چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه من است
زمین بساط و در و دشت بارگاه من است
گدای عشقم و سلطان وقت خویشتنم
نیاز و مسکنت و عجز و غم سپاه من است
به راه عشق نتابم سر از ارادت دوست
که عشق مملکت و دوست پادشاه من است
زنند طعنه که اندر جهان پناهت نیست
به جان دوست همان نیستی پناه من است
به روز حشر که اعمال خویش عرضه دهند
سواد زلف بتان نامۀ سیاه من است
به مستی ار ز لبت بوسهای طلب کردم
لب پیاله در این جرم عذرخواه من است
قلندرانه گنه میکنم ندارم باک
از آن که رحمت حق ضامن گناه من است
به رندی این هنرم بس که عیب کس نکنم
کس ار ز من نپذیرد خدا گواه من است
مرا به حالت مستی نگر که تا بینی
جهان و هر چه در او هست دستگاه من است
دمی که مست زنم تکیه در برابر دوست
هزار راز نهانی به هر نگاه من است
چگونه ترک کنم باده را به شام و سحر
که آن دعای شب و ورد صبحگاه من است
هزار مرتبه بر تربتم گذشت و نگفت
که این بلاکش افتاده خاک راه من است
مرا که تکیه بر ایام نیست قاآنی
ولای خواجهٔ ایام تکیهگاه من است
امیر کشور جم صاحب اختیار عجم
که در شداید ایام دادخواه من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و وابستگی خود به دوست و عشق اشاره میکند. او خود را در برابر چالشهای زندگی بیپناه میبیند و عشق را پادشاه زندگیاش میداند. شاعر در وهلهای از ترس و عجز خود سخن میگوید و به رحمت خداوند به عنوان پناهگاهش اعتماد دارد. او با زبان خود به مستی و خوشی ابراز تمایل میکند و بر عهد و ارادت به دوست تأکید میکند. او میگوید که هر آنچه در زندگی دارد، از جمله رازها و عواطفش، تحت تأثیر عشق و دوستی است. در نهایت، او به عدم وابستگی به زمان و تقدیر نیز اشاره کرده و راهنمایی در سختیها را از صاحب اختیار خود، یعنی دوستش، میطلبد.
هوش مصنوعی: چه غمی دارم از اینکه بیکلاه هستم، در حالی که زمین زیر پایم محل استراحت و دشتها و فضاهای اطراف مرا به عنوان جایگاه من میسازند.
هوش مصنوعی: من عاشق و نیازمندم و در دل خود احساس فقر و ناتوانی و غم دارم؛ همین احساسات، نیرو و قدرت من هستند.
هوش مصنوعی: من در راه عشق و وفاداری به دوست، هرگز سر نمیزنم، زیرا عشق دولت و دوست، شاه من است.
هوش مصنوعی: میگویند در این دنیا هیچ پناهی برایت نیست، اما برای من پناه واقعی، جان دوست من است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت که همه اعمال انسانها به نمایش گذاشته میشود، نوشتهای که در آن اعمال من ثبت شده، به تارهای زلف معشوقان شباهت دارد و نشاندهنده گناهان من است.
هوش مصنوعی: اگر به مستی از تو بوسهای خواستهام، باید بدانید که تقصیر من نیست و پیالهام را مقصر میدانم.
هوش مصنوعی: من به طور سرمستی و آزادانه گناه میکنم و از این بابت نگران نیستم، زیرا میدانم که رحمت پروردگار، گناهانم را پوشانده و از آنها مراقبت میکند.
هوش مصنوعی: این شاعر به مهارت خود در رفتار زیرکانه اشاره میکند و میگوید که من هرگز عیوب دیگران را نمیگویم. اگر کسی از من پذیرا نباشد، خداوند شاهد بر این امر است.
هوش مصنوعی: به من با دقت نگاه کن که در حال مستی هستم؛ زیرا از این طریق میتوانی ببینی که تمام جهان و هرچه در آن وجود دارد متعلق به من است.
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر عشق و جذابیت یک زن سرمست هستم و به او تکیه میکنم، در برابر دوستم، هزاران راز پنهان در هر نگاهی که به آن زن میاندازم، وجود دارد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در شب و صبح باده را ترک کنم وقتی که این نوشیدنی برای من مانند دعای شب و ذکر صبح است؟
هوش مصنوعی: هزار بار از کنار قبر من عبور کردند و هیچکدام نگفتند که این مصیبت، نتیجهی خاکی است که در مسیر من قرار دارد.
هوش مصنوعی: من به کسی تکیه ندارم که به روزگار وابسته باشد، اما نوای محبوب من، منبع قوت و پشتیبانی من است.
هوش مصنوعی: امیر کشور جم که بر عجم حکومت میکند و در روزهای سخت به فریاد من میرسد، کسی است که صاحب اختیار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه منست
زمین بساط و در و دشت بارگاه منست
برای خود کلهی دوخت زین نمد هرکس
چه غم ز بیکلهی کآسمان کلاه من است
منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
[...]
منم که دعوی عشق تو رسم و راه من است
گواه صدق درین دعوی اشک و آه من است
حریم دیر مغان را گرفته خانقهم
خم شراب کهن پیر خانقاه من است
گرم ز مهر تو مانع نگشت موی سفید
[...]
مگر زمانه اسیر کمند آه من است
که باز بالش امید تکیه گاه من است
ز دیدن هوس، پاک بین شود چون عشق
دمی که حسن تو آلوده ی نگاه من است
صحیفه ای که نگردد به آب رحمت پاک
[...]
اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
شکستگی گلی از گوشه کلاه من است
عجب نباشد اگر شعر من بود یکدست
که عمرهاست کف دست تکیه گاه من است
ز شعرهای ترم گرم این چنین مگذر
[...]
منم که مهر نبی و ولی پناه من است
دعای نایب حق ورد صبحگاه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمد اللّه
گدای خاک ره دوست پادشاه من است
ز وصل او نشکیبم گرم به تیغ زنند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.