خوشا شیراز و وضعِ بیمثالش
خداوندا نگه دار از زَوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمرِ خضر میبخشد زلالش
میانِ جعفرآباد و مُصَلّا
عبیرآمیز میآید شِمالش
به شیراز آی و فیضِ روحِ قدسی
بجوی از مردمِ صاحب کمالش
که نامِ قند مصری برد آنجا؟
که شیرینان ندادند اِنفِعالش
صبا زان لولیِ شنگولِ سرمست
چه داری آگهی؟ چون است حالش؟
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیرِ مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر
نکردی شُکرِ ایامِ وصالش؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر درباره زیبایی و ویژگیهای خاص شهر شیراز است. حافظ از خداوند میخواهد که این شهر را از زوال مصون بدارد و به نعمتهای آن اشاره میکند. او وصف میکند که مصلا( پارکی بزرگ در شیراز در زمان حافظ برای تفریح مردم)در نزدیکی شیراز وجود دارد و به واسطه این زیباییها فیضی روحی در مردم با کمال آنجا وجود دارد. حافظ به خوشیهای موجود در این شهر و همچنین به عشق و احساساتی که با آن همراه است، اشاره میکند و از خدا میخواهد که او را از خواب بیدار نکند، زیرا در خلوت خود با محبوبش سرخوش است. در پایان، شاعر به ترس خود از جدایی و هجرانی که ممکن است پیش بیاید، اعتراف میکند و از خداوند میخواهد که او را در وقت وصال شکرگزار نگه دارد.
شیراز، این شهر با ویژگیهای منحصر به فردش، بسیار زیبا و دلپذیر است. خدایا، این شهر را از زوال و نابودی حفظ کن.
آب رکن آباد شیراز( نام یک رود) چنان زلال و زیباست که گویی مانند چشمه جاودانگی عمری به اندازه حضرت خضر به شما میبخشد
از سوی جعفرآباد(نام یک منطقه) و مصلا( نام یک پارک در زمان حافظ) ، بوی بسیار خوشی میآید
به شیراز بیا و از روح مقدس و معنوی را از مردم با کمال آنجا بهرهمند شو.
چه کسی نام قند مصری را در آنجا برد؟ قند مصری از شیرین سخنی مردم اینجا شرمنده شده است
نسیم صبحگاهی چه خبری از آن آوازهخوان شاد و سرمست دارد؟ حال و روز او چطور است؟
اگر آن شیرینسخن من خون من را بریزد، ای دل، او را خون من مانند شیر مادر حلال او باد
تورا به خدا مرا از خواب بیدارم نکن، چون در خواب خلوتی خوشایند با معشوق دارم
حافظ چرا وقتی از جدایی میترسید، از روزهای وصال او شکر گزاری خداوند را نکرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگفتم شعر جز در وصف حالش
بگفتم آنچه دیدم از فعالش
به چشم شاهْ شیرین کن جمالش
که خود بر نام شیرین است فالش
شده آتش طلب گار جلالش
دمادم محو گشسته ازوصالش
کسی کز عشق کس باشد خیالش
شود همسر به کابین حلالش
و گر خونت همی ریزد جمالش
چو یار آید ز در میکن حلالش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.