امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
معنای بیت 65 و 66
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنیآدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
حسّ مشترک یکی از پنج حواس باطنی و درونی انسان هست،اینجا دو تا بیت هست،بیت ۶۵ و ۶۶ را با هم معنا می کنم،اگر غیر از حواسّ ظاهر و هوا و هوس حس دیگری نداشتی،پس انسان کی مکرم می شد و به مقام بالایی میرسید و چگونه میتوانست محرم اسرار الهی گردد؟
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
معنای بیت 64
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
منظور از شاه در اینجا پروردگار است،اگر با حسّ حیوانی و ظاهری میشد خدا را دید،پس گاو و خر هم می توانستند،خدا را را ببینند
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
معنای بیت 63
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
هر کسی که حواس ظاهر را رها کند و از چشم عقل خداجو به هستی نگاه کند،مومن واقعی است،زیرا عقل خداجو اهل بینش است،برای دیدن حقیقت
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
این بیت در شعر وجود ندارد (بین 62 و 63)
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
هر که در حس ماند او معتزلی ست
گر چه گوید سنّیم از جاهلی ست
هر کسی که اسیر حواس ظاهر باشد معتزلی است و اگر هم بگوید مومن هستم،از از نادانی اوست...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
معنای بیت 62
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
معتزلی ها که یکی از فرقه های شیعی بودند،معتقد هستند که انسان نمیتونه در این دنیا خدا را مشاهده کنه و دیدن جمالِ حق را غیر ممکن می دانند،معتزلی ها اسیر حواسّ ظاهر هستند و از گمراهی،خود را سنّی و مومن می دانند
دلروز در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:
مذ تنفست بها قد عطرت انفاسی
به وقت تنفس، معطر نفس
دلروز در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:
بیت دوم
کلما اوحشنی زاد به استیناسی
بسیار هنرمندانه؛ اوحشنی ،با وحشت عشق هم خانه و استیناس با خوی گیری دل...
چنین از مصراع اول منتج است مصراع دوم که هرچه عشق وحشتناکتر، الفت بیشتر
دلروز در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:
قم سریعاً و خذ السیف فهذا رأسی
برخیز سریع و بردار شمشیر که این سر من است
جهن یزداد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
و رنه بسیار بجویی و نیابی بازم
گر به اتش بریم صد ره و بیرون اری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
سره نویسان کجایند یاد بگیرند
ایسروده زیر نیز شاهکاراست
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
-
میزنم و نوازمت گر تو به چنگم افتدی
جهن یزداد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:
که به افاق سخن می رود از شیرازم
سعدی خنیده ترین مردم جهان روزگار خود بوده است او که ملوانان چینی شعرش را می خواندند
جهن یزداد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
این بیت سعدی نسبت به زمان ما هم فمنیست است در زمان ما هم مردانی هستند که سختشان میاید بگویند اگر فلان نشود زنم کسر شان خود میدانند حتی اینگونه بگویند زنم - من در بچگی یک جایی گفتم این کار مردانگی نیست می خواستند بکشند مرا و لت و پارم کردند حالا به سعدی هزار سال پیش ایراد گرفته اید - همینقدر که گفته زنم در فرهنگ ما فمنیستی هم بیشتره
جهن یزداد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
زبان در بند ذهنیت جامعه است نمیتوان گفت نازنی کردن ۰یا جوانزنی - ایا فمنیستها و روشنفکرهای نمیگویند نامرد ؟ یا جوانمردی -یا مردانگی ؟ این چیزها چه پیوندی باکوچک شمردن زنان دارد
جهن یزداد در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:
کسی با نام شاطرعباس که شاعر این اشعار باشد نیست و در خوانانبود پاره ای شعرا گویی دوستان دو شاعر بزرگ کابل و بدخشان صوفی عشقری و رشته بدخشی را نمیشناسند که سروده های بیدلی دارند و هر کس شعر بیدل را بشناسد میداند بیدلی سرودن چقدر سخت است البته در زبان عربی همه بی سوادان چوپانان از مرد و زن اشغار بسیار بلندی میگویند که با بزرگترین شاعران جهان برابری و برتری دارند و شاید تنها ده در صد از عربها باشند که شاعر نباشند البته این تنها در عربستان و عراق و شیخنشینان و یمن و عشایر سوریه اینگونه است
هِرش در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:
این غزل زیبا را بانو پریسا در آواز بیات ترک خواندهاند؛ لطفاً این مطلب را در سوابق غزل ثبت فرمایید. با سپاس
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت سی و یکم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک؟
ز ایشان شکم ِ خاک است آبستن ِ جاویدان
یعنی انسان پیش خودش میگه که،این صاحب تاجان،شاهان بزرگ،الان کجا رفتند که پیداشون نیست،از این به بعد،خاک،باردارِ ابدی وجود اینها هست،یعنی به اصطلاح،اونها مثلا مردند و در دل خاک قرار گرفتند،به همین جهت،گویی که خاک،بعنوان بارداری ابدی محسوب میشه...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت سی ام:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
پرویز کنون گم شد! زآن گمشده کمتر گو
زرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان
میگه که پرویز الان گم شده،از او که گم شده دیگه خیلی صحبت نکن،یعنی فنا شده و دیگه نیست،اون تره های طلایی که بر سفره میگذاشت کو؟ رو کم ترکوا بجای اینها برو و آیات کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ «25» وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ «26» قرآن کریم (سوره دخان) را بخوان در این آیه شریفه می آورد که چه بسا! جنات باغ ها،عیون چشمه ها ،زروع کشتزارها و جایگاه های خوب را که گذاشتند و رفتند،حالا تلمیح میزنه به این (خاقانی) میگه خسرو پرویز فنا شده و گم شده،بهتره از اون کسی که گم شده کمتر صحبت کنی و بجاش بری آیه کم ترکوا را بخوانی،زرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان،یک جناس گونه ای را به زیبایی ایجاد کرده،دلم میخواد بدونم کدام یک از دوستان میتونه جواب بده که،در بیتی که خوندیم،یک ملاحظه تاریخی و زیباشناسانه دیگری هم هست،اون چیه؟ ببینید به ذهنتون میاد؟ مثلا حالا راهنمایی بکنم،چرا اینجا از آیه کم ترکوا که استفاده کرده،حالا خواسته یک جناس اشتقاق گونه ای،شبه جناسی،با اون زرین تره کو بر خوان و اینها مثلا ایجاد کنه،اما غیر از این بیت حامل یک نکته دیگر هم هست،یعنی نکته،نکته تاریخی ،زیبایی بیت را افزایش میدهد،میگن وقتی که اعراب به ایران حمله کردند،سعد بن ابی وقاص،موقعی رسید به مدائن،دید که کسی داخلش نیست و دید چه باغ ها و چه قصرهای زیبایی است و همه در گذشتند و همه چیز تموم شده شروع کرد به خواندن این آیه "کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ" حالا شاعر تعمدا این آیه را انتخاب کرده که یادآور اون حادثه تاریخی هم باشه،قبلا عرض کردم خاقانی ملاحظات بسیار بزرگی دارد،در عرصه شعر و به همین دلیل هست که پشتوانه شعر او خیلی غنی هست و به لحاظ روابط تلمیحی و اشاره های ظریف و تسلطی که شاعر بر همه مفاهیم و علوم رایج خود داره،شعر او غنای خاصی داره...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت بیست و نهم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
پرویز به هر خوانی زرّینتره گستردی
کردی زِ بساط ِ زر، زرّینتره را بستان
خوان به معنای سفره هست و تره زرین هم عرض کردم که برای زینت سر سفره میگذاشتند،میگه که،خسرو پرویز بر سر هر سفره ای که می نشست،اون تره ها و سبزیجاتی که از طلا ساخته بودند،اینها را قرار میداد و از بسیاری این طلاها و اون مجموعه مثلا سفره طلاگونه،یک بوستانی از سبزیجات طلا و طلاگونه فراهم می کرد،کردی زِ بساط ِ زر، زرّینتره را بستان یعنی بستانی از تره زرین فراهم می کرد را در جای کسره اضافه نشسته...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت بیست و هشتم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
کسری و ترنج ِ زر، پرویز و به زرّین
بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
کسری معرب خسرو هست،لقب عام شاهان ساسانی بود،ترنجِ زر و بهِ زرین،در قدیم،سر سفره یک ترنج هایی از جنس طلا و به هایی از جنس زر و طلا می ساختند،که اینها یک سوراخ ها و منفذهایی هم داشته و داخلشون مواد خوشبو می ریختند،میگذاشتنش سر سفره و توی اتاق های پذیرایی که هم محرک اشتها باشه،هم مظهر شکوه و تجمل و اینجور چیزها باشه،همون تره زرین هم که توی بیت بعد میاره،مثل همینه،میگه که کسری و اون ترنج های طلا و مهر پرویز و اون به های زرین اش اینا کجا هستند؟ یکسره همشون بر باد فنا رفتند و با خاک یکسان شدند،ضمن اینکه باد و خاک هم تناسب دارند بخاطر عناصر چهار گانه...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
توضیحات بیت بیست و هفتم:
برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:
بس پند که بود آنگه بر تاج ِ سر اَش پیدا
صد پند ِ نو است اکنون در مغز ِ سر اَش پنهان
عرض کنم که،معروف است که اون انوشیروان یک تاج شاهی داشت که،دستور داده بود بر کناره های آن،پندها و موعظه هایی را حکاکی کرده بودند،نوشته بودند،حالا میگه صد پند نو،یعنی پندهای تازه تر،در مغز سرش پنهان است،میگه که انوشیروان تاجی داشت که،چه پندهای زیبایی در تاج سر او حک شده بود،آشکار بود و اینک که در گذشته مشاهده کاسه سر او،حامل صدها پند و عبرت تازه هست،برای مخاطب،پنهان و پیدا را،بعنوان تضاد،میشه محسوب کرد،تاج و سر و پند و مغز و اینها هم که همه با هم در تناسب هستند...
امید باصری در ۴ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز: