زیبایی را دوچندان میکند
زیر چانه نیز برجستگی کوچکی ست به نام سیب زنخدان که در بعضی به زیبایی می افزاید
کنایه میزند که محو تماشای زیبایی سیب زنخدانِ یار مشو
که چون بالاتر بنگری چاه زنخدان هم دلبری می کند.
ولی چاه زنخدان را به منظور در چاه عشق افتادن آورده

saber۳۲ در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

به هر حال بعض رفیقان فرصت را مغتنم شمرده و اعتقادات پوسیده خود را با الفاظ زیبا به تصویر کشیده و عقده گشایی می فرمایند
کاش از مفهوم والایی که از ان لب به سخن می گشایند (در مخیله خود)ذره ای بویی برده باشند
نه اینکه فقط به نصیحت دیگران بپردازند
واقعا که ما استادیم
استاد در لرزاندن تن
تن حضرت حافظ در گور
واقعا که اگر بود میگریست و شعر خود به هر گونه که در توانش بود باز پس میگرفت ازین جماعت
انشالله خدا از سر تقصیرمان بگذرد

پوران در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » غرق تمنای توام:

دروددبر شما آقای آذر کمان
سکوت سرشار از ناگفته هاست،ره عاشقی نیست جز سکوت و سکوت و سکوت......گر رسیدی به ره عشق دگر خاموشی و فقط بهشت.....

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۰:

از غزل های های آغازین آشنایی با شمس است و در مدح او سروده شده و جواب گونه ایست به مخالفین این همنشینی، هنوز عشق آتشین شعله ور نگشته و پختگی فرهنگ جلال دین آشکار نشده است، و شمس شکار خود را در چنگ دارد
شکاری بسیار عظیم، از ارکان امپراطوری سلجوقی و خلافت اسلامی، قاضی اعظم پایتخت و مولانای زمان

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۸:

در بسیاری از غزل ها و گفته های جلال دین این نکته آشکار است که او از میان پیامبران نظر خاص و ویژه ای به عیسی پیامبر عشق دارد
عیسی به نوعی همان پیر مغان در آیین مهر است
عشق و معشوق یکی است و عاشق هم در عشق با معشوق یکی میشود
این اتفاق در هنر و ورزش هم روی میدهد
موسقی همان نوازنده و خواننده است و شنونده با آن یکی میشود زیرا موسیقی در وجود اوست

پرستو در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

رادیو چهرازی میگه:
نمیتونم ازش جدا شم, هی باید از دوووور نگاش کنم, می با دیگران خورده است و
با من سر گران دارد... :)

خانه عشاق در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

درود بر عاشقان شعر پارسی
بمیرید بمیرید و ازین مرگ نترسید
کزین خاک برآیید سماوات پذیرید
همخوانی داره با این شعر حضرت که میگه
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک‌
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

دانیال در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سلام لذت بردم از این همه علاقمند دم همتون گرم.لطفا در مورد بیت
مبین زسیب زنخدان که چاه در راه است
توصیح دهید
معنیشو نمیفهممم

حسین کرمی مصمم در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹۶:

الحق که صائب حافط و لسان الغیب دیگریست و در عجبم که چرا در بین مردم چنین غریب مانده است

لی‌لی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی:

درم وش یعنی چون نقره درخشان . خال درم وش یعنی خالی که از زیبایی چون نقره می درخشد

آرمین عبدالحسینی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:

متاسفانه این بیت معروف در این شعر نیست:
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید با خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد
---
پاسخ:
گویا این بیت مربوط به این شعر و از حزین نیست.
در پاورقی دیوان چاپی تصحیح استاد صاحبکار ذیل همین غزل آمده (صفحهٔ 306):
«بیت معروف:
آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
»
از خوشگو می‌باشد و بعضی تذکره‌نویسان به اشتباه آن را جزو غزل حزین آورده‌اند. رک: تاریخ تذکره‌نویسی در هند و پاکستان

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
یوسف نمادِ حضور و اصلِ خداییِ همه ما انسانها ست که بتدریج با پای نهادن در جهان فرم و با تعلق خاطر نسبت به چیزهای مادی این جهان (برادران یوسف) به چاه ذهن رفته و هشیاریِ حضور تبدیل به هشیاری جسمی میگردد و پس از آن هر چیزی را در این جهان با دیدِ جدیدِ جسمانیِ خود قضاوت کرده، خوب یا بد را بر مبنای این دید جدید تشخیص میدهیم . برای مثال افزایش پول بیشتر را خوب و پول کمتر را بد در می یابیم، یا رسیدن به پست و مقام  یا تقلید از جمع و اخذ تایید دیگران را خوب دانسته و در بدست آوردن آنها می کوشیم و قس علیهذا .
پس چون انسان به همه خواسته های خود در دنیای فرم و ماده نمی رسد غمگین میشود که درواقع بدلیلِ فقدانِ یوسفیتِ انسان است و کمتر کسانی دلیلِ این غم را جستجو می کنند، غالبِ ما انسانها درد و غم را جزوی از زندگی و امری عادی پنداشته و تا پایانِ عمر با آن زندگی می کنیم و هرگز درصددِ بازگرداندنِ یوسفِ خود بر نمی آییم. کنعان نمادِ سرزمین یکتایی و حضور در پیشگاه خداست که انسان قبل از تولد و ورود به این جهان مادی به آنجا تعلق داشته و خانه اصلی او آنجا و در جوار حضرت معشوق میباشد و حافظ میفرماید ای انسان، تو سرانجام یوسف و جان زیبای خدایی خود را باز خواهی یافت و سرانجام این یوسفِ گم شده به تو باز آمده و بار دیگر زیبا خواهی شد، این غم که در درون خود میبینی از وجود تو رخت بر خواهد بست و کلبه احزان یا دل تو که غمزده است بار دیگر گلستان و خرم و شاد میگردد .
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
با تبدیلِ دل حزین که با زدودن غبار و آلودگی های ناشی از چیزهای این جهانی تبدیل به گلستان و حال انسان بهتر میگردد انسان وارد وهم و گمان بد شده (دل بد میکند ) که مبادا با رها کردن چیزهای مادی از دل و مرکز خود به افلاس افتاده و اوضاع بیرونی زندگیم خراب شود و حافظ میفرماید دل بد مکن که چنین نخواهد شد ، بلکه این سر شوریده و آشفته تو که هرلحظه در آن فکری درحال گذر است به سامان شده و به آرامش خواهد رسید .فکرها بدلیل اینکه خود از جنس ماده هستند همواره حول محور مادیات این جهان گردیده، موجب شوریدگی و آشفتگی انسان میشوند.
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
 از ابیاتِ دشوار در دیوانِ حافظ است که می توان برداشت هایِ متفاوتی از آن داشت، تختِ چمن استعاره از گستره هستی یا این جهان است و بهارِ عمر اگر چه تداعی کننده دورانِ جوانیِ انسان است اما باز باشد بر تختِ چمن حکایت از این دارد که می تواند یک بارِ دیگر بر تختِ چمنِ این جهان بنشیند و البته که در عالمِ واقع امکان پذیر نیست چرا که هر انسانی تنها یک بار در بهارِ عمر بسر می برد و بار دیگری در کار نخواهد بود، پس معنایِ دیگری که به ذهن متبادر می شود و می تواند منظورِ اصلیِ حافظ باشد بهارِ معنویِ هر انسانی ست که از نگاهِ عارفان یک بار بصورتِ هُشیاریِ خالص پای در این گذاشته و سپس بمنظورِ تطبیقِ شرایطِ زیست در جهانِ ماده خویشتنی جدید بر رویِ خویشِ اصلی می تند اما پس از چند سالی و در دوره نوجوانی می تواند بارِ دیگر با یاری گرفتن از آموزش هایِ بزرگان از ذهن و خویشتنِ خود به خویشِ اصلی بازگشته و گُلِ بُعد و رکنِ معنویِ او شکفته و جوان گردد، در مصراع دوم نیز تعریفِ دقیق، منطقی و قابلِ پذیرش از معنیِ در سر کشیدنِ چترِ گُل توسطِ شارحان ارائه نشده است مگر با حدس و گمان، اما مرغِ خوشخوان می تواند استعاره از شخصِ حافظ یا هر عارفِ وارسته و عاشقی باشد که می تواند با پیغامهای معنوی خود موجبِ تعالی و شکوفا تر شدنِ گُل یا انسانی گردد که به عشق زنده شده و در طریقت عاشقی سِیر می کند و چترِ حمایتِ خود را بر گُلی که بار دیگر بر تختِ پادشاهیِ جان و جهانِ هستی تکیه می زند بگستراند.

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
میفرماید حال که با بهره بردن از تعالیم استاد معنوی کار بر روی خود را آغاز کردی گمان مبر که سریع و بدون بازگشت به ذهن به مراحل بال خواهی رسید ، بلکه ممکن است این کار زمان بر بوده و در این مدت نیز احساس کنی اوضاع خیلی بر وفق مراد نیست اما غمی به دل خود راه مده و نومید مشو ، کار را ادامه بده زبر احوال زمانه همیشه در یک مدار نیست و سرانجام به مقصد خواهی رسید .
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
حافظ اینجا باز هم تاکید میکند جای نومیدی نیست و کار بر روی خود را ادامه بده زیرا اسراری در عالم غیب وجود دارند که تو از آنها خبر نداری. برخی در این راه معنوی یک شبه به مقصد میرسند و برخی نیز سالیان بسیاری باید بکوشند و سر این امر نزد خدا میباشد. زندگی یا خداوند درون پرده بازیهای پنهان برای سالک کوی معشوق تدارک دیده است ولی غم مخور و امور را به کن فکان و خواست حضرت معشوق واگذار کن .
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
میفرماید در اثناء کار و کوشش خود اگر دیدی سیل فنا و نابودی همه هستی و دلبستگی های مادی تو را از بنیاد بر کند غم به دل راه مده زیرا کشتیبان تو نوح است و تو در کشتی یا فضای یکتایی خدا نشسته ای و در امان خواهی بود یعنی اگر تعلقات خاطر دنیوی تو دچار طوفان حوادث شد جای نگرانی نیست زیرا به اصل خدایی تو صدمه ای نخواهد خورد و تو در امان هستی معنی دیگر‌ فنا که مرحله آخر سلوک ربانی ست و با رسیدن سالک به آن ، دگرگونی و تحولی پدید خواهد آمد که بنیاد هستی های ظاهر را از جا بر کنده و هستی واقعی را بنا میکند .

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
حافظ میفرماید حال که تعلقات دنیوی تو در طوفان حوادث برباد رفت و در بیابان یا وادی یکتایی به شوق کعبه و دیدار حضرت معشوق درحال سلوک و طی طریق هستی ، قطعاً خار مغیلان انسانهایی هستند که با دیدِ جسمانی و ذهنیِ خود به سالکِ طریقت درد وارد کرده و درحالیکه خوشبختی را در چیزهای این جهان می دانند سرزنش های بسیار میکنند که چرا این چیزهای با ارزش مادی را از مرکز و دل خود بیرون نمودی و عنقریب است که بیچاره شوی . ولی تو غمگین مشو و به راه خود ادامه بده تا به کعبه وفای بینهایت خدا برسی زیرا همه این ترسها ریشه در توهمات ذهنی انسان دارد .
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حافظ در اینجا به دشواری و طولانی یا بینهایت بودنِ راه اشاره کرده میفرماید بدان که این راه پر مخاطره ایست و احتمال گم شدن و لغزش در این راه وجود دارد ولی دلخوش دار که هیچ راهی بدون پایان نیست و سرانجام به مقصود خود یعنی زنده شدن به عشق خواهی رسید .
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
خداوند به احوال درونی انسان و غم فراق او واقف است و همچنین اصرار رقیب یا خویشتن کاذب ذهنی انسان که همواره اصرار در منصرف کردن سالک طریق عشق از ادامه راه دارد را میداند . هم او که حال انسان را دگرگون میکند و او را در این مسیر قرار میدهد همگی این ترفندهای رقیب و صبر و بردباری درون انسان را میبیند و اگر به صداقتِ سالک کویش در طیِ طریقِ عاشقی پی برد بدون شک برای گذر از این راه خطرناک به او یاری خواهد رساند .
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

ای انسانها همه شما فقیر و محتاجِ خداوند هستند، این ترجمه آیه پانزدهمِ سوره فاطر است که دستمایه همه عارفان و بزرگان در سرودنِ ابیاتِ بسیاری در این رابطه شده است پس حافظ می‌فرماید  کنج فقر نهایت احساس نیاز عاشق به حضرت معشوق است و او در این خلوت دهشتناک شبِ تاریکِ ذهن که هشیاری و خرد ایزدی دیده نمیشود بهترین راه را دعا یعنی صبر و شکر و عذر خواهی میداند و درسهایی که از قرآن فرا میگیرد. یعنی که این ابیات نیز نشات گرفته از کلام خداست . تمثیل هایی مانند یوسف ، کنعان ، کشتی نوح و غیره همگی بر گرفته از داستانهای قرآنی هستند که برای راهنمایی انسان آمده اند، در واقع حافظ به سایرین هم پیشنهاد میکند که قرآن را عمیق بخوانند و به معانی ظاهری آن بسنده نکرده، عمق معانی را دریابند که در اینصورت جای غمخواری نیست و بوسیله خرد ایزدی صبح دولتشان دمیده و به مقصد خواهند رسید . انشالله

پیمان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:

سلام. به نظرم این مصرع اشکال دارا
وانگهان در جمع گندم جوش کن
باید کلمه کوش باشه نه جوش

۱
۱۷۲۷
۱۷۲۸
۱۷۲۹
۱۷۳۰
۱۷۳۱
۵۴۱۲