گنجور

 
نسیمی

گر تو عاشق می شوی بر «واو» شو بر «جیم » و «هی »

«وجه » را می شو تو عاشق کن نظر در «ری » و «خی »

«رخ » مثال ماه باشد، لب چو آب کوثر است

گر شدی تشنه بیا تو آب خور از «لام » و «بی »

«لب » چو یاقوت است و دندان بر مثال چون در است

گر ترا . . . منا کن در «خی » و «طی »

«خط » حق است بر رخ یوسف بخوان تو سربسر

تا بدانی چون نوشته است دستهای «ری » و «بی »

«رب » من ما را ز زرق و زهد سالوسی رهاند

تا عطا کرد بر من درویش جام «میم » و «یی »

«می » علاج است در تن آدم دوای ضعف را

کو بود اندر نظر هردم مرا آن «بی » و «تی »

«بت » چو محبوب است آنجا می بود هم وصل او

هرکه بگریزد از اینها او چه باشد «خی » و «ری »

«خر» چه داند این سخن‌ها، هم مگر داند کسی

خوانده باشد شعرهای «نون » و «سین » و «میم » و «یی »