پرستو در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:
بیت ششم
خنک آنک ز آتش تو سمن و (گلش) بروید...
صحیح است
نهان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۳:
ماهی خجل سرخ با سیلی صورت به فکر هجر به فکر آبهای آزاد شب عید نداره سه جلد
لاکردار حناق گرفته و دق دل...
حمید در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:
من دستی در شعر دارم و قلمی میزنم و بداشت من از شعر اینه که هرگز نمیتواند مصرع دوم این باشد (من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم) و این بیت کاملا تحریف شده و نا همگون است از نظر آهنگ شعر که حافظ تبحر دارد و از نظر چینش که مطابق سبک حافظ نیست و مهتر از همه از نظر معنایی و کاملا واضح است که درصورت قبول این تحریف بارمعنایی به هم میخورد و بی ربط می شود (پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت) کاملا واضح است که اقرار به عمل آدم می باشد که محضر خداوند را و بهشت برین را با دو گندم معاوضه کردند در ادامه و مصرع دوم تحریف شده ( من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم) ؟؟؟ چرا ملک جهان هستی را که آفرینش خداوند هست را به جویی بفروشد؟ جهانی که جای جایش پر از زیبایی و شگفتی است که میشود از این شگفتی ها به ذات خداوند رسید را باید داد جویی دریافت کرد ؟ بعد با آن یه دانه جو چه کرد ؟ رفت خدا را خرید ؟ این مضحک ترین تحریف است حقیقت این است ( ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم ) شاید تحمل ادامه حرفم برای متعصبین سخت باشد اما میگویم حافظ کنایه ای بر کل ماجرا و عقلانی نبودن ماجرا زده است و با کنایه ادبی همچنین اتفاق و داستانی را زیر سوال برده است که چگونه ممکن است آدم محضر خداوند و بهشت را درک کرده باشد و به دو گندم بفروشد؟ چنین چیزی نیست و من هم همچنین بهشتی را که شما نقل میکنید به جویی میفروشم چون اصل ماجرا یک افسانه ای بیش نیست و این افسانه برای من به اندازه جویی ارزش ندارد البته در جاهایی دیگر هم موضع مشابه گرفته اند که سروده اند ( من به صد خرمن اندیشه ز ره چون نروم چو ره آدم خاکی به یکی دانه زدند) باز هم کنایه و ایجاد شک به درست بودن اصل ماجرا و غیر عقلانی بودن ماجرا که متعصبین متوجه چنین موضع گیری حافظ شده اند و برای حل موضوع راحت ترین کار پاک کردن صورت مسئله هست و تحریف اما حقیقت این است و کاملا واضح و آشکار است.
محسن کریمی پور در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۴ - در مدح هژبر سالب علیبن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه گوید:
سلام
خدا قوت
در مصرع زیر غضنفر صحیح است
روبهان را آگه از سهم غضفر داشتن
تشکر از زحمات بی بدیل شما در پاسداشت ادبیات زبان شیرین پارسی
هاوژان شارویرانی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
مصرع اخر بتده تست..به هر نام که خوانند اورا..درسته
هاوژان شارویرانی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
مصرع اول بیت اول سیه چهره درست نیس..سیه چرده درسته...
تماشاگه راز در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:
شرح جلالی بر حافظ_دکتر عبدالحسین جلالیان:
معانی لغات غزل
درس سحر : درس سحـرگاهی و مـباحثـه یی کـه طـلاب به هنـگام سحـر پس از دعـا و نمـاز بـه آن مشغـول مـی شوند .
محصول دعا : حاصل و ثواب نماز و دعای سحری .
این داغ : داغ عشق، کنایه از داغ کردن و سوزانیدن موضع به منظور علامت گذاری با آهن تفته و در این جا داغ کردن دل با آتش عشق منظور است .
سلطانِ ازل : خالق متعال، آفریننده کاینات که در روزِِ بی زمانِ ازل جهان و جهانیان را بیافرید .
منزل ویرانه : کنایه از دنیا .
بُتان : زیبا رویان .
مُهر : نشان، علامت .
منافق : دو رو، مزوّر، کسی که ظاهرش با باطنش فرق دارد .
بنیاد : اساس کار .
از این شیوه رندانه : بر این شیوه رندان .
چون می رود : چگونه حرکت می کند ، چگونه سیر می کند .
سر گشته : بی هدف .
این کشتی سر گشته : مراد کشتی حیات و عمر انسان است .
گوهر یکدانه : مروارید یکتا، کنایه از گوهر مقصود و کشف مبداء آفرینش و شناخت ذات متعال.
اَلمِنَّۀ لله: سپاس خدای را .
بی دل و دین : دل و دین باخته، دین و دل از دست داده .
گداهمت : کم همتّ، کوتاه همتّ .
بیگانه نهاد : نا آشنا به ذات مبداء و بی معرفت به اصل .
معانی ابیات غزل (357)
1) ما درس و بحث سحرگاهان را در راه میکده عرفان و حاصل دعا و نماز صبحگاهی را در راه معشوق فدا کردیم .
2) این آتش سوزناک عشقی را که ما بر دل دیوانه زدیم، شعله در خرمن پارسایی صد زاهد خردمند افکنده و آن را آتش خواهد زد .
3) از روزی که رو به سوی این ویران سرای دنیا کردیم، آفریننده ازلی گنج گرانبهای غم عشق را به ما ارزانی داشت .
4) از این پس مهر و محبّت زیبا رویان دیگری را در دل خود راه نخواهم داد . دَرِ این خانه را با نقش لب محبوب خود مُهر و موم کرده ام .
5) بیش از این نمی توان به صورت منافقان در خرقه زهد به سر برد ما اساس کار را بر این شیوه رندان بنا کردیم که یکرنگ باشیم .
6) این کشتی سر گردان عمر چه مسیری را می پیماید که ما عاقبت جان خود را بر سر تحصیل آن مروارید یکتای مقصود از دست دادیم .
7) خدای را شکر که معلوم شد کسانی را که ما عاقل و فرزانه به حساب می آوردیم مانند ما دین و دل از دست داده بودند .
8) مانند حافظ ما به خیالی از تو قناعت کردیم ( و در راه طلب سعی و عمل نداشتیم) خدایا ما چقدر کم همّت و نا آشنا به راه و روش و اساس کار سیر و سلوکیم .
شرح ابیات غزل (357)
وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل
بحر غزل : هزج مثمّن اخرب مکفوف مقصور
*
آن دسته از سالکان راه حقیقت و عارفان گنج معرفت که دارای طبع منظوم و در کار شعر و شاعری سابقه ایی معلوم دارند ، در مسیر سیر و سلوکِ خود، گاه زبانشان به سخنِ منظوم باز و نکته پرداز شده و دیگران را که شیفته مسافران این مسیرند ، از برداشتهای ذهنی خود در هر مرحله آگاه می کنند .
حافظ در این غزل که در سالهای آخر عمر و دوره کمال خویش سروده نگاهی به کارنامه ی زندگی خود می اندازد و به طور سر بسته و اختصار در هشت بیت چکیده و فشرده اعمال و رفتار عارفانه خود را باز گو می کند و تفسیر این ابیات قریب به این مضمون خواهد بود :
ما سال ها به دنبال درس و مباحثه و تعلیم علوم مدرسه یی بودیم و عمری بر سر اینکار نهادیم تا آن که بر ما روشن شد که از این مسیر، راه به جایی نمی بریم . به ناچار درس و بحث سحرگاهان را در راه میکده عرفان و حاصلِ دعا و نماز صبحگاهی را در راه معشوق و محبوب فدا کردیم و ما حصل کلام آنکه ما راه دل و اشراق را برگزیدیم . این کاری را که ما انجام دادیم ، کاری بس خطیر و شجاعانه بود و ما آتشی را در دل مشتاق خود روشن کردیم که آن آتش قادر است که خرمن زهد و عبادت صد ها زاهد عاقل را یکجا بسوزاند چه رسد به خودِ من .
این اقدامات ما بدین سبب بود که خدای متعال از روز ازل در نهاد ما نور عشق را به ودیعت نهاده بود و همین عامل و موهبت ما را به سوی راه صحیح کشانید و من از این پس در دل خود هیچگونه علاقهِ دنیوی و مهر و محبّت زیبارویان را راه نخواهم داد زیرا دَرِ این خانهِ دل من، با مُهرِ مِهر و محبّتِ محبوب ازلی و مقصود ابدی مُهر و موم شده است .
چنین بود حال من که خرقه زهد و تقوی و عابدانه خود را از تن بدر آورم زیرا بیش از این نمی توانستم به صورت افراد ریاکار و منافق رویِ باطنم به سوی محبوب ازلی و روی ظاهرم به قیودات و اعمال و رفتار مقلّدانه باشد . کاری رندانه کردم و شیوه یکرنگی عاشقان را در پیش گرفتم و از این پس دل و زبان و ظاهر و باطنم یکی است .
در حال حاضر، من در پی صید مروارید حقیقت در این دریای بی انتهای خلقتم و نمی دانم کشتی عمر من در این دریا چگونه و تا کجا به حالت سرگشتگی مرا به پیش خواهد برد که در اشتیاق تحصیل مروارید حقیقت عنقریب است که جان خود را از کف بدهم .
امّا چیزی که مرا دل خوش می دارد این است که آن زاهد عابد را هم که ما در اوّل عاقل و فرزانه به حساب می آوریم ، مثل ما در راهی که پیش گرفته بود به جایی نرسیده است . قصور و عیب از ماست چرا که ما به خیالی از تو خوش بوده و عمری را در خیال به سر بردیم بدون اینکه آستین همّت را بالا و دامن کوشش را به کمر زنیم و در راه سیر و سلوک بیش از این کوشا و پویا باشیم و اگر چنین بودیم بی شک به مبداء نور خالق ازل و ابدِ تو دست می یافتیم .
حافظ چنین اندیشه ایی را در سر داشته و در این غزل باز گو کرده است .
محسن در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:
سلام خدمت دوستان
در اشعاری که سعدی تخلص خودش رو در بیت ماقبل اخر اورده، بیت اخر معمولا ابیات بسیار زیبا و دلنشینی هستند(مانند همین شعر). گویا این ابیات
بعد از تمام کردن شعر و در زمانی دیگر به ذهن سعدی رسیده و انقدر زیبا بوده(از نظر خودش(میدانیم روی سلیقه سعدی میشود حساب کرد)) که آنها را به شعر اضافه کرده است.
در حد یک گمان:)
محمدعلی مهدی زاده فومنی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:
من فکر می کنم مولانا با نشانه هایی که دراین غزل می دهد مانند غوغای روحانی،خورشید ربانی ،آرزوی آرزو،نقد ابد،حیران کن و بی رنج کن ،دام آدم،جان عالم،جان بی چون ،وادی مقدس طورسینا،عیدقربان،شمع قرآن،فخررضوان و.... درحال توصیف بهشت و بهشتیان است. و عارفان معتقدند بالاترین ارزو ،بهشت و لقای الله است که – من کس نمی دانم جزاو- و نوشیدن شراب بهشتی که بالاترین مستی است. و منظور از مستان همان بهشتیان هستند که به مراد دل خد رسیدند و از شراب بهشتی نوشیدند؛ مطابق آیات قرآن ، تحیت و خوش آمدگویی بهشتیان «سلام» است؛که شامل سلام های زیر است:
1- سلام خداوند به بهشتیان
از جانب پروردگارمهربان به آنان سلام گفته می شود (58)یاسین
2-سلام نگهبان بهشت به بهشتیان
و کسانی که از پروردگارشان پروا داشته اند گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهای آن به رویشان گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند سلام بر شما خوش آمدید در آن درآیید و جاودانه بمانید (73)زمر
3-سلام فرشتگان به بهشتیان
همان کسانی که فرشتگان جانشان را در حالی که پاکند می ستانند و به آنان می گویند سلام بر شما باد به پاداش آنچه انجام می دادید به بهشت درآیید (32)نحل
همان بهشت های عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل می شوند و فرشتگان از هر دری بر آنان درمی آیند (23)رعد
و به آنان می گویند سلام بر شما به پاداش آنچه صبر کردید راستی چه نیکوست فرجام آن سرای (24)رعد
به سلام و شادکامی در آن درآیید که این روز جاودانگی است (34)ق
به آنان گویند با سلام و ایمنی در آنجا داخل شوید (46)حجر
4-سلام بهشتیان به یکدیگر
درودشان روزی که دیدارش کنند سلام خواهد بود و برای آنان پاداشی نیکو آماده کرده است (44)احزاب
نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین (10(یونس
در آنجا نه بیهوده ای می شنوند و نه سخنی گناه آلود (25)نبا
سخنی جز سلام و سلام نیست (26)نبا
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به بهشتهایی درآورده می شوند که از زیر درختان آن جویبارها روان است که به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر می برند و درودشان در آنجا سلام است (23)ابراهیم
همایون در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱:
عارف و خردمند حقیقی کسی نیست که در گوشه ای خلوت گزیند و به کاری و مقامی مشغول شود و یا تعدادی مرید بدور خود جمع کند، بلکه ده به ده و شهر به شهر چون سقراط بدنبال خردمندی برتر از خود میگردد و تا نیابد از پای نمی نشیند
شمس از این زمره است و او جلال دین را نشان میکند و ایندو همدیگر را ملاقات میکنند و بسیار خوشحالند ولی نمی دانند که چه خواهد شد
جلال دین به بیان های گوناگون و تشبیهات فراوان در غزل های بیشماری سعی در توصیف این رویداد و بزرگی آن میکند زیرا این یک رویداد تاریخی و واقعه ساده ای نیست که بشود آنرا یکباره توضیح داد و از آن گذشت
فقط بزرگی چون افلاطون میتواند به عظمت این رویداد سترگ پی ببرد، چون جلال دین که از بزرگان روزگار است و سلطان و وزیر سلجوقی دوستان و چاکران اویند با این رویداد محو و نابود میشود و جلال دین دیگری از درون او سر بر می آورد و همچنین شمس به آستانه رهایی و کرانه بزرگی خود در هستی میرسد بطوریکه هستی برای او کوچک میشود و جایی برای گنجایش او ندارد، وجود او از رودخانه هستی به دریای عدم راه می یابد این عروج برای دیگرانی چون حسین حلاج و شهاب سهروردی و عین القضات همدانی نیز حاصل شده است
اما عروج و خروج جلال دین در همین دنیا و در زندگی او روی میدهد، اینبار این جلال دین است که بر گنجایش هستی می افزاید و فرهنگ نوینی برای انسان پدید می آورد و راه بزرگی انسان را در هستی می گشاید و مرز ها و محدودیت ها را نابود میکند تا انسان بتواند در درون هستی به بزرگی درخورد خود دست یابد و هر روز از کهنگی خود دور شود و نویی تازه ای پیدا کند
محمود در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
حافظ در جاهای دیگر به " خیال پختن " اشاره دارد:
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی ایست .......
الناز در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته، در واقع قیدِ وصفِ حالته؟ خرقه سوخته یعنی از سلکِ ظاهرپرستان بیرون آمده ام؟
مسیح در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۳:
سلام ممنونم از سایت خوبتون واقعا به من کمک کرد این شعر واقعا زیباست فقط یه سوال دارم که معنی اضعار رو از کجا باید بگیرم؟
پوریا pooria_dp@yahoo.com در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - بهای جوانی:
سلام
آدم مات و مبهوت میمونه که در چه عالم زیبایی سیر میکرده پروین اعتصامی بزرگ . این شعر زیبا بلکه بهتر بگویم این شراب ناب درجه یک آدم رو مست میکنه و ناخودآگاه وارد باغ شگفتی میکنه گویی هردم ازین باغ بری میرسد و تازه تازه جلوه های نو پدید می آید.
این شعر معاصر نیست به نظرم و تلفیق همان ادبیات و فلسفه کلاسیک غرب و شرقه.
فرزانه در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - گنج درویش:
سلام به وزن شعر میخوره که سیه کار لعیم باشه نه لیم
راه من بست آن سیه کار لعیم
سیدمسعود در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
به شاهین عزیز
با سلام و ارادت
اصطلاح "عرض کردن" اصطلاحی است از روی تواضع و خود را در مقابل کسی کوچک نشان دادن ، لذا به طرف مقابل نباید گفت" عرض کردید "بلکه باید گفت " فرمودید "
مثال
بنده عرض کردم
جنابعالی فرمودید
سام در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:
شادی امینی این غزل را بصورت یک ویدو موزیک کوتاه در دوران قرنطینه کرونا اجرا نموده
پیوند به وبگاه بیرونی
پدرام در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:
من فقط به خاطر عبدالعزیز میخونمش
محسن در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
خوانش دوم توسط خانم اغلاط تلفظی چندی دارد
داود در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم: