گنجور

حاشیه‌ها

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 10

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

در خیالش ملک و عز و مهتری

گفت عزرائیل رو آری بری

زرگر در اندیشه سلطنت،بزرگی و جاه بود در حالیکه عزرائیل از او می خندید و میگفت آری برو،آنچه را که فکر میکنی بدست می آوری،مسخره اش میکرده چون میدونسته که داره فریب می خوره

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 9

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

ای شده اندر سفر با صد رضا

خود به پای خویش تا سوء القضا

ای کسیکه با رضایت پا در راه سفر گذاشته ای،با پای خودت به پیشباز بدترین حادثه میروی،سوء القضاء حادثه بد...

 

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 8

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

اسپ تازی برنشست و شاد تاخت

خونبهای خویش را خلعت شناخت

بر نشستن به معنی سوار شدن،اسب تازی اسب عربی،چون اسب های عربی قدرتمند و خوش هیکل بودند،سوار بر اسب تازی شد و نمیدانست که چه خبر است و نمیدانست آنچه را که شاه بعنوان خلعت برایش فرستاده خلعت نیست بلکه خون بهاست...

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 7

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

اندر آمد شادمان در راه مرد

بی‌خبر کان شاه قصد جانش کرد

سمرقند با شادی به راه افتاد بیخبر از اینکه پادشاه قصد جانش را کرده است...

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 6

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

مرد مال و خلعت بسیار دید

غره شد از شهر و فرزندان برید

غرّه شدن به معنای فریب خوردن هست،مرد زرگر آن ثروت و لباس ها را دید فریب خورد و از شهر و فرزندان جدا گشت...

 

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 5

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

اینک این خلعت بگیر و زر و سیم

چون بیایی خاص باشی و ندیم

اکنون این لباس ها و طلا و نقره ها را بگیر و وقتی به درگاه پادشاه آمدی تو در درگاه از افراد خاص پادشاه و همنشین او می گردی،ندیم به معنی همنشین

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 4

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

نَک فلان شه از برای زرگری

اختیارت کرد زیرا مهتری

اینک فلان شاه تو را برای زرگری برگزیده است زیرا تو از همه بهتر و ماهرتری...

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 3

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

کای لطیف استاد کامل معرفت

فاش اندر شهرها از تو صفت

گفتند که ای استاد کامل آگاه در تمام شهرها توصیف مهارت و هنر تو زبانزد همه است.

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 2

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

تا سمرقند آمدند آن دو رسول

پیش آن زرگر شنگ فَضول

شنگ به معنای خوشحال،فضول به معنای صاحب هنر،صاحب فضل،آن دو فرستاده برای دیدن زرگرِ خوشحالِ صاحب هنر تا سمرقند آمدند.

امید باصری در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

معنای بیت 1

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

شه فرستاد آن طرف یک دو رسول

حاذقان و کافیان بس عدول

حاذق به معنی عادل،کافی با کفایت،عدول،عادل،دادگر،شاه دو فرستاده ماهر با کفایت و عادل و درستکار را روانه سمرقند کرد.

کوروش در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۴ - انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا:

قضیه خواب و تعبیرشو کسی میتونه توضیح بده ؟

کوروش در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص:

چشم آخُربین ببست از بهر حق

چشم آخَربین گشاد اندر سبق

جهن یزداد در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱:

اخر این شعر سست چگونه از فردوسی است بجز  دو سه بیت ان

همیرضا در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۸:

صورت اولیهٔ ضبط گنجور این بود:

«شکرک از آن دولبک تو بچنم اگر تویله کنی
پسرک تو کی بزنمت بپدر اگر گله کنی»

صورت حاضر و تصحیح شده بر اساس مقالهٔ «پیشنهادهایی در اصلاح چند بیت ازدیوان عنصری» به قلم خانم راضیه آبادیان و بر اساس این قسمت از مقاله جایگزین شده است:

ص 352، بیت 3333:
شکرک از آن دو لبک تو بچنم اگر تو یله کنی
پسرک تو کی بزنمت بودر اگر گلـه کنی
 این بیت در چاپ قریب نیامده است.
معنی مصرع دوم روشن نیست.
گفتنی است که این بیت در رسم الخط المعجمِ شمس قیس چنین آمده است:
شکرک از آن دو لبک تو بجنم اکر تو یله کنی
بسرک تو کی بزنمت ببذر اکر تو کله کنی
(شمس قیس، 1362:11)
ظاهراً از آنجا که در این رسم‌الخط پذر ( =پدر )به صورت بذر، اگر به صورت اکر، گله به صورت کله، و چنم به صورت جنم آمده است، مصحح گمان برده‌است که بسرک هم باید پسرک باشد، چه در این صورت با پدر هم تناسب برقرار میشود .امّا بسرک تو یا به سرک تو یعنی سوگند به سر تو؛ به سر تو سوگند که اگر به پدرت [از من ] گله کنی، تو را میزنم.
همچنین وزن مصرع نخست و دوم با هم فرق دارند؛ مصرع دوم یک هجای کوتاه برای تکمیل وزن لازم دارد .و آن واژهٔ «تو»است که از مصراع دوم جا افتاده است.
پس این ضبط زیر بر ضبط دبیرسیاقی ترجیح دارد:
شکرک از آن دو لبک تو بچنم اگر تو یله کنی
بسرک (به سرک )تو کی بزنمت به پدر اگر تو گله کنی
صورت درست را در چاپهای دیگری از المعجم نیز میتوان دید.

عالی در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:

جان باختن آسان است، اندر نظرت لیکن

این لاشه نمی‌بینم، شایسته‌ی قربانت...

این بیت رو میشه به عنوان شاهکار انتخاب واژه مثال زد! همه زیبایی وزن شعر رو همین کلمه‌ی "لاشه" داره به دوش می‌کشه. کلمه‌ای که در نگاه اول و خارج از فضای شعر، شاید به کار گرفتنش در یک بیت عاشقانه قدری بعید به نظر برسه! یکی از رازهای سهل ممتنع بودن عالیجنابمون سعدی همینه؛ استادیِ حیرت‌انگیزش در انتخاب کلمات...

عاشق سعدی در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:

جناب غلامی

دین رو که مصادره کردید حالا می خواهد شاعر رو هم مصادره کنید. اونایی که توی این 42سال از مسئولیت های دینیشون فرار کردن همونایی اند که پرچم دین دستشون هست.

هر کسی شعر رو می خونه براساس برداشت خودش لذت می بره شما خودش رو ناراحت نکن

کامبیز در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۴۱ در پاسخ به میثم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:

من فکر می‌کنم "فقر و افتخار "درست باشد چون در مصرع بعدی از "گدای تو " نام برده می‌شود. 

مریم در ‫۴ سال قبل، دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز:

مخنث به معنای غدار و مکار  و بدنام و نامرد است.

 

 

برگ بی برگی در ‫۴ سال قبل، یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

چرا  نه در پی عزم دیار خود باشم 

چرا نه خاک سر کوی یار خود  باشم 

دیار حقیقی  انسان عالم یکتایی و در جوار حضرت دوست  بوده و انسان در این جهان مادی غریب است  ، پس حافظ سؤالی اساسی دارد که انسان با اینکه میداند متعلق به این عالم ماده و خاک نیست ، حتی در صدد بازگشت به دیار اصلی خود نبوده و هیچ تلاشی برای بازگشت انجام نمی‌دهد ، کوی یار یعنی در جوار حضرت معشوق ، و انسان پیش از این خاکسار  کوی یار بوده است ، پس اکنون چرا دلش هوای کوی یار نمیکند و به این زندگی مادی خو گرفته است ؟، منظور این نیست که انسان باید به جان جسمی خود بمیرد تا بار دیگر به دیار اصلی و در جوار حضرت دوست بازگردد ، بلکه ندای ارجعی الی ربک برای انسان در حالیکه در جسم و تن است میباشد وگرنه پس از مرگ جسمانی که  دیگر فاقد هر گونه اختیاری خواهد بود .

غم غریبی و غربت چو  بر  نمی تابم ؟

به شهر خود روم و شهریار خود باشم 

بر تابیدن به معنی تاب آوردن و تحمل کردن است و حافظ میفرماید چگونه  انسان غم این غریبی و غربت را تاب آورده و دم بر نمی آورد ؟ انسان در این جهان گذرا وقتی از شهر و دیار خود دور افتاده و در غربت بسر برد کلافه است و پیوسته اندیشه بازگشت به وطن خود را دارد اما برای بازگشت به موطن اصلی خود که جهان معنا ست  هیچ فکر و کوششی بعمل نمی آورد ، حافظ در حیات و زندگی دنیوی خود  در اندیشه و آرزوی بازگشت به موطن اصلی خود میباشد زیرا در آنجاست که او شهریار ملک وجود خود میباشد ، انسان در این جهان ماده با دل بستن به چیزهای مادی  بنده آن چیزها خواهد شد .سالک پس از دل بریدن از تعلقات دنیوی راه دیار اصلی خود را در پیش گرفته  ، طی طریق میکند تا بار دیگر خاک سر کوی یار گردیده و به اصل خدایی خود بپیوندد که در اینصورت  پادشاه تمام ابعاد وجودی خود خواهد بود و آنها را در کنترل خود خواهد داشت ، یعنی شهریار  بعد معنوی و جان خدایی ، بعد فکری ، بعد هیجانی و بعد جسمانی خود خواهد بود و از آن پس ، چیزهای بیرونی توان تاثیر گذاری  بر  ابعاد وجود او  را نخواهند داشت .

ز محرمان  سراپرده  وصال شوم  

ز بندگان خداوندگار  خود  باشم 

پس از طی طریق و رهایی از بند  تعلقات که اولین مرحله  این سفر معنوی ست سالک به جرگه محرمان سراپرده وصال خواهد رسید ، کسانی که لایق وصل حضرت معشوق  شده و در انتظار  وصلش بسر میبرند ، آنان بندگان  خداوندگار  (صاحب اختیار )خود هستند، یعنی تسلیم محض شده و کلیه امور خود را به خدا واگذار  کرده اند تا بر اساس قضا و کن فکان الهی کار معنوی آنها به پیش رود ، و این نیز از مراحل دیگر سلوک عرفانی میباشد ، یعنی تسلیم و رضامندی .

چو کار عمر نه پیداست  باری آن اولی 

که روز واقعه پیش نگار خود باشم 

چونکه انسان نمیداند قضا و کن فکان الهی چه سرنوشتی  را برای او رقم  خواهد زد (کار عمر پیدا نبوده و بر انسان پوشیده است )  پس بهتر است که انسان همواره و پیوسته در جوار نگار یا اصل خدایی خود بوده و از او جدا نگردد ، یعنی توکل و واگذاری امور به قضا و کن فکان باید توأمان  با کار و سعی در راه رسیدن به حضرت معشوق  باشد تا روز واقعه که قیامت فردی انسان‌ فرا رسیده و او به خدا زنده و با او یکی شود .

ز بخت گران خواب  و  کار بی سامان 

گرم بود گله ای  ، راز دار خود باشم 

میفرماید اگر سالک در این سفر  و بازگشت به موطن  اصلی خود خوابش گران و سنگین بود  ، یعنی گاهی اوقات به خواب ذهن رفته و پس از بیدار شدن پی می‌برد  کاروان حرکت کرده و او جا مانده است ، و یا در می یابد  که  جهد بی توفیق نموده و کوشش او بی ثمر می نماید  ، پس گله مندی و مایوس شدن از ادمه  راه  را  رها کرده و  با امید به فردایی پر ثمر تر  سعی و کوشش خود را از سر بگیرد . راز دار خود باشد یعنی به انسانهای دیگر این اسرار را فاش نکند ، زیرا دیگرانی که از ابتدای این سفر معنوی او را سرزنش کرده و سعی در مایوس کردن سالک داشتند ، از این  افت و خیز  او سوءاستفاده  کرده و بر ادامه کار  و سفر او تاثیر  مخرب می‌گذارند ، آنها خواهند گفت که این صحبت‌ها و عرفان و سیر و سلوک فقط در کتابها بوده و در عالم واقع حضور و وصل  یا بازگشت به موطن اصلی در حد حرف و حدیث است و بس  ، در صورتی که این خواب سنگین و احساس  کوشش بیهوده در کار معنوی القائات  دیو درون و طبیعی ست  و با شروع سعی و کوشش دوباره  ، این گله و شکایت از بین خواهد رفت .گاه نیز پیشرفت معنوی انسان بدلیل عجول بودن انسان به چشم نمی آید ، در صورتی که  او واقعآ  نسبت به قبل از آغاز سفر معنوی  خود  تغییر محسوسی داشته است .

همیشه پیشه  من عاشقی و رندی بود  

دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم 

سالک برای ادامه‌ راه معنوی  باید عاشق پیشگی خود را ادامه داده و با رندی و زیرکی به سیر و سلوک بپردازد،  در مصرع دوم می‌فرماید  با هر سکون و تعللی  او نباید مایوس شده و بار دیگر کوشش را از سر بگیرد و مشغول کار خود باشد ، یعنی به دیگران کاری نداشته  باشد و اگر اطرافیان و انسانهای دیگر به امور معنوی و بازگشت به دیار خود بی توجه بوده و همین زندگی موقت در این جهان مادی را اصل و همه چیز قلمداد  می‌کنند   ، سالک  اهمیتی نداده و نخواهد آنان را تغییر دهد  ،  به  سعی و کوشش ادامه داده و مشغول کار خود باشد .

بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ 

وگر نه تا به ابد شرمسار خود باشم 

میفرماید با همه کارهایی  که ذکر آن رفت و سالک باید به آنها دقت کند ،امید است که همان لطف ازلی الهی که همواره رهنمون انسان بوده است بدرقه راه سالک شود تا او به خویشتن و اصل خدایی خود بازگشته و  به وصل حضرت معشوق برسد ، یعنی توفیق در مقصودی که برای آن به جهان آمده است ، که اگر توفیقی حاصل نشود و سالک از ادامه راه باز ماند ، تا ابد شرمسار و پشیمان خواهد  بود  ، این بیت تاکید میکند که فرصت زنده شدن به خدا ، فقط در این جهان  بر ای انسان وجود داشته و پس از مرگ جسمانی و کوتاه شدن دست انسان از  دنیا ، هرگز  چنین امکانی برای او فراهم نمیشود ،‌ به همین دلیل ابد یا قیامت جمعی را یوم الحسرت  نامیده اند .

 

مریم در ‫۴ سال قبل، یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت موسی و قارون:

میغ به معنی ابر است.

۱
۱۴۵۰
۱۴۵۱
۱۴۵۲
۱۴۵۳
۱۴۵۴
۵۴۶۲