عبدالعزیز میرخزیمه در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:
آبرو می رود ای ابر خطاشوی ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
بر اساس توضیحی که مولف کتاب حافظ جاوید نوشته است این بیت بشکل فوق صحیح است ، اما در نسخه های مختلف دیوان حافظ این بیت به شکل "ابر خطاپوش" آمده است بنظر میرسد که یا شباهت "خطاپوش" و "خطاشوی" در نوشتن ، یا سابقهء ذهنی نویسندگان نسخه ها و به یاد داشتن بیت دیگر حافظ ؛ "خوش عطابخش و خطاپوش خدایی" ، دارد در این تغییر و تبدیل موثر بوده است . خداوند را خطاپوش خوانده اند زیرا ستارالعیوب است . اما ابر ، پوشندهء هر چه باشد ، خطاپوش نیست ولی خطاشوی هست .
خاقانی میگوید :
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
که ابر رحمت گنه شوی است . علت هم اینست که در روزگاران گذشته یا بر لوح فلزی می نوشته اند و آن را بعد می شسته اند ، یا دفتر و اوراق را از نوشته های خطا می شسته اند .
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
عین این مضمون را خواجهء شیراز در بیتی دیگر آورده ، و تقریباً همین معنا را با مختصر اختلافی در لفظ ادا کرده است :
آبی به روزنامهء اعمال ما فشان
بتوان مگر سترد حروف گناه از او
آبی فشان همان "ببار" است و "ستردن" روزنامه اعمال و زدودن نقش گناه از آن با "شستن" میسر است نه پوشیدن . پس ابر رحمت خطاشوی است نه خطاپوش . گواه دیگر این سخن شعر نظامی دربارهء شستن گناه است نه پوشیدن آن .:
بر در عذر آی و گنه را بشوی
آنگه از این شیوه حدیثی بگوی
با این حساب شاید بهتر باشد بیت ماقبل آخر این غزل به شکلی که آورده شد تصحیح شود . با سپاس فراوان
سعید در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
دوستان عزیزی که جنگ و جدلشون روی شرابه و یکی از شراب خوردن دفاع میکنه و یکی رد میکنه .باید بگم من چون خوردم میدونم اصلا اون حس روحانی که انسان ممکنه بهش دست بده و ...خوردن شراب نمیده.شما بخور حالت تهوع هم میگیری چه برسه به حالت روحانی .کوتاه بیایم دیگه از این بحث های بی سرانجام .هیچ چیز بالاتر از اون حس معنوی که
به صورت طبیعیی بدست میاد نیست.
عیسی پاشاپور در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد خزان (در افشاری):
با سلام. تصنیف باد خزان در آواز افشاری از اجراهای ماندگار استاد شجرایان و بزرگان موسیقی است که بسیار خاطره انگیز است و هرگز کهنه و تکراری نمی شود.
امیر در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:
معتمد گرامی سعدی می فرماید:اگر مردمان جهان علاقه مند به شعر من هستند و با ان انس می گیرند و سر لوحه زندگی اشان هست به این دلیل هست که من در محراب ابروانت به گوشه نشینی و ریاضت پرداخته ام. ریاضت به معنای تحمل جور و سختی برای تهذیب نفس است. در واقع می توان گفت علت رستگاری سعدی تواضع و بی خویشی در برابر یار هست و به امر او مطیع که حسن تعلیل هم در بیت موجوده
امیر در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:
درود علی گرامی نچشاند صحیح است زیرا سعدی می فرماید:کسی که همیشه وضعیت خوش و خرمی داشته باشد و مفهوم عملی و حسی از جدایی و فراق نداشته باشد وقتی به وصالی می رسد نمی تواند شیرینی حقیقی ان را درک کند زیرا او سختی و غمی را تجربه نکرده پس نمی تواند شیرینی وصال را بچشد زیرا هر روزش وصال است. مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
امیر در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
نیوشا گرامی واژه عشق وابسته به کلمه شمشیر است که خود شمشیر وابسته حیات است زیرا کشته صفت هست نه اسم پس عشق وابسته وابسته است.
مرتضی حیدری آل کثیر در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱- در مدح پیامبر اکرم محمد مصطفی(ص):
با تشکر از شما
لطفا این مصرع اصلاح شود
فضلیکه از شداید برزخ شوم خلاص«ت»
Shisui در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۲۷ - حکایة فیالتّمثّل الصوفی:
در پاسخه به «علی» عزیز.
اگر دقت کنید مرد فاسق داره زاهد رو مذمت میکنه که چی شد، شما که گفتی زمین خشک شده به خاطر گناهان ما، حالا تویی که زاهد هستی داری اینکارو میکنی دیگه گیاهان مشکلی ندارند؟ بارون اومد؟ خشکسالی رفت؟
بهمین خاطر باید شعر تصحیح بشه به:
بر بساط زمین نبات بماند،خلق را قوّت حیات بماند
نسخه شنیداری ای که من شنیدم دقیقا به همین صورت بود.
سهراب فرسیو در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب:
این بیت:
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
در نسخهای چنین درج شده است:
چو شصت آمد نشست آمد به دیوار
در لغتنامهی مرحوم دهخدا معنی کلمهی "نشست" را جستجو کردم، هیچیک از معانی مختلف "نشست" (تخت، سریر، صندلی و غیره) مناسب برای درک معنی مصرع اول این بیت نبود، جز اینکه "... نشست آمد بهدیوار" را بپذیریم. در این صورت تنها یکی از معانی "نشست" در لغتنامهی دهخدا بهاین بیت معنا میدهد: «مقعد. اِست. دُبر.» (یادداشت دهخدا).
یعنی وقتی بهشصت سالگی رسیدی و مثلاً خواستی شلوار بهتن کنی، باید "نشست" را بهدیوار تکیه بدهی، والا ممکن است بهزمین بیفتی.
عباس پارساطلب در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۴ - خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به ظن آنک گاو اوست:
این داستان با تفصیلی تمام و تفاوت در برخی از جزئیات داستان در سندبادنامه ظهیری سمرقندی آمده است. حکایت صعلوک و شیر و بوزنه ص 157 از چاپ سیدمحمد باقر کمالالدینی.
مهدوی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:
بیت4مصرع2:
چه شود دل حزین مرا رذل خودت خبر کنی(اشتباه)
چه شود دل حزین مرا زِ دِل خودت خبر کنی(ویرایش)
با احترام
مهدوی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:
با سلام و احترام
در بیت4مصرع2 واژۀ رذل اصلاً نه جایگاه معنایی و وزنی دارد و به احتمال زیاد واژۀ زِ دِل بوده است که اشتباه تایپ شده.
تا... نظر اساتی فن چه باشد؟
منصور در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
بیت پنجم
که جز از یار یا که از جز یار؟
هومن کشاورز در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
طالب بی قرار باش تا که قرار آیدت
عاشق بی قمار باش تا که نگار آیدت
از غم و غصه ها رهی گر طلبش کنی به دل
راغب انتظار باش تا به کنار آیدت
از من "من" گذر نما، تا که به "تو" رسی صنم
چون که به "ما" رسیده شد، "او" سر کار آیدت
حق تو خودی که بی خودی؛ قبله کجا بود کنون؟
گر تو به قبله ات رسی، حق به تو یار آیدت...
شبان عشق-هومن
هومن کشاورز در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
طالب بی قرار باش تا که قرار آیدت
عاشق بی قمار باش تا که نگار آیدت
از غم و غصه ها رهی گر طلبش کنی به دل
راغب انتظار باش تا به کنار آیدت
از من "من" گذر نما، تا که به "تو" رسی صنم
چون که به "ما" رسیده شد، "او" سر گار آیدت
حق تو خودی که بی خودی؛ قبله کجا بود کنون؟
گر تو به قبله ات رسی، حق به تو یار آیدت...
شبان عشق-هومن
غلامرضا امامی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
در تایپ این غزل چند اشتباه و ناهمواری پیش آمده است که دز زیر تصحیحات پیشنهاد میگردد.
جان نیاید در نشاط الا که بر بوی حبیب
تا گُل رنگین نبالد خوش ننالد عندلیب
عود خشکم؛ آتش جانسوز میباید مرا
تا ز طیب جان دماغ حاضران گردد رطیب
دولت بوسیدن پایش ندارد هر کسی
این سعادت نیست الا در سر زلف حبیب
چشم دار آخر دمی با ما، که بادا گوشدار
ایزد از چشم بدانَت، اول از چشم رقیب
خیز و بر ما عرضه کن ایمان از آن عارض که باز
در میان آورد زلفت رسم زُنّار و صلیب
بیتو جان در تن به جایی بس غریب افتاده است
جان من، دانی به تنها چون بود حال غریب؟
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتادهام، دستم نمیگیرد طبیب
گفتمَش هرگز نشد کامیْْم، حاصل ز آن دهن
از وصالت نیست گویی هیچ سلمان را نصیب
بی نشان در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
سلام و عرض ادب و احترام خدمت اعزه ی فرهیختگان و ادب دوستان
توفیق شد حاشیه های بزرگواران رو مطالعه و بهره مند شدم
هرچند گشایش تعقیدات لفظی و فروبستگی های زبانی بیانی ابیات ممد فهم معانی و ژرف ساخت حاکم بر ساحات باطنی کلام میشه اما ایکاش در کنار این روشنگری کنایات و عبارات و مفاهیم و اصطلاحات با محوریت ساختار زبانی هر عزیزی از هر کدام از ارکان معنوی کلام نیز نکته ای رو متذکر میشدند در گستره ی گفتمان حاکم بر اثر :
بنده جسارتا در این فضای ناچار و شیوه ی لاجرم که از حضور حقیقی و انفسی متکلم و مخاطب بی بهره ای و پیام آور حروف و کلمات و عبارات تنها مستمسک توست برداشت هایی صرفا شخصی و صد البته به اقتضای مقال و مقام کلی رو عارض میشم تا به نظر عالمانه ی اساتید جرح و تعدیل بشه انشالله بر عیوب واقف و در جهت تدارک عامل باشم :
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
آیا در قونیه باغ و بوستان و گلستان هر لحظه بکر و هر آن آبستن جمال الهی نبوده که چونان مولانای زیبانگر و شه شناسی آرزوی دیدار باغ و گلستانی دیگر در جان می پرورد مگر نه این است که این ما تولوا فثم وجه الله ؟! آیا میزان و شدت تجلی است که باعث این آرزوست یا بهره مندی از حقیقت نمود لا تکرار فی التجلی و اینکه هر آن در شانی از شئون هویداست ؟! آیا از این زیباتر می توان نسبتی رو که میان جلوات انفسی خداوند است را با جلوات تکوینی او به تصویر کشید آنچه که در شعر سعدی شیرین سخن و حکیم با اشارات نه مستتر و مستقیم بسامد بالایی دارد یعنی مقایسه ارکان زیبایی معشوق با جلوات باغ و گلستان و دشت و دمن ....
چقدر رندانه رخ مقصود خویش را به هر آنچه می توان بدان گل و گلستان و باغ و بوستان اطلاق کرد مرتبط ساخته است
تنها رخ توست که شایسته ی عناوین گل و گلستان است و تا تو در مقام نمود نیستی بود گل و گلستان مصطلح متعارف معمول تکوینی نیز بودی نابود است ....
جناب مولوی خوب تشریف فرما بشید با اصحاب برویم در باغ و بساتین اطراف قونیه آب روانی و تماشای گذر عمری و سروی نمودگار قد و قامتی و غنچه ای پیام آور لب لعلی و نرگس و عبهری آیینه ی چشم دلبری .... نه نفهمیدید نمود رخ اوست گل گلزار حقیقی و حقیقت گل و گلزار که تنها با پیوند خوردن با مقام آرزو قابل حصول و تحقق حقیقی است که خود بحث درازدامنی است خویشکاری آرزو در نظام وجودی انسان مختار .....
آیا شعشعه ی حسن وجودی خورشید و آفتاب تابان و گل و گلستان و طعم قند و شیرینی فراوان پنهان می ماند در مقام اظهار یا از این سو حجابی است و حجبی که جز به تبع نیل به مقام آرزو که عین تحقق فعل است محقق نمی شود ....
من آرزویم باغ و گلستان است تو رخ بنما ؟!
من آرزویم قند فراوان است تو لب بگشا ؟!
من آرزویم چهره ی مشعشع تابان است تو از پس ابر برون آ؟!
ارتباط خویشکاری تو که معشوقی با آرزوی من که عاشق طالبم مبحثی سنگین در ارتباط فیاض و مفیض و محب و محبوب در فلسفه و عرفان است که دیالکتیک حضور و غیبت سرنمونی از آن است .... آفتاب پشت ابر که از آن تعبیر به حجت الله منتظر می شود موقوف آرزوست فافهم
قلندر در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
با درود و مهر.ــ
میان پرندگان عرش و چرندگان عرض تفاووت بسیار و ستیز بین حکما و علما جاریست
اما جمال در نظر رهروان همچنان باقیست.
گروهی زندگی و زر و زور را پسندیدند و گروهی دیگر از محبان خوبی به تمنای بهشت و گروهی میانه رو.
اما آنان که اهل دل و دلدارند و جان عزم دیدار دیار یار و جمال نگار کردند و ره عشق و بلا را گزیدند اندک.
به یقین بی حکمت نبود او که گفت...
از هزاران یک نفر اهل دلند
مابقی تندیسی از آب و گلِند...
عاشقان راه حق نوری در دل و شوری در جان و جنگی در عقل و عزمی بلند در میان دارند ولی عده ای بقول خواجه مدعی و ریاکار و دغلکار و فریبکارند و اهل کام و نازند و در کوی رندی جایگاهی ندارند....
خوشا آنانکه در این میان باخبرند و دانسته روند..
با سپاس از راهیان کوی حق
کاظم ایاصوفی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
انتهای مصراع اول بیت چهارم باز درست است نه باد
A.p در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷: