سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
تا ره روان غم را خار از قدم برآید
گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم
آن کام برنیامد ترسم که دم برآید
عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول
کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید
گویند دوستانم سودا و ناله تا کی
سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید
دل رفت و صبر و دانش ما ماندهایم و جانی
ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید
هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تأثیر عشق قرار دارد و احساساتی عمیق از سرمستی، غم و عشق را بیان میکند. او به این موضوع اشاره میکند که ورود عشق به زندگیاش تمام عالم را دگرگون کرده و از عدم وجودش به وجود آمده است. همچنین، اشاره میکند که اگر حتی نوری از روی معشوق در دلش روشن شود، این نور باعث ایجاد درد و سوزش در دلش میشود. در ادامه، شاعر به آرزوی وصال و لذت از آن اشاره میکند و تأکید میکند که دل و صبرش در نتیجه غم عشق آسیب دیدهاند. در نهایت، او با دلbroken و شوریده، از دردهای ناشی از عشق سخن میگوید که همچون دودی از قلمش برمیآید.
هوش مصنوعی: اگر تو با حال خوش و سرمست وارد شوی، همه چیز به هم میریزد و وجود ما مانند خاک از عدم و نیستی به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر نوری از چهرهات در گوشهای از قلب من بتابد، جان خلوتنشین من از دلش آه و نالهای به آسمان برمیدارد.
هوش مصنوعی: امید مانند یک گلدسته برای روح عاشقان است که به آنها کمک میکند تا غم و اندوه را از مسیر زندگی خود دور کنند و از مشکلات رهایی یابند.
هوش مصنوعی: گفتی که روزی با تو لحظهای خوش بگذرانم، اما آن لحظه میسر نشد. میترسم که فرصتی برای این کار دیگر پیش نیاید.
هوش مصنوعی: من عاشق شدم، هرچند که میدانستم از ابتدا که نباید به این راه میرفتم، زیرا از دانه عشق، هیچ گلی نخواهد رویید.
هوش مصنوعی: دوستانم میگویند که این حال و هوای عشق و غم تا کی ادامه خواهد داشت؛ عشق انسان، همیشه باعث به وجود آمدن این شوق و اشتیاق است و از طرفی غم و اندوه نیز از دل میجوشد.
هوش مصنوعی: دل ما رفته و تنها صبر و دانش ما باقی مانده است. اگرچه دردی که از غم تو به ما رسیده، حتی آن نیز از ما رخت برمیبندد.
هوش مصنوعی: سعدی هر لحظه از شدت عشق تو ناله میکند، به طوری که شعرهایش آنقدر سوزناک هستند که از قلمش دود برمیخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از چشمهسار چشمم از بس که نم برآید
ترسم که رفته رفته طوفان غم برآید
از اتحاد چشمم با پای، در ره عشق
مالم چو دیده بر خاک، نقش قدم برآید
گر دست شام هجران گیرد گلوی شب را
[...]
آئی چو در قیامت محشر بهم برآید
از شعله وجودت دود از عدم برآید
کوی تو گر بکاوند از نقش پای عشاق
تا هفتمین زمین هم نقش قدم برآید
گفتی که دم فروبند تا کام گیری از من
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.