امیر اثیرخاک در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۶:
با ترتیب فعلی مصراع ها غزل معنای مغشوشی دارد به تحقیق شاعر و محقق ارجمند ساعد باقری ترتیب صحیح مصراع های این شعر باید چنین باشد :
عرق رخسار آن خورشید طلعت برنمیدارد
گل این باغ شبنم از لطافت برنمیداردمگر دیده است چشم خوش نگاه آن سمنبر را؟
که چشم از پشت پا نرگس ز خجلت برنمیداردعبث معمار آب روی خود بر خاک میریزد
زمین خانهبردوشان عمارت برنمیداردنپیچد سر ز زخم گاز شمع ما سیهروزان
ولیکن منت دست حمایت برنمیداردنگردد چون سر انگشت اشارت رزق دندانها؟
که از لطف آن هلال ابرو اشارت برنمیداردبود شور قیامت نقد بر صاحبدلی صائب
که چشم خود از آن کان ملاحت برنمیدارد
غلامعباس حسینی در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:
گر شاخ حیات ز بیخ بختت رست است،شاید درست تر باشد چون ملیارد ها انسان امکان کسب زندگی داشتند ولی محقق نشده
امیر گیاهچی در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:
گر به تن بازکنم جای دگر باکی نیست
که به دل غاشیه بر سر به رکاب تو درم
هوش مصنوعی: اگر در جایی دیگر به تنم بازکنم، نگران نیستم...
خب این یعنی چی ؟ یکی باید جملات هوش مصنوعی رو دوباره به فارسی روان ترجمه و معنی کنه
مرتضی مشکاتی در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
این شعر را استاد ایرج در دستگاه چهارگاه خوانده است.
HRezaa در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۳ - گفتار اندر پروردن فرزندان:
درود و عرض ادب
بنظر مصرع دوم این بیت بصورت سوالی بوده و بماند با فتحه روی ن و سکون روی د بجای نماند مینشیند
که باشد که نعمت بماند به دست؟
در اینصورت خوانش بسیااار راحتی دارد و مفهوم بیت نیز راحتتر بیان میشود
در حالیکه «که باشد که نعمت نماند به دست» از نظر این کمترین خوانش سخت داشته و حتی مفهوم را بسختی میرساند
HRezaa در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۱ در پاسخ به سید حمید حسینی کیا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۲ - حکایت:
درود و عرض ادب
از نظر این کمترین، بسختی بنه گفتش یعنی(گفتار ناسازگارش را پای سختی کار روزانهاش بگذار)
HRezaa در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
استاد، خدا رحمتت کنه
بار اول که خوندم شعرتو، بد قضاوت کردم، حلال کن
HRezaa در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
درود
عرض ادب خدمت همزبانان گرامی
۱۰ بیت اول شعر رو دقت فرمایید، برای زن نیکوصفت و نیکنهاد، نهایت احترام رو قائل شده، حتی میگه اگر ظاهر زیبایی نداره مهم نیست
میگه ۵ بار در روز بزن بر درت(درگاه الهیت)شکر کن بابت همسر خوب (معادل ۵ نماز، احتمالا میگه در هر نمازت شکر کن بابت همسری به این خوبی)
میگه اگه کل روز غم ببینی، زنت شبا غمگسارته، میگه انگار تو بهشتی، میگه رحمت خداوند بهت رسیده و.....
ولی دقیقا در بیت ۱۱ میاد زن خوب و بد رو از هم جدا میکنه، و بعد از بیت ۱۱ منظورش از زن، هرجا بصورت عمومی گفت زن فقط و فقط و فقط منظورش زن بدنهاد است و بس....
سه بیت شمارههای ۲۲ و ۲۴ و ۲۹ واضح بیان میکنه که منظور زنی نیکوسرشت هست، و بصورت عمومی و کلی همه زنان رو خطاب نمیکنه
چه اونجایی که میگه زن اگه راه بازار پیش گرفت بزن، چه اونجا که میگه زن رو نو کن هر بهار، چه بیت بعدش که میگه چو دیدی کسی را گرفتار زن، یا هر جای دیگه.... مثال بگم، زن خوب رو که قید گرفتاری در موردش نمیاره که بگه چو دیدی کسی را گرفتار زن....
مثال دیگه اینکه بیت ۷ میگه اگر پارسا و خوشسخن هست، کاری به قشنگی و زشتیش نداشته باش، و یا حتی در بیت ۹ هم همین مضمون ولی در بیت ۱۶ داره میگه یه سفر کوتاه هم دور از زن زشت باشی مثل عیده
زن خوشاخلاق و خوش سرشت رو ۱۰ بیت اول رو براش سرود و پروندهشو بست.
داریم در مورد استاد سخن، شیخ اجل، سعدی صحبت میکنیم، نه یک خل دیوانه کمخرد، که اینقدر نادان باشه که تو یک شعر چندبار حرف خودشو نقض کنه
مگه میشه تو ۱۰ بیت اول آنچنان با عزت و احترام از زن یاد کنه، و بعد از بیت ۱۱ زن رو با برده یکی بدونه؟ و فکر کنیم این زن، همون زن ۱۰ بیت اوله؟!؟!؟!
دقیقا در وسط بیت ۱۱ (بین دو مصرع) که میفرماید «دلارام باشد زن نیکخواه ـ ولیکن زن بد، خدایا پناه» لحظه تغییر سخن توسط استاد مسلم سخن است.
و در بیت ۳۰ و ۳۱ هم توضییییح میده که این سخن برا ۲ گروه خوش اومده، یکی که گرفتار زن بد شده و میگه خدا زن بد رو بردار، یکی هم که گرفتار زن بد شده و فکر میکنه همهی زنا بد هستن و میگه همه زنا رو بردار
وگرنه خود استاد هم میگه که این چند خط برا اونایی که گرفتار زن بد شدن نیک اومده، نه برا همه....
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۰ - ذکر داود طائی قدس الله روحه:
فضیل عیاض گفت: مرا پندی ده.
داود طائی گفت: از خَلق بگریز! 😁
Delkhaste در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۰ در پاسخ به امید دربارهٔ عطار » فتوت نامه:
با سلام و عرض ادب
بخش اول سخنان شما (با کمال احترام) فقط حرفهای کلیشهای است. شاید اشعار حافظ و مولوی پیچیده و پر از ایما و استعاره باشد، ولی در مقابل، شعرهای سعدی و بیشتر شعرهای عطار کاملاً ساده هستند و در آنها خبری از استعارات پیچیده نیست.وقتی میگوید زن و مرد، منظورش دقیقاً زن و مرد است.
اما بخش دوم را کاملاً قبول دارم که میگویید ضعف جسمی و نازکدلی از تفاوتهای طبیعی زن با مرد است؛ ولی این که سعدی صراحتاً میگوید اگر زنت از خانه بیرون آید او را بزن یا شبستری زنان را ناقص عقل میخواند، دیگر از باب تفاوتهای طبیعی نیست، تبعیض جنسیتی است که از عقاید دینی نشأت میگیرد.
البته این را هم اضافه کنم که نمیتوان با عینک باورهای امروزی در آثار قدما نگاه کرد. چنانکه گفتم، آنها فقط فرهنگ زمان خودشان را بازگو کردهاند و حرجی بر ایشان نیست.
بابت تأخیر دو سالهٔ پوزش میطلبم.
HRezaa در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۹ در پاسخ به حسین دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۳ - حکایت:
درود و عرض ادب
از نظر این کمترین، کلمه «بخواهند» فعل تمامکننده مصرع اول همین بیت است و در ادامهی مصرع اول باید معنی شود
کز از او داد مظلوم مسکین او بخواهند: «از آن ستمگر، دادگری مظلوم و مسکین او را کنند و درآن مورد پرسش و بازخواست کنند» منظور در روز جزا....
و از دیگران کین او : «و از دیگران، درباره کین از آن ستمگر»
بصورت ساده، کین در این جمله برمیگرده به غیبت کردن
که «دیگران رو در مورد غیبت کردن از آن ستمگر بازخواست خواهند کرد»
نظر دلی خودم رو در مورد (و از دیگران کین او) بخواهید بنظرم برمیگرده به این دو بیت از خود حضرت سعدی در اشعار قبل در همین بوستان، که میفرمایند:
گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی
گر از هستی حق خبر داشتی
همه خلق را نیست پنداشتی
ساسان زند مقدم در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۶:
بیت دوم، مصراع دوم:
زان شه که تو می دانی آهسته که سر مستم
مرحوم استاد فروزانفر تصویر باکیفیت در آن زمان در اختیار نداشتند و همین سبب این اشکال شده است. نسخه چستربیتی که الان بر خط موجود است صورت صحیح را نشان می دهد.
ضمنا این بیت تلمیحی به داستان فقیه و پادشاه در دفتر ششم مثنوی نیز دارد. مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
نیما در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:
وجودی دارم از مهرت گدازان؛ وجودم رفت و مهرت همچنان هست
امکان نداره این ابیات زمینی باشن...
HRezaa در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۹ در پاسخ به روفیا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱۱ - حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت:
آری شود، لیک به خون جگر شود
همایون در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:
غزلی یگانه و کمیاب که جلالدین از خودش و کاری که کردهاست میگوید از تمام آنچه نوشته و سرودهاست در مثنوی ماهنامه و غزلیات شمسنامه
آنش مهر و سخن، جادوی یگانگی و بخت و بهروزی جوانی درونی
Delkhaste در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ در پاسخ به حسین دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » ای گلفروش ...:
جسارتاً خیر، مردم در اینجا (بر عکس زبان امروز) اسم مفرد بوده و جمع آن «مردمان» است. شاهد سخن این ابیات از فردوسی :
...چو زین بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
****
این و بر آن روز هم بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد؟!
و در این بیت به معنی مردمک چشم نیست زیرا «مردمک سخاوتمند» معنی نمیدهد و «سخاوتمندانه نگریستن مردمک» تعبیر غریبی است.
.
احمدرضا نظری چروده در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۳ در پاسخ به مِهتی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
با عرض ادب اگر لطف بفرمایید تصحیح یا ویرایش کنید شیخ اجل
عجل به معنای عجله کننده است واجل به معنای جلیل القدر وبزرگوار پس شیخ اجل درست است.
HRezaa در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۴ - حکایت:
هزاران درود بر تربت پاکت
قافیه بیت آخر چه جوووری به ذهنت رسید استااااد سخن
استاد سخن کمترین لقبیست که برازنده شماست
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۶ - ذکر شقیق بلخی رحمةالله علیه:
گفته اند چون شقیق بلخی به بغداد رسید هارون الرشید او را بخواند. چون شقیق به نزدیک هارون رفت و هارون گفت: تویی شقیقِ زاهد؟
گفت: شقیق منم، اما زاهد نیستم.
هارون گفت: مرا پندی ده.گفت: تو چشمه ای و عُمّالِ تو (کارگزاران, گماشتگان مزدورانِ تو) مانند جوی هایی که از تو سر چشمه گرفته اند.
اگر چشمه پاک و روشن باشد، تیرگی و ناپاکی جویها زیان ندارد. ولی اگر چشمه تاریک و ناپاک باشد به روشنیِ جوی ها هیچ امیدی نباشد.گفت: پندی دیگر بده.
گفت: اگر در بیابان تشنه شوی، چنانکه به هلاکت نزدیک باشی، اگر آن ساعت آبی یابی به چند بخری؟
گفت: به هرچه خواهد.
گفت: اگر نفروشد الّا به نیمی از مُلک و پادشاهیِ تو؟
گفت: بدهم.
گفت: اگر آن آب بخوری و از تو بیرون نیاید چنانکه دوباره بیمِ هلاکت بود، یکی گوید من تو را علاج کنم امّا نیمه ای از پادشاهی تو بستانم چه کنی؟
گفت: بدهم.
گفت: پس به چه نازی؟ به سلطنتی که قیمتش یک شربت آب باشد که بخوری و از تو بیرون آید؟هارون بگریست و او را به اِعزاز و احترامی تمام بازگردانید.
۳۰ ژولای ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان
آرمان در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۷ در پاسخ به احسان ا دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۳ - چه معامله باید کرد؟: