ای دل دیوانه از اندوه جانان غم مخور
وصل خواهی دید زود از درد هجران غم مخور
خوش به سودای دو چشم آهوی سرگشتهای
با صبا میگرد در کوه و بیابان غم مخور
ماه روی یار میخواهی چو بلبل بیقرار
نعره زن مستانه در صحن گلستان غم مخور
چشم چون خواهی بروی ماه تابان برگشای
همچو ابراز گریه خونبار گریان غم مخور
همچو مور لنگ بر جانم چو خواهی شد سوار
از سپاه و لشکر نوح و سلیمان غم مخور
کوهیا در حلقه زلف مه و خورشید او
تا به حال خود رسی از ضرب چوگان غم مخور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دل دیوانهاش میگوید که از غم و اندوه ناشی از جدایی محبوب نگران نباشد، زیرا به زودی وصل را خواهد دید. او به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره میکند و میگوید که با وجود درد و رنج، نباید غم خورد. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا، مانند آهوی سرگشته و بلبل در گلستان، احساسات عمیق خود را بیان کرده و به دل خود توصیه میکند که از غم و اندوه دست بردارد. در نهایت، او از احساسات و تجربیات مختلفی سخن میگوید و تأکید میکند که باید از تلخیها فاصله گرفت و به زیباییهای عشق و وصل امیدوار بود.
هوش مصنوعی: ای دل بیتاب، از غم معشوق خود ناراحت نباش. به زودی وصال او را خواهی دید و دیگر از درد دوری او غمگین نخواهی بود.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که به یاد و خیال دو چشمان زیبای یک آهوی سرگشته میگردد و با نسیم صبحگاه در کوه و دشت سفر میکند؛ نگران نباش و غم را فراموش کن.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زیبایی و جذابیت یار خود هستی، مانند بلبل که بیتابی میکند و با صدای سرشار از شوق در میان گلها آواز میخواند، نگران نباش و غم در دل راه نده.
هوش مصنوعی: هرگاه خواستی به چهرهٔ زیبا و درخشان بنگری، چشمانت را مانند اشکی از غم به سوی آن باز کن. نگران نباش و غصهخوردن را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: اگر مثل موری بر من سوار شوی، نگران نباش که من از سپاه نوح و سلیمان نمیترسم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جادوی زلف او، مانند کوه در حلقهای از نور و مه گیر کردهای. پس از ضربههای درد و اندوه نخور و غمگین مباش، چون هنوز به هدف نرسیدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل پر درد بر امّید درمان غم مخور
در رسد تشریف روز وصل جانان غم مخور
ای دل آشفته در هجران آن آرام جان
در جهان سرگشته شو از بهر سامان غم مخور
گر شکیبا نیستی ای دیده از دیدار یار
[...]
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
[...]
تکیه کن بر فضل حق، ای دل ز هجران غم مخور
وصل یار آید، شوی زان خرم، ای جان غم مخور
گرچه جانسوز است درد هجر جانان، غم مخور
کز وصال او، رسی روزی به درمان، غم مخور
بی گل خندان نماند دایم اطراف چمن
[...]
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور
می شود سیراب خضر از آب حیوان غم مخور
بر سر انصاف خواهد آمد آن چشم سیاه
می شود آن غمزه کافر مسلمان غم مخور
حسن بی پروا به فکر عاشقان خواهد فتاد
[...]
مهدی آخر زمان آید به دوران غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
بیحضورش چند روزی دور گردون گر گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.