گنجور

 
نظامی

مسجدی‌یی بسته آفات شد

معتکف کوی خرابات شد

می به دهن برد و چو می می‌گریست

کای من بیچاره مرا چاره چیست

مرغ هوا (هوی) در دلم آرام کرد

دانه تسبیح مرا دام کرد

کعبه مرا رهزن اوقات بود

خانه اصلی‌م خرابات بود

طالع بد بود و بد اختر شدم

نامزد کوی قلندر شدم

چشم ادب زیر نقاب از من است

کوی خرابات خراب از من است

ننگ جهان بر منِ مهجور باد

گَرد من از دامن من دور باد

گر نه قضا بود من و لات کی؟

مسجدی و کوی خرابات کی؟

همت از آنجا که نظر کرده بود

گفت جوابی که در آن پرده بود

کاین روش از راه قضا دور دار

چون تو قضا را بجوی صد هزار

بر در عذر آی و گنه را بشوی

آنگه ازین شیوه حدیثی بگوی

چون تو روی عذر پذیرت برند

ورنه خود آیند و اسیرت برند

سبزه چریدن ز سر خاک بس

نیشکر سبز تو افلاک بس

تا نبرد خوابت ازو گوشه کن

اندکی از بهر عدم توشه کن

خوش نبود دیده به خوناب در

زنده و مرده به یکی خواب در

دین که ترا دید چنین مست خواب

چهره نهان کرد به زیر نقاب

خیز نظامی که ملک بر نشست

همسر (؟نیم‌شب) اینجا چه شوی پای بست؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode