امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت شانزدهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
بر دیدهی من خندی کاینجا زِ چه میگرید!
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
بر چشم من به نشانه استهزاء خنده نزن! که چرا دارم اینجا گریه میکنم؟ به حال ایوان مدائن،باید بر اون چشمی گریه بکنم که اینجا بیاد و تحت تاثیر قرار نگیره و گریان نشه،در حقیقت میگه که،باید به احوال آنکس که اینجا میاد و تحت تاثیر اون عظمت و شکوه ایران قبل از اسلام قرار نگیره گریه بکند،بنابراین نمی خواد بر اشک ریختن من خنده استهزاء بزنی،اصطلاحاً بهش میگن زهر خند،حالا یه وقتی شکر خند داریم یه وقت زهر خند،اینها توی نویسندگی ممکنه به کارتون بیاد،زهر خند اون خنده ای که تلخه مثل طنز،مثل هجو،بعضاً هست،میخنداند شما را اما در عمق خودش از واقعیتی تلخ خبر میده،ولی شکر خند نه،فقط قصدش خنداندن هست،وقتی در کنار دوستی هستید و بر سر مسئله ای صحبتی میشود شروع می کنید به خندیدن،اونها همه شکرخند هست،اما اگر کنایه ای نیش آلود بزنه به نشانه استهزاء و سبک کردن اونوقت بهش میگن زهر خند،به هر شکل بین گریه و خنده هم که تضادی را ایجاد کرده،الان می بینید تا به اینجایی که اومدید،آرایه هایی که وجود داره اولاً،آرایه های ادبی هستند،که غالباً در ذات کلام امکان پیدا شدنشون هست،یعنی سعدی وار آرایه سازی میشه و بر میاد که شاعر تعمدی در بکار بستن اونها نداره،ان شاء الله در نقد بلاغت،وقتی به بدیع رسیدیم،درباره آرایه ها نیز بیشتر خدمتتون صحبت می کنیم.
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت پانزدهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گوئی که نگون کردهست ایوان ِ فلکوش را
حکم ِ فلک ِ گردان؟ یا حکم ِ فلکگردان؟
میگه که انسان به پندار فرو میرود،فکر میکنه که این ایوان فلک وَش یعنی بلند،منظورش همون طاق کسری هست،وَش پسوند شباهت است،و فلک وش یعنی بلند ،انسان فکر میکنه چه کسی این ایوان بلند فلک گونه مدائن را سرنگون کرده و فرو ریخته؟ حکم فلکِ گردان یا حکم فلک گردان؟ به زیبایی جناس تام مرکبی ایجاد میکنه،فَلَک گردان،منظور خداوند هست که گرداننده همه چیز است و گرداننده چرخ فلک،و فلکِ گردان یعنی روزگار گردنده و چرخنده،چنین وضعیتی وقتی پیش می آید،همینجور که استحضار دارید،اصطلاحاً میگن جناس مرکب هست،یعنی از ترکیب مثلا دو تا اسم در برابر یک اسم بسیط دیگر این جناس حاصل میشه،مولانا استاد این قبیل جناس ها هست،که گاهی وقت ها کل بیت و مصراع را هم در این وضعیت قرار میده،رُو به معنی کوش ای صورت پرست،زان که معنی بر تن صورت پر است،صورت پرست را با صورت پرست،جناس مرکب آورده،آن یکی شیر است اندر بادیه،وان دگر شیر است اندر بادیه،آن یکی شیر است کادم می خورد وان دگر شیر است کادم می خورد، اینها همه را در وضعیت جناس قرار داده و جناس های مرکب زیبا،ایزن خاقانی،خب! تکرار فلک هم در اینجا،اون گردش دوّار چرخ روزگار را و هیبت و قدرت را میرسونه،حالا در ساعت بعد وقتی به درس بلاغت وارد شدیم،یکی از مقوله ها تکرار است و در آن خصوص آنجا بیشتر صحبت خواهیم کرد. تکرار اگر مثل اینجا افاده معنی بکنه،باعث فزونی تقدیر و بیان بشه و متضمن حکم بلاغی هم باشد خیلی هم پسندیده هست،یک دور از روی آن میخوانم دقت کنید،گویی که نگون کرده است ایوان فلک وش را حکم فلکِ گردان یا حکم فَلَک گردان؟
تکرار این کلمه ها با کلمه های بسیطی که در کنار هم آورده و این کلمه های دراز آهنگ،موسیقی بیت را افزایش داده و بر کارکرد هنری بیت افزوده،پس میگه انسان می پندارد که،چه کسی این ایوان بلند مدائن را که مثل فلک گردننده،بلند و طویل بوده سرنگون کرده؟ آیا بر اثر گردش روزگار،چرخ فلک این ایوان را تباه کرده و از پا در آورده؟ یا اینکه اراده خداوند بر این تعلق گرفته که ایوان مدائن سرنگون بشه،بریزه؟ حتی این سوال هم که به شکل پرسشی آورده،که با تخیل و توهم همراهش کرده ارزش هنری بیت را فوق العاده کرده
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت چهاردهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
ما بارگه ِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصر ِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان
خِذلان به معنی خواری هست و حالا خیلی زیباست،این بیت از ابیات معروف این قصیده هست،ایوان مدائن میگه،ما که بارگاه عدل و داد بودیم،معروف بودیم به عدل نوشروانی و ساسانیان مظهر عدل و داد بودند،بر سر اون روزگار اینگونه ستم کرد،بر اسب ستمکاران تا خود چه رسد خذلان،خدا به داد ستمکارها برسه،که روزگار چه خفت و خواری که به آنها بدهد،یعنی مثلا پیش بینی میکنه ایوان مدائن،در قالب مثلا هیئتی انسانی،میگه ما که سنبل عقل و داد بودیم،روزگار اینجوری خوارمون کرد،فرسوده مان کرد،خدا به داد ستمکاران برسه که،بر سر ما چه خواهد آمد (خذلان خواری)
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت سیزدهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمن ِ گیتی
جغد است پی ِ بلبل؛ نوحهست پی ِ الحان
میگه جای تعجب نیست،شگفت انگیز نیست،این نکته،در چمن روزگار،در چمن زندگی،همیشه،نوش و نیش با هم هستند،به دنبال بلبل در فصل بهار،جغد میاد و فصول تغییر میکند و به دنبال نغمه های خوش،الحان،لحن های بسیار شنیدنی،که مثلا اختصاص داره به بلبل،صدای نحس جغد شنیده میشه،یا نوحه میاد بجای الحان شاد و طرب انگیز،منظورش از این جغد پی بلبل و نوحه پی الحان،اینه که دنیا دچار دگرگونی میشه و به هر شکل،همه چیز پشت سر هم میاد و این حقیقتی است که او بیان کرده،سعدی بزرگ (رحمت الله علیه) می فرماید "احتمال نوش کردن واجب است از بهر نوش حمل کوه بیستون در یاد شیرین بار نیست" میگه در زندگی،انسان باید برای رسیدن به آسایش،سادگی ها،چیزهای خوب،سختی ها را تحمل بکنه " ان مع العسر یسرا" حمل کوه بیستون در یاد شیرین بار نیست،فرهاد وقتی که بیستون را می کَند،کار سختی بود،اما به شوق رسیدن به وصال شیرین،این کارِ دشوار،بارِ خاطرش نبود،که همونجا هم سعدی مثال میزنه،پس خاقانی هم میگه تعجب نکن،در دنیا،در چمن روزگار،همیشه غم و شادی،سختی و راحتی به دنبال هم هستند،جغد پس از بلبل میاد و نوحه پس از الحان یا مثلا صداهای ناخوش و غم انگیز در پی نغمه های طرب انگیز،میتونیم تضادی هم بین جغد و بلبل در نظر بگیریم،از طرفی چمن با لحن و با بلبل و همچنین جغد هم با نوحه در تناسب هست.
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت دوازهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
از نوحهی جغد،الحق مائیم به درد ِ سر
از دیده گلابی کن، درد ِ سر ِ ما بنشان
صدای جغد را معمولا شوم میدانستند و جای اون هم که در خرابه هاست،الحقّ قید است،به معنای حقّا،حقیقتاً،حواستون باشه که سر هم نخونیدش،جُغدُالحَقّ،اشاره به داستان (چند تا ابراهیم داریم،ابراهیم اَدهَم،یک دهم و ...) و در جایی دیگر (درخت گُلَ اندَر و پرنده ای بنام جُغدُ الحَق ) و از این قبیل...
اولاً که انسان ممکن الخطاست،نه جایز الخطا،خود این بحث هم جایی عنوان میشه و خیلی ریشه دار هست،بگذریم به هر شکل،امکان اشتباه برای هر کسی توی هر سطحی وجود داره،به واقع عرض کنم که،این مطالب اشکالی پیش نمی آورد،هیچوقت چیزی از عظمت و بزرگی تون کم نخواهد شد اگه مخصوصا در کلاسی هستید،حالا اون کلاس میتونه،کلاسی باشه پیش دبستانی،کلاسی باشه مثلا دکتری،تفاوتی نداره توی هر سطحی ممکنه که انسان اشتباه بکنه،هیچ چیزی از کسی کم نمیشود،اون را کوچیک نمیکنه،زمانی کوچیک میشه،که بخواد پای اشتباه خود بایسته،اون چیزی که،عبرتی که میخواستم،نصیب کنم این بود. هر وقت اتفاق افتاد به هر صورت لفظ و لغت بی انتهاست،دامنه دار هست،خدا رحمت کنه زنده یاد دکتر محمد جعفر شهیدی را که از بزرگان ادبیات ما بودند،همیشه می فرمودند،حتی با اینکه خودشون میدونید در عربی و فارسی،استاد بزرگ و مسلط بودند،همیشه می گفتند هیچ وقت در لغت اجتهاد نکنید،لغت است و دامنه تلفظ اش و معنی اش بی نهایت،برای اینکه مطمئن بشید،همیشه باید فرهنگ لغت دم دستتون باشه،به همین دلیل خودشون هم همیشه این فرهنگ را حمل می کردند،تا عبرت آموز باشد،ایشان خودشون دریای لغت بودند ها،اما برای اینکه این عبرت را به دانشجوهاش منتقل بکنه اینکار را انجام می داد.یکی این نکته،دوم اینکه بله امکان اشتباه وجود دارد،هر وقت متوجه شدید اشتباهی سر زده اون را بپذیرید و اصلاحش کنید،اینجوری خیلی بزرگ میشید،تا اینکه بخواهید توجیه اش کنید،وگرنه آدمی است،بالاخره هزار تا از این اتفاق ها دارد،حالا،از نوحه جغد،الحق مائیم و درد سر،به معنای حقّا،براستی،قید تاکید هست،از دیده گلابی کن دردسر ما بنشان گلاب هم که می دانید برای رفع درد سر خوبه،به این قضیه خود خاقانی هم در مواضعی دیگه اشاره میکنه که " گل در میان کوره بسی درد سر کشید،تا بهر رفع درد سر آخر گلاب شد" این داستان گلاب که از گل محمدی می گیرند معرّف حضورتون هست،هر چند که،یکی از فضلا مقاله ای نوشته بود که،این را بجای گُلاب،گِلاب هم میشه خواند و بعد گفته بود که در بعضی از مناطق ایران،حتی خود استان فارس را هم مثال زده بود،برای رفع درد سر از آب و گِل استفاده می کردند و کاه گِل و این داستانها،اما اون توجیه وارد نیست و هیچ کسی آن زمان این توجیه را از ایشان نپذیرفت،به هر شکل اگر جایی دیدید اون توجیه مردودی هست،چیزی که ذکر شده همین گُلاب است و چون برای رفع درد سر هم مفیده در طب قدیم و طب سنّتیِ همین امروز هم بهش اشاره می کنند،معتبر همین گُلاب هست. پس میگه که،ما از صدای شوم جغد "یعنی ایوان مدائن داره میگه" به رنج و درد سر افتادیم،ناراحتیم،از چشم خود،اشکی گلاب گونه بریز،تا درد سر ما را بنشاند و از بین ببرد (به زیبایی میگه)
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت یازدهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گوید که تو از خاکی، ما خاک تو ایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
گویی که ایوان مدائن و اون به اصطلاح وضعیت مشاهده ای که تو داری،این پند را به تو میده،با تو اینجوری صحبت میکنه،به تو میگه تو از خاکی،منظور آفرینش انسان است که از تراب و از خاک آفریده شده،ما خاک توایم اکنون،یعنی ما در برابر تو خاکسار و متواضع هستیم،هر چند که به تعبیر جناب استاد امامی،ایهامی هم میتونه داشته باشه،به اینکه،مثلا ایوان مدائن تبدیل به خاک شده و مخاطب بر روی اون پا میگذارد،که به اون معنای به اصطلاح نزدیکی است که به ذهن میرسونه اما،معنای معتبر و دور ترین اش که در ایهام رتبت دارد،اینست که ما در برابر تو تواضع و فروتنی می کنیم،گامی دو سه بر ما نه،چند قدمی بر روی من راه برو،یعنی مثلا به من افتخار بده،شرف ببخش،اشکی دو سه هم بفشان و قطرات اشکی را به نشانه همدردی نثار من کن،پس ما حصل اش این میشه که،ظاهرا ایوان به تو میگه،ای انسان،ای رهگذر،تو از جنس خاک هستی و ما در برابر تو خاکسار و متواضعیم،چند قدمی بر روی من راه برو،به من افتخار بده و به نشانه همدردی قطره های اشکی را نثار من کن
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت دهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
دندانهی هر قصری پندی دهد اَت نو نو
پند ِ سر ِ دندانه بشنو زِ بن ِ دندان
خب! ابتدائاً دندانه را که همان کنگره های مثلا سر قصر و برج هاست و معرف حضورتون هست،نو نو به معنای تازه است و پند سر دندانه هم منظورش عبرتی است که نتیجه مشاهده این کنگره های سر قصر باشه،از بن دندان هم به معنای از عمق وجود،از صمیم دل،دندان و دندانه،علاوه بر اینکه بگونه ای از جناس زائد گونه ای ایجاد می کنند به لحاظ زیبا شناسی،بهش جناس مزیّد هم اطلاق می کنند،غیر از آن چون در اول مصرع اول و پایان مصرع دوم یا بعبارتی دیگر در اول و پایان بیت آمده،یک نوع صنعتی بنام تصدیر ایجاد میکنه،تصدیر با صاد،یعنی در صدر آوردن چیزی،یک آرایه است که شمس قیس رازی و رشید الدین وطواط اون را میخونن به ردّ الصدر الی العجز،گاهی وقت ها هم در بعضی از کتاب های بلاغی علی العجز خوانده می شود که حالا اون تفاوت روشن و بیّنی ایجاد نمیکنه،در هر شکل منظور اینه که وقتی کلمه ای که در آغاز بیت اومده در پایان هم تکرار بشه،اون را بعنوان صنعت تصدیر و یا همون ردّ الصدر می خوانند و به زیبایی هم در اینجا اتفاق افتاده،خاقانی بطور کلی تعمّدی در آوردن آرایه ها ندارد،اما از اونجایی که ذهنش،ذهن قوی شاعرانه ای است و با لطائف و زیبایی هنری بطور خود جوش عجین است،در کلامش این آرایه ها،به نحوی زیبا پدیدار می شود،ایزن در اینجا،بله میگه که اگر مشاهده کنی،دندانه ها و کنگره هایی که در اطراف قصر قرار دارد،تازه به تازه به تو،عبرت و پندی میده،تو سعی کن که پندهایی که از سر دندانه،از سر مشاهده این دندانه ها دریافت میکنی،با تمام وجود اونها را برای خود نگهداری یا دریافت کنی
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت نهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گهگه به زبان ِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
زبان اشک،منظورش،زبان احساس و زبان عاطفه هست و مخاطب را دعوت میکند به اینکه در وضعیتی که قرار گرفته،بی مناسبت نیست که گاهی،قطره اشکی که از سر احساسات،بریزی و به این ترتیب،با مدائن سخن بگی،آواز بده ایوان را،یعنی مثلا اون رو صدا بزنی،اون رو مخاطب قرار بدی، تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایوان،بوکه قید است به معنای شاید که،امید که،در فارسی قید تمنّی و ترجّی و قید شاید،محسوب می شود،گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان،منظور از دل اون،حس درونی هست،اون ندایی است که در اندرون و در جوف وجود انسان با انسان صحبت میکنه،حس میده،میگه که بد نیست گاهگاهی با احساسات خودت،قطره اشکی نثار ایوان مدائن کنی،با او صحبت کنی،باشد که از درون خود احساس کنی که ایوان مدائن هم با همه بی زبانی اش،داره دعوت تو را جواب میده،با تو صحبت میکنه (تخیل ظریف شاعرانه)
بی نام در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
آواز ملکوتی ابوعطا استاد شجریان - مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم در این سایت گوش دهید و لذت ببرید.
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آنست که بر خرمن پروانه زند
نظرات و حاشیه های بسیار جالب بزرگواران ، کمک شایانی به درک این غزل عرشی به بنده کمترین نمود . برداشت نگارنده از بیت فوق :
شمع در اینجا نماد انسانهای کاملی مانند عطار ، مولانا ، حافظ و سایر عرفای بزرگ است که شمع نورانی وجودشان روشنگر راه سالکان و عاشقان کوی حضرت معشوق میباشد . آتش درد آگاهانه برای زدودن دلبستگی های دنیوی برای بزرگان به منزله شوخی ست و آنها از چنین مراحلی مدتهاست که بسلامت عبور کرده اند ، پس آنها از این آتش با روی باز و با لب خندان استقبال میکنند ، حضرت ابراهیم چنین آنش عظیمی را گلستان و رستگاری محض دیده ، از آن با انبساط خاطر گذر میکند . در مصرع دوم پروانه ، انسانهایی هستند که عاشقانه گرد شمع وجود بزرگان میچرخند تا از برکات نور آنها به فیض رسند ، پس اگر آتش و حرارت نور شمع روشنی بخش اولیا و بزرگان که برگرفته از آن نور واحد است ، خرمن هستی این عاشقان را بسوزاند به نحوی که هیچگونه تعلق خاطری به جهان ماده برای آنان باقی نماند ، پس در اینصورت آن آتش ، خاصیت واقعی خود را به نمایش میگذارد.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۳ در پاسخ به پدرام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
چو ماه نو ره بیچارگان نَظّاره
زند به گوشه ابرو و در نقاب رود
دوستانی که نَظّاره را به معنی زار و نحیف گرفته اند توجه داشته باشند که آن کلمه اگر وجود داشته باشد باید با «ز» نوشته شود
نَظّار اسم مبالغه است یعنی کسی که زیاد نگاه می کند و هرگاه با تاء کثرت بیاید (نَظّارة) مبالغه مضاعف دارد البته در موقع خواندن تاء به صورت ه خوانده می شود.
معشوق مانند هلال ماه است در دید دیگران کم فروغ و ناپیدا و فقط برای افرادی که چشم تیزبین دارند قابل مشاهده است آن هم به لحظه ای .
افرادی که بسیار نظاره گر آسمان عشق هستند تا هلال روی دوست را رؤیت کنند در یک لحظه هلال مانند ابرویی نازک راه چشمشان را می زند و دوباره در نقاب و ناپیدایی می رود و گاه ممکن است دیدن آن نه واقعی که بر اثر توهم باشد.
آنها که در شب اول شوال به دنبال هلال گشته اند این تجربه را دارند که گاه چیزهایی باعث توهم می شوند و شخص خیال می کند هلال را دیده و آنها هم که می بینند یک لحظه در دیدشان می آید و دوباره در محاق و نقاب می رود
مثنوی معنوی:
ماه روزه گشت در عهد عمر
بر سر کوهی دویدند آن نفر
تا هلال روزه را گیرند فال
آن یکی گفت ای عمر اینک هلال
چون عمر بر آسمان مه را ندید
گفت کین مه از خیال تو دمید
ورنه من بیناترم افلاک را
چون نمیبینم هلال پاک را
گفت تر کن دست و بر ابرو بمال
آنگهان تو در نگر سوی هلال
چونک او تر کرد ابرو مه ندید
گفت ای شه نیست مه شد ناپدید
گفت آری موی ابرو شد کمان
سوی تو افکند تیری از گمان
چون یکی مو کژ شد او را راه زد
تا به دعوی لاف دید ماه زد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۸ در پاسخ به صادق آقایی دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه:
جناب آقایی عزیز درود بر شما
حق دارید چون غزلیات را بیشتر خوانده اید و همیشه غزل شیرین تر و ژرف تر است اما این مثنوی است و کاربرد دیگر دارد
امیرحسین در ۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
درود
مصرع دوم از بیت چهارم. "زنهار" باید بشه "زنار"
بی نام در ۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۵:
کلیپ اپرای دیدار دو دریا عشق و عرفان شمس تبریزی و مولانا را در این لینک مشاهده کنید.
بی نام در ۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:
Polestar در ۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۴ در پاسخ به امین دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵:
به نظر میرسه اصلش "شکل دیگر" بوده
Polestar در ۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:
عجب چیزی سروده !!
ساز غم در ۴ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
معنی خاصه در مصرع
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
چیه؟
محمد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - در وصف بینش نامی که مژگانی سفید و چشمانی کم دید داشت:
درود بر شما؛ جسارتا این نوع شعر رباعی نام دارد و نه قطعه. سپاس.
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری: