گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور

کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور

ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن

وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن

چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور

دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت

دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور

هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب

باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور

ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد

چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور

حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب

جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور

حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار

تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش م. کریمی
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش سیدمصطفی شجاعی
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش پانیذ علیپور
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش پریسا جلیلی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
شمس‌الدین محمد جوینی

کلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور

بشکفد گلهای وصل از خار هجران غم مخور

حافظ

همین شعر » بیت ۱

یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور

کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور

این شعر تضمین شعری از شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان (کشته شده به سال ۶۶۳ هجری قمری) است.

متن کامل شعر به نقل از کانال تلگرامی پرنیان ۷ رنگ بر اساس نسخهٔ خطی «روضةالناظر و نزهةالخاطر» تدوین عبدالعزیز کاشی در نیمه نخست سدهٔ ۸ هجری؛ برگ ۸۶ به این شرح است:

 

کلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور

بشکفد گلهای وصل از خار هجران غم مخور

 

گر چو گردون از بد دوران او سرگشته‌ای

آید این سرگشتگی روزی به پایان غم مخور

 

هر غمی را شادی‌یی در پی بود دل شاد دار

هیچ دردی نیست کو را نیست درمان غم مخور

 

آیهٔ «لاتقنطوا من رحمةالله» یاد کن

هست لاتقنط امیدی بس فراوان غم مخور

 

گر به تاریکی فتادی همچو اسکندر مترس

روشنی یابی چو خضر از آب حیوان غم مخور

 

بی سحر هرگز نماند شام، بی‌صبری مکن

هرچه دشوار است روزی گردد آسان غم مخور

 

تیره گردد روز خصم از یارب شبهای من

تیر یارب بگذرد از سنگ و سندان غم مخور

 

جهان ملک خاتون

ای دل پر درد بر امّید درمان غم مخور

در رسد تشریف روز وصل جانان غم مخور

ای دل آشفته در هجران آن آرام جان

در جهان سرگشته شو از بهر سامان غم مخور

گر شکیبا نیستی ای دیده از دیدار یار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
نسیمی

تکیه کن بر فضل حق، ای دل ز هجران غم مخور

وصل یار آید، شوی زان خرم، ای جان غم مخور

گرچه جانسوز است درد هجر جانان، غم مخور

کز وصال او، رسی روزی به درمان، غم مخور

بی گل خندان نماند دایم اطراف چمن

[...]

کوهی

ای دل دیوانه از اندوه جانان غم مخور

وصل خواهی دید زود از درد هجران غم مخور

خوش به سودای دو چشم آهوی سرگشته‌ای

با صبا میگرد در کوه و بیابان غم مخور

ماه روی یار میخواهی چو بلبل بیقرار

[...]

صائب تبریزی

سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور

می شود سیراب خضر از آب حیوان غم مخور

بر سر انصاف خواهد آمد آن چشم سیاه

می شود آن غمزه کافر مسلمان غم مخور

حسن بی پروا به فکر عاشقان خواهد فتاد

[...]

فیض کاشانی

مهدی آخر زمان آید به دوران غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

بی‏حضورش چند روزی دور گردون گر گذشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر