گنجور

حاشیه‌ها

نادر.. در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۳:

بومان ببرد

چو بوی بردیم..

برگ بی برگی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

کنون که بر کف گُل جام باده صاف است 

به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است 

گل نماد انسانی ست که پای به این جهان گذاشته و پس از شکوفا شدن و رشد جسمانی اکنون آماده در دست گرفتن دگرباره جام باده صاف و خالص الست است تا به پیمان خود با خداوند وفا  کند ، در غزل پیشین با ورود انسان به این جهان مادی ،یار یا  اصل و حضور خدایی وی بدلیل نیاز به شناخت و برآورده شدن نیازمندی های جسمانی انسان قبل از شکفته شدن رحلت نمود و این گُل اکنون با در دست گرفتن جام باده صافی درواقع علمِ عشق را برپا کرده و آمادگی خود را برای بازگشتی شکوهمندانه اعلام می کند ، در این حال بلبل یعنی انسانهای کاملی چون حافظ و مولانا که دلهاشان به عشق زنده شده و زبانِ حق گشته اند ، نغمه های زندگی را چهچهه زده و با صدها هزار زبان ، حضور یا یارِ این گل نوشکفته را که قصد بازگشت دارد با صفات بیشمار خداوندی ، در قالب غزل و اشعار نابی که بر زبانشان جاری می‌گردد به آوازی خوش وصف می کنند .

بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر 

چه جای مدرسه  و بحث کشف کشًاف است ؟

پس‌این گلِ نو شکفته که الست را پذیرفته و جام باده صافی را در دست گرفته و آماده نوشیدن است مورد خطاب حافظ قرار می گیرد تا او راه عاشقی را به خطا نرود و از باور و دانشهای ذهنی طلب می صافی نکند ، دفتر اشعار  همان پیغامهای زندگی سازی ست که توسط بزرگانی چون حافظ سروده و ثبت شده اند ، صحرا نماد این جهان است که زیبایی های شگفت انگیز حیات در آن ، هر تماشاگری را به اندیشیدن در باره خالق اینهمه زیبایی وادار می کند ، پس حافظ این راه عاشقی را به گل وجود انسان توصیه می کند که با وجود اینهمه عشق و زیبایی ، دیگر چه جای حضور در مدرسه ها  و بحث و قیل و قال در باره کشف بدیهیات و پرداختن به کتابهایی چون کشًات  است . نوگل تازه شکفته هرچه را که بخواهد در دفتر اشعار بزرگان می تواند پیدا کرده و از این طریق جام خود را از  باده صافی و خالص عشق پُر کند .

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوای داد 

که می حرام ، ولی بِه ز مال اوقاف است 

مستی فقیه در اینجا از نوع مست شدن به دانش کتابی و علوم فقهی خود است و بر همین اساس فتوا داد که میخواری حرام است اما از خوردن مالی که وقف شده باشد بهتر است ، حافظ می‌فرماید  اتفاقأ این فقیه مدرسه راست می گوید زیرا  کتابهایی مانند کشًاف و امثال آن ، همچون مال وقفی هستند که هیچکس حق دخل و تصرف در آنها را ندارد و همین است که هست ، خوانندگان باید آنها را بخوانند و بکار بندند ، کاری هم به درست و یا غلط بودنش نداشته باشند ، اما می و شرابی که از عالم معنا یا میخانه عشق بر انسان پوینده راه معنوی جاری می شود راه را برای تعقل و تفکر  نمی بندد  در حالیکه کارکردش بر مبنای خرد ایزدی ست که خطایی در آن نیست .

به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش 

که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است 

اما در عالم باده نوشی نیز حکم و فتوایی وجود دارد ، منظور از دُرد آلود بودن شرابی ست که از دید و نگاه ذهنی ما ،  ته نشین یا رسوبات دارد و نوشیدن آن به مذاق سالک معنوی خوش نمی آید  ، برای مثال از سالک می خواهد رنجش های کهنه خود را رها کند اما وی بسختی می تواند آزار هایی که از جانب دیگران دیده است را فراموش کند ، پس‌ این می را خالص نمی بیند و نمی تواند  آنرا بنوشد ، حافظ می‌فرماید حکم این نیست که فقط باده صافی را که خوشگوارتر است بنوشی ، بلکه آن می با رسوبات ته نشین شده که تلختر هستند را نیز باید درکشیده و با رضایت نوش کنی ، شراب های صاف و زلال شرابهایی هستند که انسان رهپوی راه معرفت راغب تر است به نوشیدن و برای هر فردی متفاوت است ،  یعنی شخصی ممکن است از پول و یا مقام طلب خوشبختی و سعادت نکند و باده مربوط به آن را راحت تر بنوشد اما از رنجش خود و آزار کلامی که دیده است نمی تواند چشم پوشی و گذشت کند ، پس شراب عفو و بخشش را دُرد آلود می بیند و بر نوشیدنش اکراه دارد ، حافظ می‌فرماید هر شرابی که از جانب آن یگانه ساقی در جام سالک بریزد عین لطف است و باید با لذت نوشیده شود . معنی کلی اینکه پوینده راه عاشقی باید علاوه بر رهایی از تعلقات  دنیوی  ، هرآنچه از درد و غم اعم از خشم ، کینه توزی ، رنجش ، ترس ، نگرانی ، حرص،  طمع،  حسرت و امثال آن که به همراه دارد را با اشتیاق تمام و بدون گزینش با دریافت می مربوطه از خود دور کند .

ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر 

که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است 

منظور از بریدن از خلق گوشه گیری و تارک دنیا شدن نیست ، کار عارف یا سالک طریقت وقتی ارزشمند است که در تعامل با مردم باشد ، در بین آنها زندگی کرده و از درد و رنج یا غمها و شادی هایشان آگاه باشد و همچنین خود در معرض چالشهای زندگی قرار گیرد تا آزموده شود ، اما او باید  از قرین شدن با خلق یا انسانهایی که با خویشتن کاذب و ذهنی شدید خود موجب کند شدن حرکتش در سیر معنوی میشوند دوری گزیده و از آنها ببرد ، مولانا  می‌فرماید  "از قرین بی قول و گفتگوی او / خو بدزدد دل نهان از خوی او " حافظ ادامه می دهد پس از دوری گزیدن از چنین انسانهایی ست که پوینده راه عاشقی باید از عنقا یا سیمرغ افسانه‌ای(در اینجا عقاب ) الگو گرفته و جایگاه او رفیع و بلند مرتبه باشد در قله کوه قاف ، اما کار معنوی خود را همانند امور مادی بر روی زمین پیگیری و دنبال کند ، در مصرع دوم منظور از گوشه نشینان همان عاشقان بر می الست هستند که در گوشه میخانه بسر می برند و  با دریافت آن شراب الهی مدام در حال بازکردن فضای درونی خود هستند ، حافظ می فرماید صیت و اشتهار چنین عاشقانی از قله قاف این جهان تا بلند مرتبه ترین درجات و قله قاف یا فضای بینهایت خداوندی میتواند امتداد داشته باشد . البته که بزرگانی چون حافظ به منظورِ کسبِ شهرت چنین غزل و آثاری را خلق ننموده است ،‌‌ بلکه انسانها بدلیل اینکه از جنس خداوند هستند ،‌ کلامی را که خداوند از طریق چنین انسانهایی بیان میکند بخوبی شناخته و دامانشان را رها نمی کنند ، خواننده این ابیات تشخیص می دهد شعر حافظ زبان زندگی ست و هم جنس با اصل انسان ، پس با این سخنان بیگانه نیست ، بیشتر ما خوانندگان حتی بدون درک عمیق معنای غزل ، می دانیم که غزل را دوست داریم و حافظ را برای سرایش آن تحسین می کنیم .

حدیث مدعیان و خیال همکاران 

همان حکایت زردوز و بوریاباف است 

حافظ در این بیت به همان مطالب بالا اشاره می کند که مدعیانی هستند که جعل حدیث میکنند ، یعنی فکر و کلام بزرگان را که برآمده از مرکز بینهایت شده آن عارفان است ربوده و بوسیله بازی با الفاظ آنرا تغییر داده و شعری می سرایند تا با فروش آن به خلق برای خود آوازه ای کسب کنند ، حافظ می فرماید این توهم و خیال خامی ست از همکاران شاعر ، زیرا مادامی که دل شاعر به بینهایت خداوندی زنده نشده و به آن دریای عدم متصل نشود ، با تقلید ناشیانه ، تراوشهای ذهنی خود را به رشته تحریر در می آورد و نه پیغام خداوند یا زندگی را ، به همین جهت نه به قله قاف این جهان دست می یابد و نه در عالم معنا و سیر معرفتی جایگاهی خواهد یافت . در مصراع دوم زر دوزی را مثال می زند که تخصصش در دوختن  لباس پادشاهان است ، با کسی که حصیر می بافد برای فقرا ، هر دو بافنده هستند اما ببین که تفاوت کار  از کجاست تا بکجا. 

خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ 

نگاه دار که قلاب شهر صراف است 

حافظ خود را به خاموشی دعوت می کند تا بیش از این برای متقلبان خوراک فراهم نکند زیرا آنها  از این نکته های چون زر سوء استفاده می کنند  ، صراف یعنی کسی که با خرده های طلا چیزی می سازد و به مردم می فروشد ، همان کاری که سامری کرد و در غیاب موسی با تکه های زر گاو سامری ساخت و آنرا به عنوان خدای سخنگو به پیروان موسی جا زد ، شاعران قلابی شهر نیز چنین می کنند اما سرانجام کارشان شکست و ناکامی ست زیرا سرانجام موسی بازخواهد گشت و سامری رسوا خواهد شد . مولانا نیز در این رابطه در مثنوی دفتر پنجم سروده است :

ترک معشوقی کن و کن عاشقی / ای گمان برده که خوب و فایقی 

ای که در معنی ز شب خامش تری / گفت خود را چند جویی مشتری ؟ 

 

 

 

 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۲ در پاسخ به محمد ضیا احمدی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۲ - حکایت:

دگر دیده چون برفروزد چراغ / چو کِرمِ لَحَد خورد پیهِ دِماغ

- دیده: چشم / -برفروزد چراغ: ببیند  / -لَحَد: گور, قبر  / - پیهِ دِماغ: چربیِ مغز, بافتِ مغز که غالبا چربی است!

 

فریستا در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۶ در پاسخ به مهران دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در آفرینشِ ماه:

می تواند به معنیِ این هم باشد که ماه نورش را از خورشید دریافت نمیکند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

سعید سلیمانی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۱ در پاسخ به آرما دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:

ی خوانده می‌شود اما اگر بنویسیدش به ضمیر اول شخص برمیگردد و غلط است.

Pou Yan در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

چطور خدا، انسان را به نازِ مِی کُشَد

فریستا در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به مجتبی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

درود فردوسی مغتقد به نظریه یِ بطلمیوسیِ زمین محوری بود.‌

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

 

 

 

فریستا در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۰ در پاسخ به مجید دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

درود 

برخی بذر ها، از بختِ خوبشان، به بار نشستند و سرانشان از سنگینیِ میوه و بارِشان، خم شد.

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

فریستا در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:

هَمی بَر شُد آتش فُرود آمد آب ...

اگر بخواهید رازهای شاهنامه را متوجه شوید، اکر بخواهید کُنهِ مطالب شاهنامه را دریابید، بایستی به نظریه بطلمیوسیِ   زمین محوری معتقد باشید.‌ زمین ثابت که خورشید و سایر سیارات به دورِ آن می چرخند. اعتقاد زمینِ گرد و نه کره هم از اعتقادات اولیه و فتح البابِ رسیدن و دریافت حقایقِ شاهنامه است. 

در ادامه ِ جفت سروده یِ قبلی باید گفت، اکنون آذرخشی که خاکِ تیره را روشن کرده بود باید دوباره به آسمان بازگردد، در آفرینش بع جای هر درِ ورود، یک دربِ خروج، نهاده می شود، آذر از تاجِ آسمان، راهِ خویش را به زمین می یابد و به خاکِ تیره یِ مرکز، روشنی می بخشد.

آذر، جان است، روان است، می بایست روان گردد تا زندگی ببخشد، پس دوباره راهِ خویش را با تاجِ گنبدِ آفرینش می یابد. در این میان کالبدِ من و شما، خانه یِ آذرِ آسمانیست که آذر، در این کالبد ها  آسایش می یابد و پس از مرگ ما دوباره روان می شود.

اگر راهِ آذر را در پیش بگیریم، کالبدِ خویش را به همراهِ آذر، مانندِ کیخسرو به تاجِ گنبد می رسانیم و اگر در این راه، به دامِ گورِ زمین افتادیم، خردمند بمیریم که جان(آذر) دوباره جفتِ وفادارِ خویش، خِرد را پیدا می کند و تا هنگامی که آذر از تاج به زمین و از زمین به تاج پوینده باشد، خورشید (درخشنده ترین گوهرِ آسمانِ سوم) بر گردِ جهان، خواهد گشت.

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

لعیا قانع در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۵:

ببخشید کجا میتونم معنی وتفسیر این غزل بخونم؟

سیدمحمدحسین میرفخرائی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز:

به نظر می‌رسد مصراع سوم را باید چنین خواند: «از همه مرغان، توِ خاموش‌ساز»، یعنی در میان این‌همه پرنده، تویی که سازت خاموش است و نوای خوشی نداری...

نیز چنان‌که پیداست، در بیت چهارم، «دستگه سنجری» به بارگاه سلطان سنجر اشاره دارد. مرحوم دهخدا در لغت‌نامه می‌فرماید: «دستگه سنجری: دستگاه پر شکوه و جلال سنجر» و همین بیت را شاهد می‌آورد.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۲۱ - حکایت:

مَهِ دامغان: رئیس و بزرگِ شهر دامغان, حاکمِ دامغان 

هامین کیایی!! در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

می نویسم به یادگار 

بی نهایت عاشق کسی بودم که تمام هستی و نیستی خودمو فداش کردم،۵سال شب و روز با هم بودیم نفسم به نفسش بند بود،هیچ وقت فکر نمیکردم که اینجوری بی وفایی کنه و با رفتار و کردار اشتباهش باعث جداییمون بشه!دقیقا دوماه مونده به دومین سالگرد ازدواجمون از هم جدا شدیم!جدا شدنی ک منو از درون آب کرد،اینجا می نویسم چون هرروز میام و این شعر رو‌میخونم،

حانیه عشق من تا ابد دوستتدارم هرچند بی وفایی کردی.......

حبیب اله مهدی پور در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

در  دیوان حافظ تصحیح زنده یاد پرویز ناتل خانلری بیت 4 غزل 207 گنجور نیامده است.

(ص422 دیوان حافظ خانلری ج اول چاپ دوم سال 1362) 

اما در دیوان حافظ مرحوم علامه قزوینی و غنی و دیوان سلیم نیساری و انجوی شیرازی  بیت امده است.                

Polestar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبَران:

هر دم از این باغ بری می‌رسد!

محمد گودرزی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:

مصرع اول بیت اول که واضحه و به نظرمن مصرع دوم :اون علمی رو که انتخاب میکنی باید باعث بشه که استعداد هات شکوفا بشه .

حالا بیت بعد: به اون چیزی که نداری توجه نکن و به داشته هات اهمیت بده.

با داده قناعت کن و با داد بزی /                                                              در بند تکلف مشو آزاد بزی 

در به ز خودی نظر مکن غصه مخور /                                             در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

ستار سلیمانی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:

سلام 

حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده که در سال 730یعنی تقریباً دویست سال پس از وفات خیام شده این رباعی را از خیام نقل نموده:

هر ذره که بر روی زمینی بوده است

 

 

 

 

 

فریستا در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

درود و احترام، منظور از کیوان همان سیاره یِ زُحل هست.

 

برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم:

به مهرِ علی گرچه محکم پِیَم!

نبی احمدی در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶:

هر چند "موثر" است باران ...

۱
۱۰۲۲
۱۰۲۳
۱۰۲۴
۱۰۲۵
۱۰۲۶
۵۴۶۰