رضا شعبانی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳:
بسیار زیبا
نیما در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:
حضرت سعدی، استاد تصویرسازیهای عاشقانهست:
هر دم ز سوز عشقت، سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش، دود از قلم برآید *
یا در غزلی دیگر:
خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم *
حضرت حافظ بعد از ترکیب این دو مصرع:
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
نیما در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
حضرت سعدی، استاد تصویرسازیهای عاشقانهست:
۱) کز شعر سوزناکش، دود از قلم برآید
یا در غزلی دیگر:
۲) خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم
حضرت حافظ در غزل ۲۳۳ که کاملاً مشخصه وامدار دو مصرع اول از مصرعهای بالا و ترکیبشون با هم هست، میگه:
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
کوروش در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
پیش بزازان قز و ادکن بود
بهر گز باشد اگر آهن بود
گز در اینجا احتمالا واحد اندازه گیری هست و میگه پیش پارچه فروش ابریشم و رنگ وجود داره و اگه آهنی هم آنجا میبینی برای اندازه گیری پارچه هست بازم شک دارم اگر اشتباه درستشو بگید
کوروش در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
چون برای حق و روز آجلهست
گر خطایی شد دیت بر عاقلهست
یعنی چه ؟
کوروش در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
گر نه خصمیهاستی اندر قفات
جرم گردون رشک بردی بر صفات
یعنی چه ؟
Sara a در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:
واقعا باعث افتخار دیدن همچین آدمایی تو جامعه ما امیدوارم یه روزی این همه هنر و استعداد شکوفا بشه
اما راجب شعر من اینجوری هم شنیدم که میگه :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرابین که منم مفتاح راه
سر پنهان است اندر صدغلاف
ظاهرش باتوست و باتن برخلاف
عقل را خودباچنین سودا چه کار
کَر مادرزاد را سُرنا چه کار ؟
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۱ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:
روفیای گرامی درود بر شما
با توجه به مقصود کلی این بخش مثنوی که در آن شیخ خرقانی استعارهای از خداوند ودرویش طالقانی در مقام سالک طریق حق و زن شیخ به مثابه شیطان یا ذهن فریبکار آدمی بکار گرفته شده در این میان تعبیر حضرتعالی از مقایسه نور افشانی ماه با واق واق سگان بنظر محلی از اعراب ندارد
منظور چنین است که ماه با نور خود راه را روشن کرده واگر سگان مسیر کوی یار عوعو میکنند هرگز دل سالک واقعی از این صدا تهی نمیشود نمونه های مشابه
گفت از بانگ علالای سگان
هیج واگردد ز راهی کاروانیا فرموده
دو سه عوعو سگانه ،نزند ره سواران
چه برد ز شیر شرزه ، سگ وگاو کاهدانی
در جای دیگر داریم
دانی که در این کوی رضا بانگ سگان چیست
تا آنکه مخنث بود آنش برماند
حاشا ز سواری که بود عاشق این راه
کی بانک سگ کوی دلش را بطپاند
اگر برداشت حقیر اشتباهه راهنمایی وروشنگری شما مزید امتنان خواهد بود .
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:
درود
ظاهرا این بیت مشکل وزن وقافیه دارد یا خوانشش برای من صقیله امکان داره از تایپ باشه ؟بررسی بفرمایید
اگر من است بنویسیم درست میشه
مثلا
شاه امروز است وفردای من است
یا شاید
پوست بنده مغز نغزش دام ماست
شاد باشید
افسانه چراغی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ رهی معیری » ابیات پراکنده » باید خریدارم شوی:
این قطعه بسیار زیبا با اجرای دلنواز جناب آرمان گرشاسبی شنیدنی است.
محسن عبدی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۲ در پاسخ به Abolfazl_B دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳:
درود بر شما
قافیه صحیح است و مشکلی ندارد.
شُد، با زَد قافیه نیست چون علی رغم اشتراک صامت، مصوت ماقبل متفاوت است ولی وقتی یک صامت دیگر اضافه شود نیازی به اشتراک مصوت نیست و شدن، با زدن میتوانند قافیه قرار گیرند
مثال دیگر: قافیه شدی با بَدی
یا بِهی با مَهی
علی احمدی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
روی تو را کسی ندیده ولی هزار رقیب(بپا) داری و مثل غنچه ای بسته هستی که بدون باز شدن ، صدها بلبل عاشق تو اند.
حضرت حافظ می خواهد چه قصه غریب و چه سخن عجیبی را بگوید . مگر معشوق های زمینی خود را نمی دیده است . مگر حضور معشوق ازلی را درک نمی کرده و جلوه هایش را نمی دیده و مست نمی شده است.پس این کیست که او هم مانند هزاران رقیب او را می پاید و مانند صدها غریب با او بیگانه است .
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست چون من در آن دیار هزاران غریب هست
می گوید اگر به کوی تو آمده ام چیز عجیب و غریبی نیست چون هزاران نفر مثل من در دیار تو بیگانه هستند.این کوی کجاست؟ کویی که خانقاه یا مسجد در آن است یا میخانه و خرابات را در خود جای داده است ؟
در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست
وقتی صحبت از عشق است خانقاه و مسجد فرقی ندارد چون نور روی معشوق دوست داشتنی و ازلی من همه جا هست حتی در کویی که به آنجا رفته ام .
پس در آن کوی به دنبال کیست یا به دنبال چیست؟ عشق قرار است چه شاهکاری کند ؟
آن جا که کارِ صومعه را جلوه میدهند ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست
و پاسخ می دهد : همان جایی که صومعه خودنمایی می کند و نام صلیب را به رخ جهانیان می کشد و راهبش با ناقوس دیرقرون وسطایی اش می خواهد مردم را به خود جذب کند بدون هیچ اثری از عشق . جایی به بزرگی خراب آباد دنیا در نقطه ای در آینده که هنوز کسی آن را ندیده ولی همه چشم انتظار یک آینده مطلوب هستند . شاید یک آرمانشهر مملو از عشق ورزی با همه ویژگیهایی که حافظ مد نظر داشت .
چه عیب دارد یک بار فکر کنیم یکی از معشوق های حافظ بزرگ،« آینده ای پر از بیداری» باشد . منجیان بیداری که هم به داد عشق می رسند و هم به داد همه مردم دنیا . فارغ از اینکه چه کسی یا کسانی پرچمدار این بیداری باشند و یا از چه فرقه ای باشند . مهم این است که آیین عشق ورزی را بدانند .چه اشکالی دارد که او این بیداری را تجسم کند آن هم با نرگسی عربده جو و لبی افسوس کنان که پیرهن چاک و غزلخوان و مست ، به او بگوید «آیا هنوز خوابت می آید ؟» و او نتواند به آینده برود و وصال با او را تجربه کند.حافظ عشق را با هر شکلی که فکر کنید تجربه کرده و می داند که باید همه مردم هم روزی در آینده این نعمت الهی را تجربه کنند.به همین خاطر فریاد می زند:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
چه کسی عاشق شد و یار به او نظر نکرد؟ مگر می شود درد عاشقی داشته باشی و معشوق به تو نظر نکند. و روی به ما می کند و با احترام می گوید درد عاشقی ندارید وگرنه طبیب عشق همیشه بوده و هست و خواهد بود.
فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست
و در آخر باید به فریاد حافظ احترام گذاشت چون این فریاد از سر درد است و بدون علت سخن نگفته بلکه داستانی گفته که برای ما نا آشناست و سخنی گفته که به نظر ما عجیب است و به همین دلیل به گونه ای تفسیرش می کنیم که مطلوب او نیست.
راهی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱ - رسوای دل:
این شعر در وزن : (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) نوشته شده است .
علی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۶:
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
(از دهخدا)
ریمن یعنی مکار و لکدرای یعنی هرزهگوی
مهدی صادقی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
گردش چرخه رسن را علتست
چرخه گردان را ندیدن زَلّتست
ممکنه اشاره ای به نظریه ریسمان ها داشته. چون علت همه پدیده ها رو همین ریسمان ها میدونه.
اون گردش چرخه هم احتمالا گردش هستی و کهکشان هاست.
علی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۴:
بیاوبارید از مصدر اوباردن یا اوباشتن به معنای بلعیدن میاد.
فریما دلیری در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵:
باشد که روزی ما گل روی یار را ببینیم و خوش شویم
هادی رستگارنیا در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۳:
از مولانا جلالالدین محمد بلخی، معروف به رومی، است.
این بیت در ابتدای دفتر سوم مثنوی معنوی آمده است. مفهوم عمیق این بیت بیانگر امید و توکل به خداست و این باور که پس از هر سختی و گرفتاری (بسته شدن کار)، گشایش و آسانی (گشاده شدن کار) و پس از هر غم، شادی و طرب خواهد آمد. این مفهوم بهکرات در آثار عرفانی فارسی، بهویژه در مثنوی، دیده میشود.
رسول لطف الهی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۹ در پاسخ به جاوید مدرس اول رافض دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
بانوی محترم خورشید کلاه از خیرین شیراز واز سازندگان بیمارستان سعدی شیراز
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی: