اگر خونم خورَد جانان نخواهم کرد من ترکش
دلا میبوس دست و تیغ و نازش را نکوتر کش
مرا ابرو کمان، صیاد زد با تیر مژگانش
به خون چون دید غلتانم چو آهو بست بر ترکش
خورد گر خون مشتاقان چو می روزی بت جانان
نه یک تن میدهد ترکش نه یک کس میکند ترکش
مرا ماهی است مهر آیین که خورشیدِ جهانآرا
بُوَد تاجی که از عهد قدم بوداست بر ترکش
اگر گویند عیسی گشته با خورشید همزانو
تو از خورشید و از کیوان لوای خویش بر ترکش
فلک تیری است زهرآلوده کورا در نیام استی
قدر تیری است سوهان خورده کو را هست برترکش
بریزی خون «حاجب» زان سرانگشتانِ عنابی
تو دستی بر لب خشک من و بر دیدهٔ تر کش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش
ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش
کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را
بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش
به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.